معنی متشرع

لغت نامه دهخدا

متشرع

متشرع. [م ُ ت َ ش َرْ رِ] (ع ص) واقف به امور شریعت و متدین و دیندار. (ناظم الاطباء). تابع شرع.


متشرعین

متشرعین. [م ُ ت َ ش َرْ رِ] (ع ص، اِ) ج ِ متشرع. رجوع به متشرع شود.

حل جدول

متشرع

آنکه به رعایت و پیروی از شرع بسیار پای‌بند است.

آنکه به رعایت و پیروی از شرع بسیار پایبند است


آگاه به امور شرعی

متشرع


آنکه به رعایت و پیروی از شرع بسیار پایبند است

متشرع


پیرو احکام شرعی

متشرع


آنکه به رعایت و پیروی از شرع بسیار پای‌بند است.

متشرع

فرهنگ معین

متشرع

(مُ تَ شَ رِّ) [ع.] (اِفا.) آگاه به امور شرعی، معتقد به امور شرعی.

فرهنگ عمید

متشرع

کسی که معتقد به‌ دین و شریعت باشد، پیرو شرع،
کسی که پیرو مکتب متشرعه است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

متشرع

پارسا، دیندار، زاهد، متقی،
(متضاد) ناپارسا، متشرعه،
(متضاد) شیخیه

فرهنگ فارسی هوشیار

متشرع

پیرو شرع

فرهنگ فارسی آزاد

متشرع

مُتَشَرِّع، در فارسی به معنای متدین، معتقد به شرع، تابع و پیرو شرع مصطلح است،

انگلیسی به فارسی

canonist

متشرع

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

متشرع

1010

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری