معنی خوش‌زبان

مترادف و متضاد زبان فارسی

خوش‌زبان

خوش‌بیان، خوش‌کلام، خوش‌گفتار، شیرین‌زبان، خوشگو، شیرین‌بیان، شیرین‌سخن، شیرین‌کلام،
(متضاد) بدزبان


فحاش

بدزبان، دشنام‌گو، ناسزاگو، هتاک،
(متضاد) خوش‌زبان


خوش‌کلام

خوش‌بیان، خوش‌زبان، خوش‌سخن، خوش‌گفتار، زبان‌آور،
(متضاد) بدگفتار


شیرین‌سخن

بذله‌گو، خوش‌بیان، خوش‌زبان، شکرخا، شکرشکن، شیرین‌گفتار، لطیفه‌پرداز


خوش‌صحبت

خوش‌زبان، خوش‌سخن، خوش‌کلام، خوش‌گفتار، خوش‌محضر، شیرین‌زبان، شیرین‌گفتار، شیرین‌کلام، نیک‌محضر، نیکوبیان،
(متضاد) بدصحبت

حل جدول

خوش‌زبان

شیرین‌گفتار، خوش‌سخن


شیرین گفتار و شوخ

خوش‌زبان


شیرین‌گفتار- خوش‌سخن

خوش‌زبان

فرهنگ عمید

خوش گو

خوش‌زبان
خوش‌آواز


خوش سخن

خوش‌زبان
[قدیمی] ویژگی کسی که خوب سخن می‌گوید و سخنش نیکو و پسندیده است، خوش‌کلام،

معادل ابجد

خوش‌زبان

966

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری