خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی حباب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع می‌شود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک می‌سازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu

قسمت ۱ سریال ترکی حباب
قسمت ۱ سریال ترکی حباب

داستان قسمت ۱ سریال ترکی حباب

فرهان با یه اسب سفید تو محله راه افتاده و با زنگوله همه رو بیدار میکنه و میگه پاشین تنبلا همه بیرون میان و با دیدن فرهان با اسب سفید جا میخورن. فرهان ادم خوبیه تو محله و به همه تا جایی که بتونه کمک میکنه. او پیش دوستش که کر هستش میره او تبحر خاصی تو لب خوانی داره که میبیرتش بالا پشت بوم تا لب خوانی کنی ببینه مژده دختر مورد علاقه اش چی میگه. او بهش میگه که بابام ماجرارو فهمیده و گوشیمو ازم گرفته قرار گذاشتنم با تو از محالاته برو پی زندگیت و پرده اتاقشو میکشه. او همه چیزو به فرهان میگه فرهان سر میز صبحانه به دوستش میگه ولی من یه راهی پیدا میکنم تا مژده عاشقم بشه. صالح و دوستش متین پیش فرهان اومدن و ازش کمک میخوان از تو کوچه سر و صدا میاد که میبینن آدم های ضیاء پدر مژده با یکسری از جوان های محله دعواشون میشه که فرهان میره جداشون میکنه سپس از اونجا میره به دفتر کار ضیاء و به خاطر کارهای غیر قانونی و نخش مواد تو محله باهاش بحث میکنه و میگه اگه به این کارهات ادامه بدی با اون روی من طرفی! بعد از رفتنش شیاء به فردی به اسم سینا زنگ میزنه و میگه جو محله متشنج شده بهتره یکم تخلیه خانه ها را به عقب بندازیم این فرهان هم اومد اینجا خط و نشون میکشید!

سینا میگه بهت گفتم همونجوری که کار مادر و پدرشو تموم کردی تا شاخ نشده کار اینم تموم کن ولی نکردی! بعد از کمی حرف زدن تلفنو قطع میکنه که همان موقع ایپک به اونجا میاد و از دیدنش خوشحال میشه و باهم کمی حرف میزنن و در آخر بهش میگه اتاق کارت اینجا آماده ست اگه بیای اینجا خوشحال میشیم اما ایپک میگه من دوست دارم کار رویایی خودم یعنی حقوقو انجام بدم سینا قبول میکنه و میره. تو بازار فرهان به آدم هاش میگه کیف  پریهان همراه مژده را بدزدن اینجوری پریهان و نگهبان ها دنبال کیف می افتند و فرهان جلوی مژده را میگیره و میگه باهم حرف بزنیم؟ سپس بهش میگه کیفتون دست ماست راه دیگه ای نداشتم که باهات تنها بشم میدیم دست پلیس خیالت راحت سپس پیشنهاد میده برن یه دوری بزنن. ضیاء پیش فردی به اسم اسد میره و میگه باید باهم کار تخلیه رو تمام کنیم اسد میگه فردا میام. فرهان با مژده حرف میزنه و میگه که وقتی بچه بودم خونه مون سوخت و مادر و پدرم فوت کردن خاله ام گفت دخترهارو میتونم ببرم تو دیگه مرد شدی میتونی از پس خودت بربیای منم یه جورهایی همسایه ها بزرگ کردن. سپس ازش میپرسه چرا از من خوشت نمیاد؟ مژده میگه چون مثل بابام دزدی فرهان میگه ما مثل هم نیستیم و واسش توضیح میده در آخر مژده میگه من باید برم فرهان میگه اگه بگی جلوم سبز نشو دیگه نمیبینی منو! اما مژده چیزی نمیگه و لبخند میزنه و میره. مژده میره به کلانتری پیش تان برادرش و پریهان اونجا کیفو تحویل میگیرن و میبینن چیزی دزدیده نشده از تو کیف و خوشحال میشن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حباب + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا