معنی میراب
لغت نامه دهخدا
میراب. (اِ مرکب) مباشر و ناظر تقسیم آبها. (ناظم الاطباء). باغبان که آب رسانی ذمه ٔ او باشد. (از غیاث). آبران. آبرانه. قَلاّد. آب بخش. آبیار. اویار. آن که آب را بخشد. (یادداشت مؤلف).آن که بر سهمیه ٔ هر خانه یا باغ یا کشتزار از آب رود یا نهر یا قنات یا چشمه نظارت دارد و شغل او رساندن سهم آب هرکس به اوست در موعدهای مقرر:
چند بینی گردش دولاب را
سر برون کن هم ببین میراب را.
مولوی.
می شکافد سینه ام را عاقبت همچون صدف
می دهد گر قطره ای میراب این دریا مرا.
کلیم کاشی (از آنندراج).
در بیان تفصیل شغل میراب دارالسلطنه ٔ اصفهان تعیین مادی سالاران و تنقیه ٔ انهار و جداول و رسانیدن آب زاینده رود به تمامی محال اصفهان که از آب رودخانه شرب می شود. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 50). || داروغه ٔ گذر دریاکه کشتیها به اختیار او باشد. (غیاث).
میراب. (اِخ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 37هزارگزی باختری گرمی با 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
فرهنگ معین
(اِ.) آبیار، نگهبان و ناظر تقسیم آب.
فرهنگ عمید
کسی که آب را به خانهها و کشتزارها تقسیم میکند، نگهبان آب، آبیار،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبپا، آبیار، مقسم آب، نگهبان آب
واژه پیشنهادی
سقا
معادل ابجد
253