معنی میرآب

فرهنگ فارسی هوشیار

میرآب

(صفت و اسم) کسی که متصدی تقسیم آب مشترک است وآب را بخانه ها باغها مزارع و غیره رساند آبیار.


شاوی

‎ میرآب، گوسپندار


آب بخش

میرآب، آب یار، اویار، آنکه شغلش آب دادن به کشت بود

حل جدول

میرآب

آبیار، نگهبان آب

گویش مازندرانی

درک چی

میرآب


درک وان

میرآب


اوتنک کر

میرآب – مقسم آب مزارع برنج


میرابی مز

مزد آب داری – حقوق میرآب


او تاجن

مقسم آب، میرآب، ودر پهلوی آب تاژن aab taazhen راه آب آمده است...

فرهنگ معین

آب پا

(اِفا.) میرآب، کسی که در تقسیم آب نظارت کند.


آبیار

(ص مر.) میرآب. تقسیم کننده آب برای مزارع و باغ ها.

فرهنگ عمید

آبیار

کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغ‌ها، مزارع، و خانه‌ها است، میرآب،

لغت نامه دهخدا

ابرانه

ابرانه. [اَ ن َ / ن ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) صورتی از آبرانه. میرآب. آبیار. اویار.


امیرآب

امیرآب. [اَ] (اِ مرکب) میرآب. (از آنندراج). آنکه کار تقسیم آبهای ناحیتی باو محول است: گفت (یعقوب لیث) بمظالم بودی، گفتا بودم، گفت هیچکس از امیرآب گله کرد، گفت نه. (تاریخ سیستان). و رجوع به میرآب شود.


میراو

میراو. (اِ مرکب) میراب. (ناظم الاطباء). میرآب که در عرف میربحر گویند. (آنندراج). و رجوع به میراب شود.

معادل ابجد

میرآب

253

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری