معنی مخیله

لغت نامه دهخدا

مخیله

مخیله. [م ُ خ َی ْ ی ِ ل َ / ل ِ] (ع اِ) خیال و توهم و پندار. (ناظم الاطباء). مخیله. رجوع به مخیله شود.
- قوه ٔ مخیله، قوه ٔ خیال. (ناظم الاطباء). رجوع به قوه ٔ مخیله شود.

فرهنگ معین

مخیله

(مُ خَ یِّ لِ) [ع. مخیله] (اِ.) قوه تخیل و تصور.

گمان، پندار، کبر، تکبر، ابری که آن را بارنده گمان برند. [خوانش: (مَ لَ یا لِ) [ع. مخیله] (اِ.)]

فرهنگ عمید

مخیله

قوۀ تخیل، تصور، مرکز تخیل در مغز،

حل جدول

مخیله

ذهن و خیال، مرکز خیال در سر

ذهن، خیال، مرکز خیال در سر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مخیله

پندارگاه، پنداره

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخیله

پندار، تصور، خیال، گمان، قوه تخیل، قوه تصور، ذهن

فرهنگ فارسی هوشیار

مخیله

قوه تخیل و تصور

معادل ابجد

مخیله

685

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری