معنی ادعا
فرهنگ عمید
گفتن سخنی که هنوز درستی یا نادرستی آن اثبات نشده است، مدعی شدن،
(حقوق) اقامۀ دعوی،
خودبینی، خودستایی،
فارسی به انگلیسی
Allegation, Asseveration, Avowal, Case, Claim, Interest, Pretense, Pretension, Profession, Statement, Title
فارسی به ترکی
فرهنگ فارسی هوشیار
دعوی کردن
ادعا کردن
(مصدر) دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، (مصدر) مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن. در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است. )
ادعا ء
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن (مصدر) دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق.
فارسی به ایتالیایی
reclamo
مترادف و متضاد زبان فارسی
تقاضا، توقع، خواست، داعیه، دعوی، مدعا، مطالبه
لغت نامه دهخدا
معادل ابجد
76