معنی هرمس

لغت نامه دهخدا

هرمس

هرمس. [هَِ م ِ] (اِخ) ستاره ٔ مشتری. (برهان). هرمز. اورمزد. هورمزد. هرمزد. رجوع به این مدخلها شود.

هرمس. [هَِ م ِ] (اِخ) پسر زئوس و مایا از جوانترین پلیادها است. وی در غاری واقع در کوه سیلن در جنوب آرکادی به دنیاآمد و از آغاز تولد بسیار رشید و نیرومند بود و با ربودن قسمتی از احشام متعلق به آپولون صاحب گله ای شدپس از مدتی موفق به اختراع نای شد و آپولون نای او را در مقابل چوبدستی طلایی خرید. و فن پیشگویی را نیزبه وی آموخت. زئوس از این پیشرفتهای فرزند خود خوشحال بود. در افسانه های یونان هرمس معمولاً به صورت مأمور الهی، حامل قهرمانان و غیره تجلی می کند. وی همچنین ترجمان مشیت الهی است و در برخی از افسانه ها او را خدای راهزنی و تجارت و در عین حال راهنمای مسافران دانسته اند. مجسمه اش را در چهارراهها به شکل ستونی که نیمه ٔ بالایش شبیه انسان و آلت مردیش بسیار آشکار است نصب می کردند. وی همچنین در اساطیر کهن یونان نگهبان شبانان است و در پاره ای از تصویرها او را همراه گوسفندی که به دوش دارد می بینیم. گروهی از قهرمانان اساطیری کهن فرزند او هستند که از جمله ٔ آنها اتولیکوس جد اولیس، اورتیتوس، آبدروس ندیم هراکلس معروفترند. کاملترین تصویر هرمس او را با کفش های بالدار و کلاهی با لبه ٔ بلند در حالی که چوبدستی مخصوص را که علامت رسالت الهی اوست به دست دارد نشان میدهد. (نقل به اختصار از فرهنگ اساطیر یونان و روم، اثر پیر گریمال، ترجمه ٔ بهمنش). شخصی است که بربط را او بهم رسانید. (برهان) (یادداشت مؤلف از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی):
بدو گفت هرمس چرایی دژم
نه همچون منی دلت مانده بغم.
عنصری.

هرمس. [هَُ م ُ] (اِخ) مصحف هرمز است. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). هرمز. نام فرشته ای است. (برهان). رجوع به هرمز شود.

هرمس. [هَُ م ُ] (اِ) نام روز اول هرماه شمسی. (برهان). رجوع به هرمز شود.

هرمس. [هَِ م ِ] (اِخ) بابلی.جامع اعداد و حکمت بوده و شاگرد فیثاغورث است. (برهان). یکی از اعلام و مشاهیر کلدانی و مشهور بصابی. (ابن الندیم). رجوع به هرمس نام ادریس پیغمبر... شود.

هرمس. [هَِ م ِ] (اِخ) سوم. شاگرد اسقلیوس اول است که صاحب طب و کیمیا او بوده است. (برهان). قاضی صاعد اندلسی گوید: وی شاگرد فیثاغورس و از سکنه ٔ مصر بوده و این غیر از هرمس بابلی است. (یادداشت به خط مؤلف). او راست کتابی در نشرو تعاویذ و عزائم. (ابن الندیم). او راست: کتابی در صنعت کیمیا. کتاب الی ابنه فی الصنعه. کتاب الذهب السائل. کتاب عمل العنقود. کتاب الاسرار. کتاب الهاریطوس.کتاب الملاطیس. کتاب الاسطماخس. کتاب السلماطیس. کتاب ارمینس تلمیذ هرمس. کتاب دمانوس. (از ابن الندیم).
قفطی در اخبار العلماء گوید: وی هرمس سوم و او از حکماء مصر بعد از طوفان و فیلسوف جهانگردی بوده که از طبایع و اوضاع بلاد اطلاع بسیار داشته است. او را کتابی در صنعت کیمیا و کتابی در حیوانات سمی بوده است. از آثار چاپ شده ٔ اوست:
1- رساله معاتبهالنفس.
2- زجرالنفس.
3- کتاب السبع کواکب السیاره.
4- کتاب نفع البریه که چاپ دیگری از همان زجر النفس است. (از معجم المطبوعات، ج 2 ستون 1891):
از ره نام همچو یکدگرند
سوی بی عقل هرمس و هرماس.
ناصرخسرو.
همان هفتمین، هرمس نیک رای
که بر هفتمین آسمان کرد جای.
نظامی.
نکنم باور کاحکام خراسان این است
گرچه صد هرمس و لقمان به خراسان یابم.
خاقانی.
رجوع به هرمس پسر زئوس و هرمس نام ادریس پیغمبر شود.

هرمس. [هَِ م ِ] (اِخ) نام ادریس پیغمبر و او پیغمبری بوده است و پادشاهی و حکمت را با هم داشته و علوم ریاضی را که حساب و هندسه و هیأت باشد او آورده است. (از برهان). رجوع به ادریس شود.

فرهنگ معین

هرمس

هرمز، اورمزد، نام سه حکیم معروف که اولین آن ها ادریس پیامبر بوده و دو هرمس دیگر یکی از بابل بود و دیگری از مصر. [خوانش: (هُ مُ یا هِ مِ) (اِ.)]

حل جدول

هرمس

الهه تجارت و سفر یونان باستان

خدای تجارت یونان باستان

فارسی به انگلیسی

نام های ایرانی

هرمس

پسرانه، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا

گویش مازندرانی

هرمس

پا به فرار گذشته، رمیده

فرهنگ فارسی آزاد

هرمس

هُرمُس، تلفظ دیگری از هرمز یا اورمزد است،

هِرمِس، نام دیگر اِدرِیس است، به ذیل کلمه ادریس مراجعه و بیان الهی در این باره زیارت گردد،

هِرمِس، عالم نجوم (جمع: هَرامِسَه)،

هِرمِس، نام یکی از خدایان یونان قدیم است که او را پسر زئوس و خدای راه ها و مسافرین و تاجرها میدانستند و معادل او در روم قدیم مرکوری بوده است، ایضاً اسم یونانی یکی از خدایان مصر است،

معادل ابجد

هرمس

305

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری