معنی موچ

لغت نامه دهخدا

موچ

موچ. (اِ صوت) حکایت آواز بوسه و از اتباع او (ماچ است در اصطلاح عامه)، ماچ و موچ، ماچ و بوسه. (یادداشت مؤلف). || صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.
- موچ زدن، برآوردن صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.
- موچ کشیدن، آوازی شبیه لفظ موچ برای خواندن گنجشکان از میان دو لب گرد کرده برآوردن. با صوتی شبیه صوت لفظ موچ گنجشک را خواندن. آوازی شبیه موچ از میان دو لب جمع و غنچه کرده برآوردن برای خواندن گنجشک بچه ای یا خندانیدن طفل شیرخواری. (یادداشت مؤلف).
|| صدایی که از لب جمع شده خارج کنند به منظور متوجه ساختن کودک نوزاد را. به سوی خود خواندن یا راندن و تشویق کردن اسبان. و رجوع به موچ کشیدن شود.

حل جدول

موچ

صوتی برای فراخواندن پرندگان

فارسی به انگلیسی

موچ‌

Chirp, Twitter

گویش مازندرانی

موچ

صوتی که به علامت توقف موقت بازی بکار می رفته است

فرهنگ فارسی هوشیار

موچ

ماچ و موچ. ماچ و بوسه، صدایی شبیه بصدای ادا کردن لفظ } موچ { که از گنجشک و پرندگان دیگر شنیده شود، صدایی که از لب جمع شده خارج کنند بمنظور متوجه ساختن کودک نوزاد یا راندن و تشویق کردن اسبان

معادل ابجد

موچ

49

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری