معنی خوشرویی
لغت نامه دهخدا
خوشرویی. [خوَش ْ / خُش ْ] (حامص مرکب) بشاشت. طلاقت وجه. خندانی. خندان روئی:
و آنکه زاده بود به خوشخوئی
مردنش هست هم به خوشروئی.
نظامی.
فارسی به انگلیسی
Amiability, Seemliness
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
اسپانیایی به فارسی
دلجویی، مهربانی، خوشرویی، مدارا.
گویش مازندرانی
شوخی، تحمل سخن تلخ با خوشرویی
معادل ابجد
1132