معنی کنایه از چشمان خمارآلود
حل جدول
نرگس چشم
چشمان
انظار
سیه چشمان
حور
چشمان سیاه
فیلمی با بازی صبا کمالی
فیلمی با بازی ماه چهره خلیلی
لغت نامه دهخدا
خمارآلود. [خ ُ] (ن مف مرکب) چشم مخمور که حالت خماری از آن هویدا باشد. (ناظم الاطباء). || آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف).
چشمان شاه
چشمان شاه. [چ َ / چ ِ ن ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از جاسوسان و کارآگاهان شاه. کنایه از افرادی که در زمان پادشاهی هخامنشیان و اشکانیان در اطراف مملکت پراکنده میشدند و هرگونه خبری را نهانی بشخص شاه گزارش میدادند: اشخاصی در تمام مملکت بودند که آنها را چشمان یا گوشهای شاه میخواندند و اخباری را که راجع بمنافع شاه یا سلامت او بود باو میرسانیدند. (تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2659).
گرسنه چشمان کنع...
گرسنه چشمان کنعان. [گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ چ َ / چ َ ن ِ ک َ] (اِخ) کنایه از برادران یوسف علیه السلام است. (برهان) (آنندراج):
بر سر چاه شوق از تشنگان صف صف چنانک
پیش یوسف گرسنه چشمان کنعان دیده اند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 97).
کنایه
کنایه. [ک ِ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) کنایه. کنایت. رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.
فرهنگ عمید
خُمار
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) خمار زده مخمور (چشم و جز آن)
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(کِ یِ) [ع. کنایه] (مص ل.) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک. ج. کنایات.
معادل ابجد
1370