معنی سابقه

فرهنگ معین

سابقه

سبقت گیرنده، (اِ.) پیشینه، اعمالی که در گذشته انجام شده. [خوانش: (بِ قَ یا قِ) [ع. سابقه] (اِفا.) مؤنث سابق. ]

فارسی به انگلیسی

سابقه‌

Acquaintance, Background, Past, Precedent, Record

فرهنگ فارسی هوشیار

سابقه داری

سابقه داشتن سابقه دار.


کم سابقه

(صفت) کسی که در کاری و شغلی سابقه زیاد ندارد مبتدی مقابل سابقه دار.


سابقه دار

(صفت) با سابقه (چه در کارهای خوب و چه بد) : مجرمین کار کشته و سابقه دار.


سابقه

تقدم، حق پیشین، پیشی

لغت نامه دهخدا

سابقه داری

سابقه داری. [ب ِ ق َ / ق ِ] (حامص مرکب) عمل سابقه دار. رجوع به سابقه دار شود.


سابقه دار

سابقه دار. [ب ِ ق َ / ق ِ] (نف مرکب) دارای پیشینه. دارای سابقه ٔ نیک یابد. با سابقه. آنکه بواسطه ٔ ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است.


بی سابقه

بی سابقه. [ب ِ ق َ / ق ِ] (ص مرکب) (از: بی + سابقه) آنچه که سابقه ندارد. آنچه که قبلاً نبوده است. که ریشه در دیرینه ندارد. که پیشینه ندارد. رجوع به سابقه شود.

کلمات بیگانه به فارسی

سابقه

پیشینه

فرهنگ عمید

سابقه

سابق

حل جدول

سابقه

پیشینه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سابقه

پیشینه

مترادف و متضاد زبان فارسی

سابقه

پرونده، پیشینه، تاریخ، تاریخچه، زمینه، دیرینگی، قدم، قدمت، عنایت الهی، تقدیر، آشنایی

فارسی به عربی

سابقه

تاریخ، خلفیه، سجل، عمود، فکر، معرفه

فارسی به آلمانی

سابقه

Aufnehmen, Aufzeichnen, Der/die bekannte, Eintragen, Geschichte (f), Vorgeschichte (f), Hintergrund

معادل ابجد

سابقه

168

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری