معنی ورآمده

لغت نامه دهخدا

ورآمده

ورآمده. [وَ م َ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مخمر: خمیر ورآمده. رجوع به ور آمدن شود.


یغور

یغور. [ی ُ] (ترکی، ص) یغر. از مصدر یغورماق (خمیر کردن) ترکی. در تداول عامه، ستبر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیر ورآمده). و رجوع به یغر شود.


یقر

یقر. [ی ُ ق ُ] (ترکی، ص) یغر. مصحف کلمه ٔ یُقُن ترکی. کته کلفت. کت کلفت. ناتراشیده و ناخراشیده. (یادداشت مؤلف). و احتمال دارد ازمصدر یغورماق (یقورماق) ترکی به معنی خمیر کردن باشداز حیث تشبیه به خمیر ورآمده. و رجوع به یغر شود.


خاسته

خاسته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) حاصل شده. بهمرسیده. پیداشده. || خمیرخاسته. خمیر پُف کرده. خمیر ورآمده. ترش شده. فطیر: نان خشکار که خمیر او خاسته بود و نیکو پخته. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || بفحل آمده.بجفت مایل شده. || قد کشیده:
که یوسف چو بالین شد و خاسته
چو بتخانه ٔ چین شد آراسته.
شمسی (یوسف وزلیخا).
|| بلند شده. مقابل نشسته. || بزرگ و سرور قوم شده:
صاحب هنری حلال زاده
هم خاسته و هم اوفتاده.
نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 199).
در این بیت نظامی چ وحید نوشته اند «خاستن » بمعنی بزرگ و رئیس قوم شدن و «افتادن » بمعنی خضوع و تواضع است.
- نوخاسته، تازه بدوران رسیده:
مده کار معظم به نوخاسته.
سعدی (بوستان).
|| تازه اتفاق افتاده:
شاد آمدی ای فتنه ٔنوخاسته از غیب
غائب مشو از دیده که در دل بنشستی.
سعدی (طیبات).
|| تازه رشد کرده. جوانی که در عنفوان شباب است:
بطاعات پیران آراسته
بصدق جوانان نوخاسته.
سعدی (بوستان).


مخمر

مخمر. [م ُ خ َم ْ م َ] (ع ص) سرشته شده. (ازآنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سرشته. (دهار چ بنیاد فرهنگ). تخمیرشده و سرشته شده. (ناظم الاطباء): و هر مخلوقی که به دست قدرت وی را مخمر گردانیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
گویی مرا که گوهر دیوان از آتش است
دیوان این زمان همه از گل مخمرند.
ناصرخسرو (دیوان ص 121).
انصاف ده که آدم ثانی است مقتفی
در طینت است نور یداﷲ مخمرش.
خاقانی (دیوان ایضاً ص 221).
اگر تو آب و گلی همچنانکه سایر خلق
گل بهشت مخمر به آب حیوانی.
سعدی.
و مقرر و مخمر است که هر کس بیخ خشک کاشت به اجتنای ثمرتش بهره مند گشت... (جهانگشای جوینی).
- مخمر شدن، سرشته شدن:
تا اربعین بروجش زینت نیافت آدم
در اربعین صباحش طینت نشد مخمر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 188).
- مخمر کردن، سرشتن:
چون طبع را مخمر کردی به زهد و پند
زان گفته ها چو موی برون آئی از خمیر.
سوزنی (دیوان ص 172).
عدل تو در طینت آدم مخمر کرد حق
تا برآری خلق را از ظلم چون موی از خمیر.
سوزنی.
بر در میخانه ٔ عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند.
حافظ.
|| پوشیده و پوشانیده. (دهار چ بنیاد فرهنگ) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || خماردار. (ناظم الاطباء). || خمیر ورآمده. (از فرهنگ جانسون). || نیم مست از شراب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || تیار. (آنندراج) (غیاث). تیار و مهیا و آماده. (ناظم الاطباء).
- مخمر شدن، تیار شدن و آماده و مهیا گشتن. (ناظم الاطباء).


کائوچو

کائوچو. (اِ) کائوتچو. کائوچوک. کائوتچوک. در تداول هنود امریکا بر موادی که از درخت هیفا بیرون می آید و نوعی صمغ است اطلاق میشود و در زبان هنود امریکا بمعنی «اشکهای درخت » است. این کلمه را در عربی امروزی «مطاط» میگویند. (ازکتاب هذه اندونیسیا. چاپ قاهره). درختی است که از شیره ٔ آن لاستیک سازند. (فرهنگ نظام در ذیل کائوچو).
ژدیا صمغی است که از بسیاری از درختان امریکا و آسیا و افریقا به دست می آید و آن ماده ٔ چسبناک وکشداری است که از شکافی که بدرخت داده شود فروچکد، کائوچو، نامی که به این گونه صمغ داده شده از لغات امریکای جنوبی است. (هرمزدنامه ٔ پورداود ص 186). در کتاب گیاه شناسی آمده است: اگر ساقه یا برگ بعضی از نباتات از قبیل شنگ، انجیر، فرفیون و شقایق را قطع کنیم مایع سفیدرنگی بنام شیرآبه از آن خارج میگردد. این مایع در مجاری مخصوصی بنام لوله های شیرآبه قرار دارد. رنگ آن اغلب سفید شیری میباشد ولی گاهی مانند شیرآبه ٔ خرزهره بیرنگ و یا مانند شیرابه ٔ مامیران نارنجی است. شیرآبه دارای مواد مختلفی از قبیل صمغها، چربی ها، نشاسته های غیر قابل جذب و استخوانی شکل، گوتاپرکا و کائوچو میباشد وقسمت اعظم آن را آب تشکیل میدهد. بعد چنین اضافه میکند: نگارنده شمه ای درباره ٔ گیاههای کائوچوئی ایران تحت عنوان بررسیهای میکروشیمیائی چند گیاه کائوچوئی ایران از قبیل پرخ و شنگ چزه و بیدار و لباشیر ودرخت لور و استبرق مطالعاتی نموده ام. از نتیجه ٔ این مطالعات چنین استنباط میشود که شیرآبه ٔ نباتات کائوچوئی در مجاورت هوا منعقد میشود و در این قسمت منعقد شده است که ماده ٔ کائوچوکی بانضمام مواد مختلفه ٔ دیگری از قبیل چربیها و صمغها و مواد پروتید وجود دارد. فرمولهای شیمیائی کائوچوی خالص n (C10H17)، n (C10H16)، n (H34 C10) و غیره میباشد. معرفهای آن بامعرفهای مواد پروتید و لیپیدها و صمغها و تانن ها کاملا مشابه است. معرف را سپایل کائوچوک را نیز مانند مواد پروتید و تانن و بعضی صمغها و کلوکزیدها و الکالوئیدها قرمز رنگ میسازد. سودان، شارلاخ، عصاره ٔ ارلئآن، کلروفیل و دیمتیل امیدواز و بنزول آن را مانند لیپیدها رنگ آمیزی مینماید و بالاخره اسید اسمیک نیز آن را مانند لیپیدها و مواد مازوئی به رنگ قهوه ای درمی آورد و در اثر آن اسید اسمیک احیا شده و به رنگ قهوه ای روی کائوچوک رسوب مینماید. کائوچو نیز مانند لیپیدها با برم ترکیب شده و تترابرومیت دو کائوچو Br4 C10H16 تولید میگردد. بنزین، سولفوردوکربن، اتروکلروفرم کائوچو را مانند لیپیدها حل مینماید ولی آب و الکل و گلیسیرین و مواد قلیائی و اسیدهای رقیق در آن بی اثر میباشد. کائوچو بعکس لیپیدها و مواد چربی صابونی نمیشود و بدینطریق از آنها متمایز میگردد. کائوچوک دارای قابلیت ارتجاع است و مانند خمیر ورآمده در اثر فشار به حالت اول برمیگردد برمی کردن (ترکیب کردن بابرم) کائوچو از مطالعات علمای شوروی محسوب میشود. نتایج حاصله از این روش تاکنون در مطبوعات آنها ذکر نشده است ولی نگارنده در ضمن مطالعات خود اهمیت آن رادریافتم و خلاصه ٔ آن را ذیلاً درج مینمایم: تترابرومیت دوکائوچو که در نتیجه ٔ این فعل و انفعال به دست می آید شفاف و مشابه شیشه است و قهوه ای رنگ میباشد و درحلالهای معمولی کائوچوک از قبیل اتر، کلروفرم، بنزول، و سولفور دوکربن غیرقابل حل است و اگرچه چربی ها نیز با برم ترکیب میشوند و در حلالهای فوق غیرقابل حل میباشند، ولی تمایز آنها در آنست که اسید کلریدریک غلیظ در لیپیدهایی که با برم ترکیب میشوند مؤثر میباشد و آنها را حل میسازد، در صورتی که در تترابرومیت دوکائوچو کاملا بی اثر میباشد و بوسیله ٔ آن از لیپیدها کاملا متمایز میگردد. برای آنکه قابلیت ارتجاع کائوچوک در لوله های شیرآبه کمتر گردد و در موقع تهیه ٔ برش و مقطع تولید ناراحتی ننماید شی ٔ مورد مطالعه را چندروز بدواً در محلول الکلی %15 برم قرار دهید و در جای خنکی حفظ نمائید (برای تهیه ٔ این محلول برم را قطره قطره در الکل اضافه نمائید و در جریان آب سرد و یا یخچال قرار دهید) بعداً شی ٔ را با الکل شسته و به تهیه ٔ مقاطع پردازید.
برشها را مدت 24 ساعت در آب ژاول قرار دهید تا مواد پروتیدی آنها زایل گردد سپس برای خنثی کردن اثر قلیائی آب ژاول، آنها را با محلول %10 اسید استیک و سپس با آب مقطر چندین بار شست و شو دهیدو مدت پنج دقیقه در یک قطره گلیسیرین خالص داخل کنید، بعد از گلیسیرین خارج ساخته در چند قطره گلیسیرین برمه اشباع و غلیظ که روی لام قرار داده اید داخل سازید و روی آن را با لامل بپوشانید و در محل خنک و تاریکی قرار دهید. پس از 12 ساعت مقاطع را در الکل کاملا شست و شو دهید تا اثرات برم بکلی زایل گردد. بعد آن را مدت 24 ساعت در مخلوطی بمقدار متساوی از الکل و کلروفرم قرار دهید، سپس از مخلوط فوق خارج نموده با الکل شسته و در بم دو کانادا و یا ژلاتین گلیسرینه بطور دائم نگاهداری نمائید - انتهی. رجوع شود به گیاه شناسی حبیب الله ثابتی ص 181. || یکی از انواع علک.

حل جدول

ورآمده

برآمدن، کنده شدن و جدا شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

انبخان

ورآمده خاسته خاز ورآمده


قلمبه

پارسی ترکی گشته کلنبه برجسته ورآمده، درشت، پیچیده سخن پیچیده (صفت) برجسته و برآمده، درشت و برآمده، درشت خشن، سخن مغلق و نامستعمل.


ورآمدن

(مصدر) کنده شدن چیزی از جایش جدا شدن، بر آمدن مقابله کردن. یا ورآمدن پس کسی. از عهده مقابله با او برآمدن، آماده شدن خمیر برای نان: این خمیر ورآمده است ببر نانوایی بده بپزند، چاق شدن.

گویش مازندرانی

بیمه

ورآمده، خمیر آماده شده برای نان، بودم، وجودم داشتم

مترادف و متضاد زبان فارسی

طبله

بویدان، جونه، حقه، درج، صندوقچه، طبق، طبل، طبلک، شکم‌بارگی، برآمدگی، اندود ورآمده، اندودجداشده از دیوار یا سقف

معادل ابجد

ورآمده

256

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری