معنی کاسب
لغت نامه دهخدا
کاسب. [س ِ] (ع ص) نعت فاعلی از کسب. کسی که کسب کند. ج، کسبه و کاسبون. (ناظم الاطباء). و کاسبین. || ورزنده و یابنده. (ناظم الاطباء). || جمعکننده و طلب کننده و حاصل کننده. (فرهنگ نظام). || کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل میکند. فرهنگستان بجای کاسب پیشه ور را وضع کرده. (فرهنگ نظام). و رجوع به واژه های فرهنگستان شود. پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفت. (ناظم الاطباء).
- امثال:
کاسب حبیب خداست.
حدیث: الکاسب حبیب اﷲ. (امثال و حکم دهخدا):
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو
از توکل در سبب کاهل مشو.
مولوی.
|| گیرنده ٔ تاوان و جریمانه. (ناظم الاطباء).
کاسب. [س ِ] (اِخ) از اعلام است. (ناظم الاطباء). || (ع اِ) ابوکاسب، گرگ. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(س) [ع.] (اِفا.) بازاری، سوداگر. ج. کسبه.
فرهنگ عمید
کسی که مغازهای دارد و در آن کالایی را خرید و فروش میکند،
[قدیمی، مجاز] کسی که برای به دست آوردن چیزی میکوشد، کوشنده،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
سوداگر، پیشه ور
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازاری، بازرگان، پیشهور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معاملهگر، حسابگر
فارسی به انگلیسی
Businessman, Businesswoman, Merchant, Shopkeeper
فارسی به عربی
تاجر، مهرب
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل می کند، پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفه نوار مغناطیسی ضبط صوت
فرهنگ فارسی آزاد
کاسِب، کسب کننده (بمعانی کسب توجه شود)،
واژه پیشنهادی
پیشه ور
معادل ابجد
83