خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس
در این قسمت از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران هستید. همراه ما باشید. این سریال ترکی یکی از سریال های پربازدید ترکیه ای است که با کارگردانی سرکان بیرینچی و نویسندگی گول ابوس سرمچی در ژانر درام و خانوادگی ساخته شده است. این مجموعه تلویزیونی ترکیه ای ساخت استدیو ان جی ام (NGM) می باشد. فصل اول زبان اصلی سریال خواهران و برادران ۱۶ قسمت و هر قسمت ۱۲۰ دقیقه است اما گفته شده کارگردان و تهیه کننده در حال تولید فصل های بعدی با توجه به سلیقه مخاطب هستند.

معرفی نقش های بازیگران
جلیل نالچکان آکیف اتاکول رئیس شرکت
آهو یاگتا سوزان مانیاسلی معشوقه آکیف که با آکیف رابطه نامشروع دارد، مادر تنی عمر و هاریکا
جونیت مته اورهان عرن شوهر شنگول و پدر اولجان و آی بیکه
فادیک سوین آتایوی شنگول عرن زن اورهان و مادر اولجان و آی بیکه
هالیت اوزگور ساری کادیر عرن پسر بزرگ خدیجه و ولین، برادر بزرگ عمر، اسیه و امل.
ایگیت کوچاک عمر عرن پسر کوچیک و ناتنی خدیجه و ولین، برادر دوقلو اما ناتنی اسیه، برادر تنی هاریکا
سو بورجو یازگی کوشکون آسیه عرن دختر بزرگ خدیجه و ولین، خواهر دوقلو و ناتنی عمر.
آیلین آکپینار امل هرن کوچکترین دختر خدیجه و ولین، خواهر کوچک، کادیر، اسیه و عمر.
جهان شیمشک اولجان عرن پسر شنگول و اورهان
ملیس مینکاری آی بیکه عرن دختر شنگول و اورهان
انور سعید یاران دورک اتاکول پسر آکیف، برادر بزرگتر ملیسا
مراد اونوک کنان مانیاسلی شوهر سوزان، پدر تنی هاریکا
سیمگه سلچوک نباهات اتاکول همسر آکیف، مادر دورک و ملیسا.
داملا سو اکیزاوگلو ملیسا اتاکول دحتر آکیف، خواهر دوروک.
جان سوی مظلوم دوست صمیمی کادیر.
رجب اوستا برک دوست صمیمی دوروک
گوزده تورکر هاریکا مانیاسلی دختر کنان و سوزان،
خلاصه داستان سریال ترکی خواهران و برادران
این سریال حکایت ۴ خواهر برادر را برایمان بازگو میکند که پس از ، از دست دادن پدر و مادرشان در یک روز ، چه راهی را برای زندگیشان انتخاب میکنن. قدیر، عمر، آسیه و امل، چهار خواهر و برادر که بشدت بهم وابسته هستند طی ماجراهایی هم پدر و هم مادر خودشون رو از دست میدن. در این دنیای به این بزرگی جز پناه بردن به همدیگر هیچ کاری نمیتوانستند بکنند و هیچکسی نبود که ازآنها حمایت کند. تا این که درهای دانشکده ای که عاکف(کسی که مسبب تمام این اتفاقات بود) رئیسش بود به روی انها باز شد. درهای دنیایی که ثروتمند و فقیر، مظلوم و ظالم راه هایشان با هم تلاقی میکرد. در این بین قدیر تنها تلاشش این بود که از برادر و خواهرانش محافظت کند و آن ها را یکجا نگه دارد…

قسمت ۱۶۴ سریال خواهران و برادران
دوروک میره پیش آسیه سرکار که میبینه جم همکارش اونجا داره به آسیه کمک میکنه. آسیه با دیدنش میگه داشتی با دوست جدیدت گپ میزدی؟ آسیه میگه نه داشت بهم کمک میکرد دوروک میگه تا وقتی من هستم چرا بقیه؟ سپس به جم میگه بره تو کانتر خودش وایسه آسیه بهش میگه خیلی حسودی دوروک میگه نه بابا واسه چی باید حسادت کنم!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۶۳ سریال خواهران و برادران
عمر و آسیه و امل نشستن که هاریکا با سوزی با خریدهایی که کردن به اونجا میان، عمر با کلافگی میگه اینا چیه هاریکا؟ هاریکا بهش میگه چیزهایی که دوست داشتمو سوزی واسم خریده بیاین ببینین چیا خریدم. عپر با کلافگی و تعجب نگاهش میکنه و میگه مگه ما از کسی کمک خواستیم؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۶۲ سریال خواهران و برادران
شنگول تو شرکت آکیف را میبینه و صداش میزنه آکیف با دیدنش ازش میپرسه اونجا چیکار داره که شنگول میگه منو نباهت خانم و آیلا خانم استخدام کردن زنده باشن! آکیف بهش تبریک میگه و وقتی میخواد به اتاقش برگرده شنگول میگه دو نفر اومدن سراغتون گرفتن منم فرستادم تو اتاقتون آکیف کلافه میشه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۶۱ سریال خواهران و برادران
هاریکا ماجرارو برای آنها تعریف میکنه اوگولجان میگه واقعا باورم نمیشه اون مرد همچین کاری کرده باشه! هاریکا میگه اون عوضی زندگی من و مامانمو سیاه کرده! و در ادامه ازش تشکر میکنه که از جلوی در ردش نکرده بره عمر میگه نه بابا درسته بلای جونمی ولی خوب خواهرمی از طرفی آسیه هم میگه تا هروقت میخوای میتونی اینجا بمونی…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۶۰ سریال خواهران و برادران
اوگولجان و آیبیکه تو خانه نشستن و باهم در گوشی حرف میزنن و منتظرن تا اورهان پدرشون به اونجا بیاد که غذا بخورن و کیکو بیارن. شنگول به اونجا میاد و هنوز از دستشون ناراحته که از اون گونور پول گرفتن واسه موتور سپس آنها بهش میگن که دیگه تصمیم گرفتن بچه های خوبی بشن که لیاقت مادرشونو داشته باشن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۹ سریال خواهران و برادران
آسیه و عمر تو خانه نشستن و از اونجایی که روز مادره یاد گذشته می افتند و گریه شان میگیرند. آنها یاد خاطره ای می افتند که مادرشون روز مادر پیششون میره و بهشون میگه چقدر به خودتون رسیدین خبریه؟ نکنه مناسبت خاصیه؟! آسیه و عمر الکی میگن نه میخوایم با بچهها بریم بیرون واسه همین از اونور هم دیر وقت میایم شما منتظر ما نمونین!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۸ سریال خواهران و برادران
وکیل پیش دخترها میره و میگه فردا زمان دادگاهتونه هرچی به من گفتین فردا هم همونو بگین، بگین که قصد صدمه به امیر نداشتیم منم همه تلاشمو میکنم تا کندترین مجازاتو واستون ببرن. دوروک به اونجا میاد و میگه واستون غذا گرفتم آنها از حرف هایی که وکیل بهشون زده بود بهش میگن دوروک میگه نگران نباشین همه چیز درست میشه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۷ سریال خواهران و برادران
هاریکا پیش اوگولجان میره و شروع میکنه باهاش صحبت کردن و میگه که من پشیمون شدم فهمیدم که اشتباه کردم که تو رو از زندگیم بیرون کردم سپس پیشنهاد میده تا دوباره با هم دیگه باشند اوگولجان حسابی خوشحال میشه و جا میخوره هاریکا ازش میخواد تا ادای حیوان هایی که بهش میگه را در بیاره و ابراز علاقه کنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۶ سریال خواهران و برادران
بوراک مدیر مدرسه پیش دوروک میاد و بهش میگه کلید اتاق رادیو دست کی بوده او میگه دست منه بوراک میگه به کسی ندادی؟ دوروک جواب میده نه حتی آسیه هم نداشت بوراک بهش میگه پس دست مریزاد! آفرین! خوب تونستی امانت داری بکنی او بهش میگه چی شده استاد بوراک میگه انگاری زیادی هم بهت خوش میگذشته…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۵ سریال خواهران و برادران
در رستوران افرا دختر گونور بهش زنگ میزنه و بهش خبر میده که یک نفر از بازی او خوشش اومده و قرار تو فیلمی بازی کند او حسابی خوشحال میشه و بعد از قطع تماس به اورهان ماجرارو میگه و از فرط خوشحالی او را بغل میکند. همان موقع اوگولجان به رستوران گونور اومده تا درباره مادر شنگول با اورهان صحبت کنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۴ سریال خواهران و برادران
امیر هاریکا را با خودش به طرف جنگلی میبرد که دریاچه اونجا هست اونجا امیر به روی هاریکا میآورد که از همه چیز خبر داره و میدونه که او آنها را لو داده سپس شروع میکنه به بدرفتاری کردن با هاریکا. هاریکا بهش میگه مجبور نیستم تو رو تحمل کنم و میخواد از ماشین پیاده بشه که امیر مچ دستش را می گیرد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۳ سریال خواهران و برادران
برک و آیبیکه با آسیه و دوروک تو کلاس نشستن و از تبرعه شدن عمر و اوگولجان حسابی خوشحالن برک به آیبیکه میگه پس تو چرا هنوز ناراحتی؟ آیبیکه میگه به خاطر بدهی که به اون زنه صاحب کار بابام دارم اعصابمو خورد میکنه اون زنه رسما داره به بابام نخ میده!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۲ سریال خواهران و برادران
سوزان و آکیف و هاریکا تو خونه سر میز صبحانه هستن که آکیف وقتی میبینه سوزان هم میخواد بیاد مدرسه میگه راننده را میفرستم تا بیارتت ولی سوزان میگه نمیخواد من خودم با تاکسی میام، هاریکا از فرصت استفاده میکنه و میگه بیاد دنبال من تا ببره منو مدرسه اکیف میگه باشه که سوزان میگه نه نمیخواد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵۰ و ۱۵۱ سریال خواهران و برادران
شب عمر برای جبران دلخوری سوزی به دم در خانه اش می رود و با بنزین می نویسد دوستت دارم او وقتی سوزی را صدا میزنه تا به دم پنجره بیاد با آتیش بنزین را روشن میکنه سوزی با دیدن جمله دوست دارم حسابی ذوق زده میشه و پایین میره او را در آغوش می گیرد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۸ و ۱۴۹ سریال خواهران و برادران
اورهان با گونور جلوی در رستوران نشسته و باهاش درباره وضعیت خانه دردودل میکنه و میگه از رفتارهای شنگول دیگه خسته شدم گونور با خودش فکر میکنه که به زودی خودش جای شنگول را در زندگی اورهان پر میکنه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۷ سریال خواهران و برادران
عمر و اوگولجان در حال فروش صدف هستند که فروش خوبی هم داشتن اوگولجان خوشحال و به ادامه این کار امیدواره بعد از چند دقیقه چند نفر در آنجا میان و به آنها میگن اینجا منطقه ماست و باید از اینجا برین نمیتونین اینجا بفروشین عمر که نمیخواد دعوا و اتفاقی بیفته قبول میکند…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۶ سریال خواهران و برادران
یک ماه از اون واقعه گذشته و آسیه و عمر حاضر میشن تا برن مدرسه آسیه به عمر میگه داری به خودت میرسی پس امروز قراره سوزی بیاد آره؟ عمر میگه آره گچ پاشو باز کردن میتونه بیاد مدرسه با عصا آسیه میگه چشمت روشن. هاریکا آماده میشه تا صبحانه بخورد و به مدرسه بره…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۵ سریال خواهران و برادران
شنگول از حلیمه میپرسه که فهمیدی اورهان شب را کجا مونده؟ حلیمه میگه آره ولی خودتو کنترل کن و میگه که رفته به رستوران همون زنه اونجا مونده انگار طبقه بالاش اتاقه شنگول عصبی میشه و میگه من میدونم چه بلایی سرشون بیارم! و لباسشو میپوشه تا به اونجا بره…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۴ سریال خواهران و برادران
نباهت با آیلا و یکی از دوستاشون در حال حرف زدنن که یکی به نباهت زنگ میزنه و خبر میده که آکیف اینا خونه دارن میخرن و محله را بهشون میگه نباهت بعد از قطع تماس مدام به آکیف لعنت میفرسته و میگه داره جایی که من خونه دوست داشتم خونه میخره تا با زن جدیدش بره اونجا خدا ازت نگذره آکیف!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۳ سریال خواهران و برادران
استاد به دوروک تو مبحث آخر ترسو یاد نگرفتی؟ چرا جواب سوالارو ندادی؟ دوروک میگه نه استاد من همه ی جوابارو دادم! استاد میگه یعنی میگی من پاک کردم؟ اینجا هیچی ننوشتی! دوروک میگه امکان نداره استاد من نوشتم! او از خودش دفاع میکنه که تولگا میگه این پسر نه تنها وحشیه بله دروغگو و پررو هم هست…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۲ سریال خواهران و برادران
اورهان به محل کارش تو نانوایی میره و همانجا شب را سپری می کنه. فردای آن روز وقتی گونور از آن جا رد میشه اورهان را میبینه و باز زدن به شیشه بیدارش میکنه و بهش میگه چرا شب را آنجا سپری کرده اورهان واقعیتو نمیگه و بهش میگه داشتم خمیر درست میکردم دیگه دیر وقت شد همینجا خوابیدم…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۱ سریال خواهران و برادران
یه هفته بعد: عمر به آسیه میگه تو واقعا خوبی؟ دکتر گفت جا داری دو روز دیگه استراحت کنیا! آسیه میگه خوبم عمر بهش میگه تو هنوز باهام قهری؟ حداقل نگاهم کن! آسیه بهش اعتنایی نمیکنه و با امل گرم صحبت میشه. امل میگه دارم نقاشی میکشم فردا تولد باباست گفتم بهش هدیه بدم…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴۰ سریال خواهران و برادران
نباهت در خانه استرس داره و به آکیف میگه نکنه چیزی جا گذاشتیم! نکنه ردی ازمون مونده باشه! یعنی مونده؟ آکیف میگه چه میدونم نباهت احتمال داره من که تو اوقات فراغتم نمیرم اثر پاک کنم از صحنه جرم! باید ببینیم چی میشه همان موقع تلفن نباهت زنگ میخوره که او با ترس میگه داره زنگ میخوره!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۳۹ سریال خواهران و برادران
دوروک و عمر به محلی که تایفون و افرادش هستن میرن. عمر به داخل میره و پولو بهش میده، او میگه این چیه؟ عمر میگه بدهیم به تو دیگه باهم کاری نداریم. تایفون میگه فکر کردی بدهیتو بدی دیگه باهات کاری ندارم؟ عمر میگه آره همینه دیگه باهم کاری نداریم سپس میخواد بره که میگه دور و بر خودم و خانوادهام نبینمتون…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۸ سریال خواهران و برادران
آسیه به خانه نباهت میره برای تکلیف ریاضی. دوروک از زیبایی آسیه تعریف میکنه آسیه میخنده و میگه اینجوری نگو خجالت میکشم سپس باهمدیگه شروع میکنن به درس خوندن و تکلیف نوشتن که دوروک تمام مدت به او نگاه میکنه فقط، آنها باهمدیگه به آشپزخانه میرن و غذا درست میکنن و…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۷ سریال خواهران و برادران
دادگاه آکیف و نباهت برگزار میشه و نباهت اوجا به قاضی میگه که منصرف شده از طلاق آکیف جا میخوره و میگه چی؟ توروخدا بگو این چه رفتاریه دیگه! نباهت به قاضی میگه دوستش دارم آقای قاضی و نمیخوام دیگه ازش طلاق بگیرم آکیف میگه آخه چه دوست داشتنی؟ اینا چیه که داری میگی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۶ سریال خواهران و برادران
آکیف پیش رسول میره و میگه یه خبری شنیدم واقعا ناراحت شدم رسول میگه تو چقدر زود باخبر شدی! آکیف میگه همینه دیگه خبرهای بد زود پخش میشه اکیف میگه به خاطر این وضع اگه بخوای میتونم سهامتو بخرم من میرم اتاقم نظرتو بیا بهم بگو. بعد از رفتنش رسول با خودش میگه پس حرف های نباهت درست بود!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۵ سریال خواهران و برادران
دوروک به خانه پیش آکیف میره و میگه اومدم درباره مامانم باهات حرف بزنم البته اگه بخوای اکیف میگه چرا نخوام؟ بالاخره این همه سال همسرم بوده. دوروک از ناراحتی مادرش واسه جدایی میگه که آکیف میگه نمیدونم باور میکنی یا نه ولی منم خیلی ناراحتم!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۴ سریال خواهران و برادران
سوزان و آکیف به داخل خانه میرن و شیشه های خورد شده را جمع میکنن سوزان مدام غر میزنه که آکیف میگه من تعجب کردم که چجوری نیومده تو خونه با ماشین! سوزان میگه قبلا این کارو هم کرده بود یادت نیست؟ داشت زیرم میگرفت اگه عمر نبود معلوم نبود چه بلایی سرم اومده بود شاید الان مرده بودم!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۳ سریال خواهران و برادران
آکیف به خانه برمیگرده تا طلاق نامه را به نباهت بده که امضاء کنه و میگه بیا ۵ دقیقه باهات مار دارم و زود میرم. نباهت با دیدن طلاق نامه جا میخوره و میگه چه عجله ای بود، خیلی وقته آماده اش کرده بودی آره؟ داشته خاک میخورده آره؟ منتظر بودی که یه دعوا راه بندازی و بری از خونه تا سریع اینو واسم بیاری!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۲ سریال خواهران و برادران
شب شنگول وقتی به خونه میره از اونجایی که اورهان باهاش قهره به بچه هاش میگه به باباتون بگین که قسط بانکو دادم و بقیه پولو میزاره رو میز و میگه اینم بقیه اش برداره اگه لازم داره، اوگولجان میگه مامان حالت خوبه؟ الان پولتو گذاشتی رو میز! اورهان میگه به مامانتون بپین بعد از مدتها مارو متعجب کرده…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۱ سریال خواهران و برادران
استاد کلاس را گروه بندی کرده. عمر و دورا و سوزی تو یه گروه هستن و دورا به عمر میگه که تو اصلا میدونی چندتا سیارک داریم؟ عمر برای ضایع کردنش اسامیشو هم میگه. هاریکا و اوگولجان و امیر تو یه گروهن و اونا نمیخوان باهم کار کنن امیر هم به اوگولجان تیکه میندازه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳۰ سریال خواهران و برادران
سوزان از هاریکا میپرسه که شام چی میخوری هاریکا میگه بهتره بگی ماکارونی با ماست میخوری یا سس اینجوری بهتره! سوزان تایید میکنه. عمر با افراد اون نزول خور به اولین شب کاریشون میره، اونا به یک فروشگاه مواد غذایی میرن، عمر تو ماشین میمونه و اونا میرن تو فروشگاه و برمیگردن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۹ سریال خواهران و برادران
کان دامن فرم مدرسه آسیه را میگیره و برای اینکه اون شرمنده نشه میزاره پشت در خانه شان و میره. عمر و اوگولجان به سر چهارراه میرن تا آب بفروشن ولی از دست اوگولجان میوفته و ماشین ها از روشون رد میشن اونا حسابی حالشون گرفته میشه، اوگولجان از عمر عذرخواهی میکنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۸ سریال خواهران و برادران
دوروک وقتی آسیه را تو مدرسه میبینه پیشش میره و میگه دیشب که با گریه رفتی نتونستم بهت زنگ بزنم چون شوکه شده بودم بعدشم مامانمو آروم میکردم، آسیه میگه آره شب خیلی بدی بود همان موقع کان رد میشه که دوروک میگه کان جونت هم از خونه رفت!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۷ سریال خواهران و برادران
آسیه با گریه و عصبانیت ازشون میپرسه منظورتون از اینکه شما مامانمو کشتین چی بوده؟ ماجرا چیه؟ چرا مامان من مرده؟ چیکارش کردین؟ اکیف میگه معلومه که کار ما نبوده اون روز من و سوزان اینجا بودیم که مادرت اومد اینجا مارو دید و سریع از خونه زد بیرون همین!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۲۶ سریال خواهران و برادران
عمر وقتی شب به خانه میره بدون اینکه بخوابه اول به بازار میره و درزگیر برای پنجره و چسب برای کفش آسیه میگیره. سپس به خانه میره و شروع میکنه به چسب زدن کفش آسیه و یاد شبی می افتد که قدیر کفش اونو چسب میزد سپس گریه اش میگیره و شروع میکنه به چسب زدن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۵ سریال خواهران و برادران
بچه ها تو مدرسه از کلاس بیرون میان که میبینن جلسه اولیا و مربیان بوده. آیلا با دیدن سوزان به طرفش میره و میگه خیالت راحت شد؟ از همدیگه جدا شدیم. سوزان میگه رابطه شما چه ربطی به من داره؟ زندگی شما خیلی وقته تموم شده بوده ننداز گردن من!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۲۴ سریال خواهران و برادران
عمر در حال رفتن به سر ساختمان واسه کار است که اورهان جلوشو میگیره میگه چه کاریه که این موقع شب داری میری؟ عمر میگه واسه کشیک دادن سر ساختمان میرم اورهان میگه این کار خطرناکیه… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۳ سریال خواهران و برادران
شنگول به دم در خانه نباهت میره که نباهت با دیدنش میگه خیر باشه شنگول اینجا چیکار میکنی؟ شنگول میگه که یه حادثه ای را پشت سر گذاستم هیچی یادم نمیاد نباهت میگه ولی من تورو اخراج کردم دیگه اینجا کار نمیکنی که اومدی! شنگول میگه میدونم بچه ها گفتن ولی دکتر گفت…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۲ سریال خواهران و برادران
آکیف به خانه ی رسول میره وقتی میرسه میگه این شمع و گل ها چیه دیگه؟ هان؟ رسول میگه هیچی آکیف میخنده و میگه که اینطور، رسول میگه باشه بهت میگم امشب سوزان را میخوام دعوت کنم و احساسمو بهش بگم آکیف جا میخوره و میگه چی؟ همون سوزان؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۱ سریال خواهران و برادران
مراسم شروع شده و دوروک به گفته اون دختره شروع به گیتار زدن و آهنگ خوندن میکنه. بعد از تمام شدن آهنگش اون دختر پیشش میره و دوروک برای حرص آسیه را دراوردن شروع میکنه باهاش گرم گرفتن آهنگ عاشقانه ای گذاشته میشه و همه میرن تو پیست رقص تا دونفره برقصن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲۰ سریال خواهران و برادران
بچه ها تو کافه جمع شدن که تولگا دوباره میاد و میگه بچه ها چخبرها؟ حاضرین ترم جدیدو شروع کنیم؟ عمر با تولگا کل کل میکنه و میگه بالاخره گیرت میندازم بحث آنها در حال بالا گرفته که اکیف و رسول با مدیر مدرسه به اونجا میرن و اکیف میگه چخبرتونه؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۹ سریال خواهران و برادران
موقع خواب اورهان میره تو اتاب خواب که شنگول میترسه و میگه اینجا میخواین بخوابین؟ اورهان که فهمیده اون ترسیده میگه باشه من میرم بیرون میخوابم تو هم اینجا بخواب شنگول تشکر میکنه. عمر وقتی به کارواش میرسه حرف های صاحب کارشو میشنوه و…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۸ سریال خواهران و برادران
شنگول تو خونه به امل که داره کارتون میبینه نگاه میکنه و میره پیشش و ازش عذرخواهی میکنه به خاطر کاری که کرده همان موقع اورهان میاد خونه و با شنیدن عذرخواهیش میره پیشش و میگه دیدی الان مچتو گرفتم اگه چیزی یادت نمیاد چجوری داری معذرت خواهی میکنی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۷ سریال خواهران و برادران
جمیله با گریه تو خانه نشسته که تولگا با پیترا به اونجا میره، جمیله با دیدنش میگه داری منو میترسونی! تولگا میگه چرا؟ واست پیتزا گرفتم! جمیله میگه منو اینجا حبس کردی گوشیمو هم گرفتی فکر کردی عادیه؟ تولگا میگه فقط میخواستم حرفامو بشنوی، جمیله میگه مگه زوریه؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۶ سریال خواهران و برادران
بچه ها به مدرسه برمیگردن که تولگا باز جلو میره و شروع میکنه به طعنه و تیکه انداخت به اوگولجان که عمر پشت اوگولجان را میگیره و برک و دوروک به تولگا میگن که بسه دیگه! تولگا با دوروک و برک دعوا میکنه که چرا پشتشون به جوری هستین جلوشون یه جور دیگه!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۵ سریال خواهران و برادران
شنگول وقتی به بیرون از خانه میره شروع میکنه به گریه کردن و نمیدونه باید چیکار کنه و کجا بره. او تو حیاط میشینه و گریه میکنه و با خودش میگه به خدا واسه صلاح همه این کارو کردم به خدا چازه دیگه ای نداشتم! جلسه اولیا و مربیان تشکیل شده و اونا درباره برنامه آخر ترم بحث میکنن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۴ سریال خواهران و برادران
اورهان و بقیه به زندان رفتن و منتظر آزادی اوگولجانن و حسابی خوشحالن. شنگول در حال آماده کردن خانه شان است که پسرش میاد همه چیز تمیز باشه. صباحت به اونجا میاد که شنگول میگه امل خسته بود خوابیده روشم پتو کشیدم نمیخواد بهش سر بزنی که بیدار نشه یه وقت!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۳ سریال خواهران و برادران
آسیه وقتی به بیرون از خانه میره تا وسایلی که اونو یاد دوروک میندازه بندازه دور با دوروک روبرو میشه. آیبیکه تو خونه به امل میگه بزرگ شدن اصلا چیز خوبی نیست کاش همیشه بچه میموندیم. آسیه بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ دوروک میگه اومدم حرف بزنیم…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۲ سریال خواهران و برادران
اورهان شب وقتی به خانه میره به اهالی خانه میگه که پول وکیل جور شده عمر ازش میپرسه از کجا جور کردی عمو این همه پولو؟ اورهان میگه جور شد دیگه فردا میریم دنبال کارهاش. فردای آن روز تو مدرسه عمر پیش دوروک میره و ازش عذرخواهی میکنه و میگه نباید دیروز اون اتفاق میوفتاد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۱ سریال خواهران و برادران
شنگول به بیمارستان میره که ایگنور میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ شنگول میگه حالش چطوره؟ خوب شده؟ ایگنور میگه نه هنوز تکون نخورده! سپس سراغ امل را میگیره و میگه اون چطوره؟ حالش خوبه؟ اصلا حواسم بهش نبود حتما ترسیده آره؟ شنگول میگه آره دختر بیچاره….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱۰ سریال خواهران و برادران
ایگنور به امل میگه بریم پشمک بخوریم؟ امل قبول میکنه و وقتی میرن تا پشمک بگیرن فروشنده به ایگنور میگه چه دختر شیرین و خوشگلی دارین ایگنور تایید میکنه و میگه آره سپس با هم دیگه میرن می نشینند تا پشمکشان را بخورند امل به ایگنور میگه چرا بهشون نگفتی…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۹ سریال خواهران و برادران
برک در حال رسوندن آیبیکه به خانه اش هست که محل کار اورهان را بهش نشون میده سپس ازش میپرسه میخوای با بابام حرف بزنم اورهان برگرده سر کار قبلیش؟ آیبیکه میگه نه بابا نمی خواد خوشم نمیاد. آیبیکه پدرشو میبینه که کنار خیابان نشسته یه زن در حال رد شدنه که فکر میکنه گداست…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۸ سریال خواهران و برادران
امل از اتاق عمل میاد و دکتر بهش میگه چیزی نشده فقط خراش داده بوده بازوشو آنها نفسی راحت میکشن و همدیگرو در آغوش میگیرن و از دکتر میپرسن میتونیم بریم ببینینمش؟ دکتر تایید میکنه و آنها به اتاق امل میرن. ایگنور و بورهان هم به اتاق او میرن و ابراز پشیمونی و از او عذرخواهی می کنند…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۷ سریال خواهران و برادران
آیلا پیش نباهت رفته برای ملاقات و میگه اون اتفاق که واست افتاد من سرویس بودم اگه اونجوری میدیدمت منم یکراست میرفتم بیمارستان! از حرف های مستخدم آیلا اسم شنگول را میشنوه و متوجه میشه که همان مادر آیبیکه و اوگولجان هستش و به نباهت میگه میتونه بیاد واسه تمیز کاری خونه ما؟…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۰۶ سریال خواهران و برادران
عمر و آسیه به خانه جمیله رفتن و حالشو میپرسن آنها میگن حالت خوبه؟ شنیدم اینجارو تولگا اجاره کرده آره؟ جمیله تایید میکنه و میگه ولی اجاره هاشو خودم میدم آسیه میگه فکر کردی با پولی که تو میگیری میتونی اجاره اینجارو بدی؟ عمر میگه حرف تولگارو باور کردی؟…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۵ سریال خواهران و برادران
دوروک و آکیف با کان به اتاق نباهت میرن و خوشحالن که به هوش اومده و هیچیش نشده، کان میگه از عمر اینا حرصم گرفت هم تقصیر کارن هم حق به جانب بودن! دوروک میگه برای عمو اورهانم ناراحت شدم خیلی گریه کرد و ناراحت بود واسه این داستان!…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۴ سریال خواهران و برادران
تولگا تو مدرسه پیش جمیله میره و بعد از گفتن صبح بخیر میگه بهت یه تشکر بدهکارم جمیله میگه چرا؟ تولگا میگه چون این مدرسه را واسم قابل تحمل و شیرین کردی! از مته هم خوشم اومد هرچند که دوست نداشتم کسی جز من لبخندتو ببینه! عمر و آسیه آنها را میبینن و…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۳ سریال خواهران و برادران
