معنی کاسب
لغت نامه دهخدا
کاسب. [س ِ] (اِخ) از اعلام است. (ناظم الاطباء). || (ع اِ) ابوکاسب، گرگ. (منتهی الارب).
کاسب. [س ِ] (ع ص) نعت فاعلی از کسب. کسی که کسب کند. ج، کسبه و کاسبون. (ناظم الاطباء). و کاسبین. || ورزنده و یابنده. (ناظم الاطباء). || جمعکننده و طلب کننده و حاصل کننده. (فرهنگ نظام). || کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل میکند. فرهنگستان بجای کاسب پیشه ور را وضع کرده. (فرهنگ نظام). و رجوع به واژه های فرهنگستان شود. پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفت. (ناظم الاطباء).
- امثال:
کاسب حبیب خداست.
حدیث: الکاسب حبیب اﷲ. (امثال و حکم دهخدا):
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو
از توکل در سبب کاهل مشو.
مولوی.
|| گیرنده ٔ تاوان و جریمانه. (ناظم الاطباء).
کاسب کار
کاسب کار. [س ِ] (ص مرکب) در تداول عامه، کسی که ارتزاق از راه کسب میکند. کسی که کسب جزئی دارد. بازاری.
کاسب محله
کاسب محله. [س ِ م َ ح َل ْ ل َ] (اِخ) دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 7هزارگزی باختر آمل. دشت و معتدل مرطوب و مالاریائی و دارای 140 تن سکنه است. آب ازنهر تجرود هراز دارد. محصول آن برنج و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان مختصر کتان بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
فارسی به انگلیسی
Businessman, Businesswoman, Merchant, Shopkeeper
فرهنگ معین
(س) [ع.] (اِفا.) بازاری، سوداگر. ج. کسبه.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازاری، بازرگان، پیشهور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معاملهگر، حسابگر
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل می کند، پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفه نوار مغناطیسی ضبط صوت
فرهنگ فارسی آزاد
کاسِب، کسب کننده (بمعانی کسب توجه شود)،
فرهنگ عمید
کسی که مغازهای دارد و در آن کالایی را خرید و فروش میکند،
[قدیمی، مجاز] کسی که برای به دست آوردن چیزی میکوشد، کوشنده،
فرهنگ واژههای فارسی سره
سوداگر، پیشه ور
فارسی به عربی
تاجر، مهرب
واژه پیشنهادی
پیشه ور
معادل ابجد
83