معنی مایملک

لغت نامه دهخدا

مایملک

مایملک. [ی ُ / ی َ ل َ] (اِ مرکب) مال. دارایی: مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقهی ومدنی) قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند، شامل دیون نمی شود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).

فرهنگ معین

مایملک

(یَ لَ) [ع. فعل] (اِ.) دارایی، مال.

فرهنگ عمید

مایملک

آنچه در تصرف کسی باشد، دارایی،

حل جدول

مایملک

دارایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

مایملک

دارایی، مال، مال‌ومنال، هست‌ونیست، هستی

فارسی به انگلیسی

مایملک‌

Capital, Estate, Money, Possession, Property

فرهنگ فارسی هوشیار

مایملک

دارایی، مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود، مال

فرهنگ فارسی آزاد

مایملک

مایُملَک، دارائی، آنچه که در تملک است، آنچه ملک انسان می باشد،

معادل ابجد

مایملک

141

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری