معنی مختلط

لغت نامه دهخدا

مختلط

مختلط. [م ُ ت َ ل ِ] (ع ص) آمیخته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء):
از خود ای جزو ز کلها مختلط
فهم میکن حالت هر منبسط.
مولوی.
ورجوع به اختلاط شود.
- جمل مختلط، شتر که پیه با گوشت وی آمیخته باشد از فربهی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقه مختلطه کذلک. (منتهی الارب).
|| کار درهم و پریشان. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) و رجوع به اختلاط شود. || مضطرب. (ناظم الاطباء). || دشوار و مشکل. || مبهم و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).

فرهنگ معین

مختلط

(مُ تَ لِ) [ع.] (اِفا.) به هم آمیخته، درهم ریخته، مخلوط شده.

فرهنگ عمید

مختلط

آمیخته به زن و مرد: کلاس مختلط،
آمیخته به هم، درهم‌ریخته، درهم،
آن‌که با دیگری معاشرت کند، درآمیزنده،

حل جدول

مختلط

آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مختلط

درهم

کلمات بیگانه به فارسی

مختلط

درهم

مترادف و متضاد زبان فارسی

مختلط

آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب

فارسی به انگلیسی

مختلط‌

Co-Ed, Coed, Coeducational, Composite, Hybrid

فارسی به عربی

مختلط

ثوب المهرج، مرکب، مزیج

عربی به فارسی

مختلط

امیخته

فرهنگ فارسی هوشیار

مختلط

آمیخته

فرهنگ فارسی آزاد

مختلط

مُختَلَط، مخلوط، آمیخته شده و مخروج، خراب و در هم (عقل)، مخلوط و مشترک (پسر و دختر در مدرسه)،

مُختَلِط، مخلوط کننده، مخروج کننده، مخروج کننده، خراب و فاسد شونده (عقل)، شدید شونده (تاریکی)،

معادل ابجد

مختلط

1079

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری