معنی نقص
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(نَ) [ع.] (اِ.) کمی، عیب، کاستی.
فرهنگ عمید
عیب،
کمی، کاستی،
حل جدول
کمبود
فرهنگ واژههای فارسی سره
کاستی، کمی، کمبود
مترادف و متضاد زبان فارسی
خرابی، خرده، شایبه، صدمه، عیب، کاستی، کاهش، کمبود، کمی، نارسایی، نقصان
فارسی به انگلیسی
Defect, Deficiency, Demerit, Fault, Flaw, Frailty, Handicap, Impairment, Imperfection, Insufficiently, Shortcoming, Spot
فارسی به عربی
خطا، ضعف، عائق، عیب، نقص
عربی به فارسی
نقص , کمی , کمبود , کسر , ناکارایی , نقطه ضعف , صعف اخلا قی , ضعف , تیغه شمشیر , عیب , نابسندگی , نارسایی , نامناسبی , بی کفایتی , عدم تکافو , کسری
فرهنگ فارسی هوشیار
کمی در دین و عقل، عیب، کاستی، کم بودن
فرهنگ فارسی آزاد
نَقص، غیر از معانی مصدری، نقصان و کمبود، مقدارکم شده، ضعف، در فارسی به معنای عیب نیز مصطلح است،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Schwa.che [noun]
واژه پیشنهادی
شایبه
معادل ابجد
240