معنی ملکوتی

لغت نامه دهخدا

ملکوتی

ملکوتی. [م َ ل َ](ص نسبی) منسوب به ملکوت. روحانی. مجرد. آسمانی: ذات ملکوتی.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ملکوتی

آسمانی، روحانی، صمدانی، غیبی، قدسی، لاهوتی، الهی، الوهی، ایزدی، ربانی، یزدانی،
(متضاد) ناسوتی

فارسی به انگلیسی

ملکوتی‌

Angelic, Angelical, Celestial, Divine, Ethereal, Godlike, Olympian, Paradisiacal

فرهنگ فارسی هوشیار

ملکوتی

ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی (صفت) منسوب به ملکوت آسمانی: } قیافه ای ملکوتی دارد. ‎{

فرهنگ فارسی آزاد

ملکوتی

مَلَکُوتِی، منسوب به ملکوت، آسمانی، ربّانی، بهشتی،

معادل ابجد

ملکوتی

506

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری