معنی باریکبینی
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تدقیق، دقتفکر، زیرکی، کنجکاوی، موشکافی، نازکاندیشی، نکتهبینی، نکتهسنجی، هوشمندی، هوشیاری
نکتهبینی
باریکبینی، دقت، نکتهگیری
نکتهسنجی
باریکبینی، نکتهپردازی، نکتهدان
موشکافی
باریکبینی، تدقیق، دقت، نازکبینی
تدقیق
امعان، باریکاندیشی، باریکبینی، باریکنگری، توجه، دقت، ژرفنگری، غوررسی، کاوش، کنجکاوی، ژرفبینی، غوررسی، باریکبینی کردن، دقت کردن، ژرف نگریستن
فرهنگ عمید
دقت کردن، باریکبینی کردن،
غوررسی، باریکبینی،
ژرف بینی
باریکبینی، غوررسی، تعمق،
خرده بینی
باریکبینی، نکتهدانی، زیرکی، هوشمندی،
دقت
باریکبینی،
توجه و باریکبینی که در مورد امری صورت میگیرد،
[قدیمی] باریکی،
[قدیمی] نرمی،
[قدیمی] خردی،
ژرف نگری
ژرف نگریستن، باریکبینی، غوررسی، تعمق،
موشکافی
باریکبینی، دقت بسیار در کاری،
معادل ابجد
305