معنی یالمند
فرهنگ عمید
ویژگی مردی که زن و فرزند دارد: ضعیفم یالمندم تنگدستم / چه خوانم داستان رامی و ویس (سوزنی: لغتنامه: یالمند)،
لغت نامه دهخدا
یالمند. [م َ] (ص مرکب) عیالمند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). عیالمند و خداوند اهل و عیال و فرزند. (ناظم الاطباء):
ضعیفم یالمندم تنگدستم
چه خوانم داستان رامی و ویس.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
بودم حکیم سوزنی از چند سال باز
تا یالمند گشتم، گشتم تحکمی.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
حل جدول
عیالوار
دارای زن و فرزند
شخصی که زن و فرزند دارد
یالمند
مرد دارای زن و فرزند
یالمند
عیالوار
یالمند
دارای زن و فرزند
یالمند
فرهنگ فارسی هوشیار
عیالمند
عائلی
یالمند، تهیدست بینوا (صفت) عیالمند درویش.
عیالمند
تاریکومند یالمند پور مند (صفت) کسی که دارای عیال باشد عیال وار.
منفاق
پر هزینه یالمند (صفت) مرد بسیار پر خرج پر نفقه.
پر عایله
پر عائله پورمند (عیالمند) یالمند (صفت) که اهل و عیال بسیار دارد پر اهل و عیال.
متانی
درنگ کننده آهسته کار متاهل یالمند زندار (اسم) آنکه در امری درنگ و تامل کند درنگ کننده.
فرهنگ معین
(مَ) (ص.) مخفّفِ عیالمند، شخصی که زن و فرزند دارد.
معادل ابجد
135