معنی کپره

لغت نامه دهخدا

کپره

کپره. [ک َ پ َ رَ / رِ] (اِ) کفک. کپک. کره. کلاش. (یادداشت مؤلف). || شوخ برهم نشسته. (یادداشت مؤلف).چرکی که روی اشیاء بندد. (فرهنگ فارسی معین). کوره.کبره. پینه. شغه. شوغه. آنچه بر پشت دست و امثال آن بندد از شوخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به کبره شود.

فرهنگ معین

کپره

(کَ پَ رِ) (اِ.) (عا.) = کبره: چرکی که روی اشیاء بندد.

حل جدول

کپره

چرکی است که روی اشیاء می بندد.

چرکی است که روی اشیا می بندد

فرهنگ فارسی هوشیار

کپره

(اسم) چرکی که روی اشیا ء بندد (یکی بود یکی نبود)

معادل ابجد

کپره

227

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری