معنی هارمونیک
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
هم آهنگ انگلیسی هماهنگ همساز
هارمونیک آنالیسس
انگلیسی آناکاوی هماهنگی
هارمونیک اسیسلتر
انگلیسی (نوسانگر هماهنگ) نوانگر هماهنگ
هارمونیک موشن
انگلیسی (حرکات هماهنگ ارتعاش هماهنگ) جنبش هماهنگ، لرزش هماهنگ
هارمونیک ویبریشن
انگلیسی (ارتعاش موزون) لرزش هماهنگ
هارمونیک ویو
انگلیسی (موج هماهنگ) کوهه ی هماهنگ
هارمونیک مین
انگلیسی میانگین همساز
هارمونیک کمپننت
انگلیسی (مولفه هماهنگ) بندنده ی هماهنگ
فرهنگ معین
(مُ) [فر.] (ص.) دارای هماهنگی. (فره).
فرهنگ عمید
همساز، هماهنگ،
فارسی به آلمانی
Harmonisch [adjective]
معادل ابجد
332