برک پیش آیبیکه میره و ازش میخواد تا باهمدیگه حرف بزنن. برک بهش میگه که حرف های مادرمو اصلا قبول ندارم سپس بعد از کمی حرف زدن آیبیکه قبول میکنه تا دوباره باهم باشن و از اول شروع کنن برک حسابی خوشحال میشه. به سوزان زنگ میزنن و خبر میدن که دستبند طلا دخترتون هاریکا آماده ست…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۲ سریال خواهران و برادران
عمر ماجرارو برای بچه ها تعریف میکنه که آسیه جا میخوره و میگه واقعا این کارو کرده؟ من فکر کردم سوزی از عمر خوشش میاد! اوگولجان میگه راسیتش منم این فکرشو میکردم ولی میترسیدم بگم که چیزی به ما نگه عمر تایید میکنه و میگه آفرین همین روال را ادامه بده!…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۱ سریال خواهران و برادران
شنگول با فرهاد به املاک میره و بهش وکالت تام میدهد تا او به کارهای ساخت و ساز برسد بچه ها در خانه سوزی جمع شدند تا کلیپی که ساختن را ببینند آنها متوجه میشوند که قسمتی از کلیپ خوب نشده و قرار میشود فردا دوباره آن را در مدرسه بگیرند…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰۰ سریال خواهران و برادران
سوزان برای خانهاش بخاری هیزمی خریده اما از آنجایی که بلد نیستن درستش کنن ازش دود بیرون میده خانه پر از دود میشه عمر از بیرون خانه وقتی حجم زیادی از دود را میبینه به طرفشون میره و ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ سوزان ماجرارو تعریف میکنه عمر بهش میگه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۹ سریال خواهران و برادران
برک به آیبیکه زنگ میزنه اما او جواب نمیده که برک با خودش میگه حتما خوابه. شنگول به اوگولجان میگه چیشده؟ این دختر چرا اینجوری شده؟ اوگولجان میگه بعد کلاس با برک رفتیم بیرون آیبیکه هم باهامون بود شنگول میگه خوب؟ من که گفته بودم تو باشی مشکلی نداره!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۸ سریال خواهران و برادران
تو کلاس استاد میگه اول میخوام جواب آزمون بورسیه را بگم سپس رو به عمر میگه اول اینکه نا امیدم کردی و خیلی ناراحت شدم لازم نیست بگم که اوضاعت چجوریه، استاد میگه آسیه ۸۰ شدی دوروک لبخند میزنه و میگه دوست دختر باهوش خودمی، آیبیکه ۷۰ برک میگه همینه خوشگل خودمی….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۷ سریال خواهران و برادران
تو مدرسه بچه ها در حال آزمون دادن هستن. عمر میخواد بره که هاریکا ازش میخواد نره و بهش کمک کنه سپس عمر واسش تقلب مینویسه و میخواد بهش میده که استاد میبینه و ازشون میپرسه اینجا چخبره؟ وقتی تقلب را میگیره ازشون میپرسه که ماله کیه هاریکا میگه ماله عمره…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۶ سریال خواهران و برادران
آسیه و عمر تو خانه شان نشستن که مظلوم به اونجا میاد و خبر میده که این بسته ماله شماست! داداش قدیر این عکسو داده بود به رفیقمون تا چاپش کنن نمیتونستم یعنی جرأتشو نداشتم نگاه کنم که چجوری شده سپس بهد از دادن بسته از اونجا میره. آسیه بسته را باز میکنه که میببنه عکس ۴ نفره خودشون تو رستوران هست…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۵ سریال خواهران و برادران
آسیه غذا درست کرده که وقتی عمر اولین قاشقو میخوره میگه یجوریه! آسیه میگه روغن و نمکی کم شده آخه تموم شد. دوروک وقتی اولین قاشقو میخوره میگه نه خیلی هم خوبه با ماست خوشمزه ترم میشه. آسیه لبخند میزنه و عمر میگه خوب از زن عمو میگرفتی بعدا بهش میدادیم اما آسیه میگه عمو یخورده ناراحت بود…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۴ سریال خواهران و برادران
آکیف پیش مدیر مدرسه میره و میگه یه نفر مهم ازم خواسته آشناشو بزارم سر کار اورهان مدیر میگه خوب باید چیکار کنم؟ آکیف میگه اینو هم از من میپرسی؟ اخراجش کن! مدیر تایید میکنه و میگه باشه فقط بهتره به سر کار قبلیش برگرده از نون خوردن نیوفته، آکیف تایید میکنه……. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۹۳ سریال خواهران و برادران
مظلوم تو کافه مدرسه یاد خاطرات قدیر می افته از روزی که اومد و شروع کرد به کار کردن تا همون روزهای قبل از مرگش یاد تمام خاطراتش می افته و آه میکشه و میگه داداشم رفت! آسیه و عمر و امل به کافه میرن و با دیدن اونجا یاد برادرشون قدیر می افتن که چقدر هواشونو داشته و پشت اونا بوده…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۲ سریال خواهران و برادران
خواهرها و برادر قدیر با مظلوم تو خانه نشستن. مظلوم دفتر قدیر را میبینه و میگه همه چیزو می نوشت همش به من میگفت تو هم بنویس من میگفتم داداش من تو ذهنم میمونه میخندید و میگفت انگاری من فقط اینجوریم! سپس شروع میکنن به خوندن وقتی به یه صفحه میرسن با عمر میزنن زیر گریه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۹۱ سریال خواهران و برادران
اورهان و شنگول به خانه قدیر اینا رفتن و بعد از خوابوندن امل میگه من میرم برای آیبیکه لباس بردارم سپس به اورهان میگه تو هم بیا لباساتو عوض کن. اورهان قاب عکسو میبینه و با دیدن عکس آنها گریه میکنه و یاد خاطره ی وقتی قدیر به دنیا اومده بود می افتد….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹۰ سریال خواهران و برادران
ملیسا تو خانه بیهوشه که نباهت سوزی را سرزنش میکنه که چرا گذاشته اون رانندگی کنه! کان تعریف میکنه و میگه دستش لای در مونده بود ملیسا هم گفته بلده پشت رول نشسته! ملیسا به هوش میاد و سراغ قدیر را میگیره که نباهت سعی میکنه آرومش کنه و میگه خوبه بابات بردتش بیمارستان!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۹ سریال خواهران و برادران
کان وقتی میخواد نمونه سوالاتو ببینه فیلم دعوای آکیف و پدر عمر را میبینه و میفهمه که آکیف اونو کشته و شوکه میشه. کان با هاریکا به طرف مدرسه میرن و هاریکا میگه چقدر خوبه که باهم میایم مدرسه از سرویس خلاص شدم! سپس وقتی به مدرسه میره تو حیاط آکیف از راه میرسه و باهاش دعوا میکنه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۸۸ سریال خواهران و برادران
دوروک تو سرویس بهداشتی مدرسه میره که میبینه کان داره لباسشو میشوره و وقتی صورت و سر و وضعشو میبینه میگه دیشب رفتی کتک کاری؟ میابقه ای چیزی؟ انگاری خوش شانسم نبودی! کان میگه آره الان خیلی خوشحالی که اینجوری منو میبینی؟ دوروک میگه نه ناراحتم ولی به عنوان یه فرد غریبه!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۷ سریال خواهران و برادران
کان به سرویس بهداشتی مدرسه میره و دوباره یاد حرف های آکیف میوفته و گریه اش میگیره سپس شروع میکنه به شستن سرش و پوشیدن لباس هاش و سپس به طرف کلاس میره. قدیر اوستا آورده و پنجره های خانه شان را درست میکنه. امل پیش قدیر میاد و میگه دوچرخه منو هم تعمیر میکنی؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۶ سریال خواهران و برادران
مراسم بالماسکه شروع شده و همگی درحال خوشگذرونی هستن و میرقصن. هاریکا با آیبیکه دوباره بحث میکنه و بعد از کمی کل کل کردن میگه فکر نکن چون باهاتون اومدم یا باهاتون حرف میزنم باهاتون خوب شدم! شما هنوز که هنوزه پاپتی هستین! آیبیکه عصبی میشه و میگه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۵ سریال خواهران و برادران
عمر به همان پارکینگ میره. استادش باریش بهش میگه بگو ببینم تمرین کردی یا نه؟ عمر میگه هر زمانی که گیر بیارم با هرچیزی که دم دستم باشه تمرین میکنم باریش میگه عالیه پس از این به بعد هروقت بعد مدرسه یا کارت اگه وقت داشتی بیا اینجا تمرین کن! عمر قبول میکنه و میگه اینجوری خیلی عالی میشه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۴ سریال خواهران و برادران
کان با ملیسا تو مدرسه در حال صحبت کردن هست که دوروک میره پیششون و با کان با طعنه صحبت میکنه. سر کلاس استاد از بچه ها میپرسه که الگوی شماها کیه؟ اوگولجان اسم یه نفرو میگه و استدلالشم اینه که خیلی رک میگه فقط پول پول پول، استاد وقتی از عمر میپرسه اون میگه برادرم استاد….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۳ سریال خواهران و برادران
نباهت به هتل میره و منتظر سوزانه. سوزان میاد و نباهت ازش میپرسه چیشد؟ سوزان میگه تموم شد؟ نباهت میگه آره حالا بیا بریم لیست مسافرهای امشبو چک کنیم بعد از اینجا به عنوان ۲تا زن آزاد بریم همان موقع آکیف به اونجا میاد و صداشون میزنه و میگه خانما! شما کجا اینجا کجا؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۲ سریال خواهران و برادران
کان از خانه میخواد بیرن بره که با قدیر روبرو میشه. سپس کان جور میکنه تا سر آکیف را جمع کنه و ملیسا بتونه بره حیاط تا قدیر باهاش حرف بزنه. عمر در حال خالی کردن وسایل بار زده هستن که یکی از باربرها یکسری از وسایل را نگه میداره و میگه این وسایل شخصی خودمونه!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۱ سریال خواهران و برادران
قدیر و عمر با اوگولجان و مظلوم تو کافه هستن که مظلوم یه نفر بهش زنگ میزنه و میگه امشب برنامه اسباب کشیه و نیرو میخوان ۴۰۰ لیر هم برای ۳ ساعت میدن مظلوم میگه ببخشید امشب نمیتونم بیام سرکارم بعد از قطع تماس سپس به قدیر میگه که عمر میگه نه داداشم نمیره باید بشینه خونه استراحت کنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸۰ سریال خواهران و برادران
آکیف داد میزنه و میگه گفته بودم کاری که بخوامو میکنم! دوروک داد میزنه و میگه باشه قبول میام آکیف میگه خوبه حالا فهمیدی هرجا که بری میام اونجارو خراب میکنم! دوروک وسایلشو با کلافگی برمیداره و رو به اورهان و همگی میگه من ازتون معدرت میخوام چیکار کنم دیگه اینم تقدیر منه همچین پدری داشته باشم شرمنده ام….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۷۹ سریال خواهران و برادران
تالیا از پله ها میوفته که مظلوم با دیدنش میگه دیگه گول نمیخورم و با لبخند میره سوزی بلندش میکنه و میگه چرا کمکت نکرد؟ تالیا میگه آخه اونسری وانمود کردم خوردم زمین تا بیاد پیشم وقتی فهمید عصبی شد رفت سوزی میخنده و میگه واقعا این کارم کردی؟ تالیا میگه آره کردم به لطف شماها جوری باهام قهره که همش ازم فرار میکنه!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۷۸ سریال خواهران و برادران
اوگولجان گیتار دوروک را برداشته و در حال زدنه. شنگول وقتی به خانه میره به دوروک میگه که به نباهت مادرت حواسم نبود که نگفتی من از دهنم در رفت و فهمید که اینجایی دوروک با کلافگی سر تکون میده و میگه ملیسا گفته بود که پیش یکی از دوستام رفته بودم یعنی من ازش خواسته بودم که نگه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۷ سریال خواهران و برادران
کان تو اتاقش نشسته و با گرفتن توپ قدیمیش تو دستش اخم کرده، آکیف پیشش میره و میگه چته؟ با این کارهات فکر کردی نباهت شک نمیکنه؟ کان میگه فقط اونا واست مهمن؟ زنت و بچه هات؟ من بچه ات نیستم؟ چرا اصلا منو دوست نداری؟ و بغض میکنهکه آکیف میگه باشه تو هم پسرمی ولی درک کن راحت نیست!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۶ سریال خواهران و برادران
آیبیکه از آسیه میپرسه الان قدیر و ملیسا بهم زدن؟ خیلی وقته باهم نمی بینمشون! آسیه میگه نمیدونم فقط میدونم که رابطشون شکرآبه. آسیه به اتاق موسیقی میره تا جزوشو کان میبینه کان پیانو میزنه بعد از کمی گوش دادن کان میگه میخوای تو هم بزنی؟ بهت یاد میدم، آسیه قبول میکنه، آنها باهم شروع میکنن به نواختن پیانو…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۵ سریال خواهران و برادران
نباهت با دیدن آکیف میگه وای آکیف دلم هزار راه رفت! فکر کردم اون پسره بلایی سرت آورده آکیف بغلش میکنه و میگه نه حالم خوبه نباهت فقط رفتم یه سری بهش بزنم. آکیف میپرسه کی بیرونه؟ نباهت میگه شنگوله پول فیزیوتراپی شوهرش جور نشده داره تلاش میکنه اونو جور کنه…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۴ سریال خواهران و برادران
همگی در حیاط خانه شنگول نشستن و شنگول پودینگ درست کرده و میخورن. شنگول جمیله را صدا میزنه تا بیاد اونم از پودینگ بخوره، بچه ها از رفتار آنها با جمیله جا میخورن، سپس شنگول ازش تشکر میکنه که جون اورهان را نجات داده آیبیکه میپرسه ماجرا چیه؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۳ سریال خواهران و برادران
آکیف جلوی در مدرسه منتظر کان ایستاده. کان وقتی میبینتش بهش میگه داشتم میومدم خونه آکیف باهاش دعوا میکنه و اونو بازخواست میکنه که چرا عکس مامانتو با من نشون نباهت دادی؟ کان میگه چون نباهت صبح پا رو دمم گذاشت باید بهش درس میدادم. تحقیرم کرد باید میفهمید که نباید با من دربیوفته!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۲ سریال خواهران و برادران
دوروک به خانه میره که مادر و پدرش ازش میپرسن که کجا رفته بود و چیکارا کرده بود دوروک میگه رفتیم شهربازی نباهت جا میخوره و میگه چی؟ نکنه با دوست دخترت رفته بودی آره؟ آکیف میگه همون دختری که از ما پنهانش میکنه! دوروک میگه آره با دوست دخترم بیرون بودم آنها خوشحال میشن….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۱ سریال خواهران و برادران
آسیه وقتی به مدرسه میرسه دوروک با چند دسته گل پیشش میره و با خوشحالی بهش صبح بخیر میگه و دسته گل را بهش میده آسیه با خنده ازش تشکر میکنه که دوروک با خوشحال داد میزنه و میگه همه بدونین آسیه دوباره با دوروک برگشته! آسیه میخنده و میگه داری چیکار میکنی دوروک؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۷۰ سریال خواهران و برادران
دکتر جمیله را مرخص میکنه و بهش داروهاشو میگه که چجوری باید استفاده کنه. قدیر به اونجا میاد و میگه مرخص شدی؟ جمیله میگه آره سپس قدیر میگه حالا کجا میخوای بری؟ جمیله میگه پیش همون دوستم که گفته بودم کادری. قدیر میگه مطمئنی؟ یا داری دوباره الکی میگی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۶۹ سریال خواهران و برادران
هاریکا با سوزی و تالیا به همون میدونی میرن که سوزان مادر هاریکا اونجا کار میکنه. هاریکا استرس میگیره و از مادرش میخواد تا چیزی نگه و خودشو پنهان کنه ولی سوزان میگه مگه من کار بدی میکنم که پنهان کنم خودمو؟ و پیش سوزی و تالیا میره آنها تعجب میکنن و میگن شما هم اینجایین؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید
قسمت ۶۸ سریال خواهران و برادران
سوزان در حال عکس کرفتن از لباس هایش هست که هاریکا میگه داری چیکار میکنی مامان؟ جایی دعوتی؟ سوران میگه نه دارم لباس هایی که دیگه نمی پوشمو آنلاین بفروشم تا با پولش اجاره خونه رو بدم هاریکا جا میخوره و میگه چی؟ یعنی پول اینجارو نداریم؟ و عصبی میشه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۶۷ سریال خواهران و برادران
نباهت و آکیف به مدرسه میان ملیسا میپرسه چرا اومدین؟ نباهت میگه مدیر مدرسه آکیف را گفت بیاد منم گفتم بیام اینجا یه سر بهتون بزنم! آکیف به اتاق مدیر مدرسه میره و میگه چیشده که گفتی بیام اینجا؟ مدیر میگه یه ورودی جدید داریم گفتم بیاین، آکیف به اون پسر که اسمش کان هست خوش آمد میگه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۶۶ سریال خواهران و برادران
آسیه میره پیش دوروک و بقیه و بهشون میگه اینجا چیکار میکنید؟ از اینجا برید! هاریکا میگه مگه اینجا ماله باباته؟ دوست دارم همینجا میمونم! هرچقدرم که بخوام میمونم! دوروک به آسیه میگه چیه؟ مشکلت چیه؟ آسیه میگه مشکلی ندارم الان فقط میخوام از اینجا بری با دوستات!…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۶۵ سریال خواهران و برادران
عمر سوزان را تو مدرسه میبینه و میره پیشش. آنها باهم حرف میزنن و سوزان بهش میگه که تولگا پول مدرسه هاریکارو داده عمر جا میخوره و میگه ولی اون پولو تولگا نداده که! من دادم! سوزان جا میخوره و میگه چی؟ ولی هاریکا فکر میکنه که تولگا پولو داده! عمر میگه آره چون اون بیشرف داره سوء استفاده میکنه…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۶۴ سریال خواهران و برادران
بچه ها حاضر میشن تا برای تمیز کردن آشپزخانه ای که میخوان کرایه کنن. جمیله بهشون میگه همتون میرین؟ آسیه تایید میکنه و میگه آره فقط عمو ارهانم میمونه خونه جمیله میگه اون دوستم که قراره برم پیشش یخورده دیر میرسه اشکالی نداره من بعد یکی دو ساعت بعد از شما از اینجا برم؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید

قسمت ۶۳ سریال خواهران و برادران
قدیر و شنگول به آشپزخانه ی نزدیک محله میرن تا ببینن برای اجاره و شروع کار خوبه یا نه. اوستا احمد میاد و میبینه و میگه کار داره ولی کمه میشه زود درستش کرد قدیر میگه پس اگه پیشنهاد منو واسه پیش پرداخت و اجاره قبول دارن میتونیم قولنامه را بنویسیم مشاوره املاک میگه باشه… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶۲ سریال خواهران و برادران
دوروک در حال بسکتبال بازی کردن است که برک میره پیشش و میگه چرا به آسیه دروغ گفتی؟ دیدم تو گوشیش سراغ گالری نرفتی رفتی یکی از پیاماشو پاک کردی! داری چیکار میکنی؟ من میخوام بهت کمک کنم چون واسم مهمی رفیق! دارم میبینم که تولگا تحت فشار گذاشته تورو!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶۱ سریال خواهران و برادران
قدیر به خانه میره و فلش و کیف را با خودش میبره و ماجرای فوت داداش صالح را میگه. عمر میگه خوب کیفو باز کن ببینیم چی توشه! آنها با باز کردن کیف با دیدن پول حسابی شوکه میشن. آنها با خوشحالی میخوان بشمارن که در خانه زده میشه و با باز کردن جمیله دوست آسیه در پرورشگاه را میبینند…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۶۰ سریال خواهران و برادران
قدیر نامه ی ملیسارو میخونه. او در آخر نوشته که هروقت دلت واسم تنگ شد به آسمان نگاه کن چون منم از آسمان دارم نگاهت می کنم. قدیر به آسمان نگاه میکنه و لبخند میزنه که بادبادکی میبینه روش نوشته دوست دارم و لبخند میزنه و میگه منم همینطور….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۹ سریال خواهران و برادران
راشد و اسماعیل که افراد قلندر سلول قدیر هستن صبحانه را بهم میریزن که قدیر با اونا درگیر میشه و به حسابشون میرسه. مامورها به اونجا میان و یکیشونو انفرادی میبرن و اون یکی که دستش زخمی شده را به درمانگاه. نباهت و آکیف در حال کیک خوردن هستن که شنگول به اونجا میره….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۵۸ سریال خواهران و برادران
تو سلول قدیر یه پیرمرد در حال سرفه کردن و پذیرایی کردن است که یکی از اونا عصبی میشه و میگه بس کن دیگه برو اونور سرفه کن! و ظرف را پرت میکنه. قدیر کلافه میشه و میخواد به طرفشون بره که یکی جلوشو میگیره و میگه خودتو دخالت نده اینا همینجوری دردسر درست میکنن…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۷ سریال خواهران و برادران
دوروک پیش ملیسا و آسیه و عمر میره و میپرسه که چیشد؟ عمر میگه بازداشته به جرم دزدی و اقدام به قتل ارهان. دوروک میگه ارهان؟ عمر میگه آره کی هست اصلا؟ دوروک میگه دست راست بابام تو شرکت اصلا چیشده؟ ملیسا میگه باید بریم ببینیم چی به چیه……. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۶ سریال خواهران و برادران
برک و دوروک با عمر و اوگولجان، تولگا را زندانی کردن و تولگا بهشون میگه بابام پیداتون میکنه و به حساب همتون میرسه! عمر میگه میدونی چیه تو پسری هستی که حتی باباتم نگرانت نمیشه! سپس دوروک میگه اینو بکن تو سرت که تا وقتی که اعتراف نکنی همینجا میمونی و از اونجا بیرون میرن…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۵ سریال خواهران و برادران
اورهان را به خانه میارن و همگی به طرفش میرن و بهش بلا به دور میگن آسیه میگه خداروشکر صحیح و سالم برگشتی عمو جون، اورهان میگه آره صحیح و سالم ولی میشه گفت نصفه آدم! شنگول میگه این چه حرفیه اورهان از این حرفا دیگه نزنیا به خدا باهات قهر میکنم و دیگه هم آشتی نمیکنم!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۴ سریال خواهران و برادران
قدیر در حال درست کردن غذاست. وقتی سر میز شام میشینن عمر ازش میپرسه که صاحب خانه چیزی گفت یا نه؟ قدیر میگه نه تا پولو دید ساکت شد عمر میگه پس بیرون کردنمون عقب افتاد سپس ملیسا به عمر زنگ میزنه که عمر به قدیر میگه ملیسا داره زنگ میزنه داداش با من که کاری نداره قطعا با توعه!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۳ سریال خواهران و برادران
سر میز شام آکیف با نباهت درباره ورشکست شدن سوزان صحبت میکنه که نباهت میگه نرفتی ببینی وضعیتشونچجوریه؟ آکیف میگه به من چه؟ هرچی دورتر باشیم ازشون بهتره نباهت تایید میکنه. همان موقع پیامی برای آکیفمیاد که تهدیدش کرده که فیلم کاملن برای پسرش میفرستد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۲ سریال خواهران و برادران
آکیف با عصبانیت با ارهان حرف میزنه و میگه من نمیدونم این فیلم چرا دست از سرم برنمیداره؟ من که اون فلشو انداختم تو آتیش پس چجوری رسیده دستشون؟ سپس به کلافگی برای ارهان تعریف میکنه که یکی فیلمو برای دوروک فرستاده حالا خداروشکر تیکه آخرشو حذف کرده بود…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۱ سریال خواهران و برادران
سوزان با عصبانیت وارد اتاق آکیف تو شرکت میشه و میگه تو چه مارموزی هستی دیگه! همه ی اینا زیر سر توعه! اون اخطاریه اومده بوده ولی تو بهم چیزی نگفتی چند ماهه اومده ولی ازم پنهان کردی! آکیف میگه اولا اینکه من پنهان نکردم به جای اینکه اخطاریه به خونه ات فرستاده بشه تو شرکت فرستادن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۰ سریال خواهران و برادران
بچه ها وقتی به خانه برمیگردن همگی تو حیاط نشستن و ماجرارو برای شنگول و اورهان تعریف میکنند. اورهان با عصبانیت میگه آخه چرا دروغ گفتین؟ آیبیکه و آسیه ناراحت و پشیمان نشستن و گریه میکنن. شنگول غر میزنه و میگه آفرین واقعا دیگه دروغم که میگین!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۹ سریال خواهران و برادران
آیبیکه در حال بستن زخم آییه است که شنگول به اونجا میاد و میگه واستون میوه آوردم و ازشون میپرسه که چی درست کرده بود اون خسیس؟ آنها تعجب میکنن کن شنگول میگه مادر ملیکه رو میگم! آیبیکه میگه آهان بورک بود دلمه بود با آسیه ادامه میده و میگه کیک و از این چیزا….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۸ سریال خواهران و برادران
سوزان وقتی میبینه نمیتونه از کارتش پول برداره و حسابش بلوکه شده به شرکت میره. او به اتاق آکیف میره و میگه این کارها چیه؟ چرا نمیتونم از کارتم پول بردارم؟ زیر سر توعه آره؟ آکیف بهش میگه چی میگی توروخدا سوزان!؟… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۷ سریال خواهران و برادران
عمر به خانه شاگردهایش رفته تا بهشون ریاضی درس بده. نباهت به اورهان زنگ میزنه و به دروغ برای اینکه توجه اورهان را جلب کنه میگه شنگول تو کار پاش پیچ خورده نمیتونه پاشو تکون بده!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۶ سریال خواهران و برادران
عمر همه چیزو واسه قدیر و آسیه تعریف میکنه. عمر میگه اگه گلدانو از دستش نمیگرفتم بازم میزد آسیه میگه این هاریکا عجب دیوونه ایه! به خودشم صدمه زده! حسادت چشماشو کور کرده!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۵ سریال خواهران و برادران
عمر وقتی به خانه برمیگرده تمام ماجرارو برایشان تعریف میکنه اورهان با تعجب میگه واقعا هاریکا رومیزیو کشید؟ عمر تایید میکنه سپس میپرسن که چیکارا کردین عمر تعریف میکنه همه چیزو سپس میپرسن که باز هم میره به خانه سوزان خانم یا نه عمر جوابشونو میده که آره آخر هفته…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۴ سریال خواهران و برادران
مدیر مدرسه هاریکا و عمر را به دفتر میبره. آنها وقتی میرن میبینن که سوزان اونجاست. سوزان بهشون میگه اومدم اینجا تا چیزی بهتون بگم سپس رو به عمر میکنه و میگه من در حق تو خیلی بدی کردم سپس توافق نامه ای را که ازش امضا گرفته بود را پاره میکنه هاریکا با عصبانیت میگه چیکار کردی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳ سریال خواهران و برادران
نباهت و آکیف به طرف خانه در حال حرکتن که نباهت یکدفعه بهش میگه گوشیتو بده آکیف جا میخوره و میگه چی؟ واسه چی؟ تو به من شک داری؟ بس کن تروخدا! نباهت گوشیو ازش میگیره و آکیف از ماشین پیاده میشه و با خودش میگه اگه پیامو پاک نمیکردم باید به عقلم شک میکردم!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲ سریال خواهران و برادران
نباهت به طرف اتاق در هتل میره رزروشن جلوشو میگیره و میگه نمیشه همینجوری برین باید به صاحب اتاق خبر بدم اما نباهت میره و به رزروشن میگه اگه درو همین الان باز نکنی آژیر آتش سوزیو میزنم کل هتل بیان بیرون! رزروشن درو باز میکنه که نباهت به داخل اتاق میره اما آکیف را اونجا نمیبینه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۱ سریال خواهران و برادران
اوگولجان به آژانس تبلیغاتی رفته، اونو میبرن پیش فردی به نام سرهان و میگن ایشون واسه پروژه شما اومدن سرهان به منشیش میگه سناریو بهش بدین تا بخونه. عمر به شرکت آکیف میره و میگه میخوام سوزان خانم ببینم اما بهش میگن وقت قبلی ندارین نمیتونم اجازه بدم برین داخل…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۰ سریال خواهران و برادران
امل تو خودشه که آسیه میپرسه چیشده امل میگه داداش عمر مارو تنها میزاره و میره؟ آسیه میگه نه عزیزم این چه حرفیه همچین چیزی نیست هیچ جا نمیره. وقتی دور هم جمع میشن قدیر میگه پول کمی واسه این ماهمون مونده عمر میگه به فکر من نباشید به فکر خودتون باشید…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۹ سریال خواهران و برادران
اوگولجان پیش مادرش میره و میگه بازم گل کاشتی که مامان! آیبیکه به اوگولجان میگه بیا نوبت توعه وایسا. سوزان یکدفعه چشمش به عمر میوفته که داره با امل بازی میکنه و لبخند میزنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۸ سریال خواهران و برادران
ملیسا به کافه میره و به مظلوم میگه که کتابمو اینجا جا گذاشتم و ازش میخواد بگرده ببینه اونجاست یا نه که قدیر پیشش میره و سعی میکنه باهاش حرف بزنه و میگه امروز اصلا نیومدی کافه احساس میکنم…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۷ سریال خواهران و برادران
سوزان پیش قدیر تو کافه میره و ازش میخواد تا باهمدیگه صحبت کنند. سوزان با قدیر درباره عمر باهاش حرف میزنه و میگه من خیلی فکرامو کردم نمیتونم همچین چیزیو قبول کنم اصلا اینجوری به نفع جفتمونه!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۶ سریال خواهران و برادران
بعد از فیلم دیدن شنگول به خانه اش میره و کیک بیسکویتی که با دستور پخت خدیجه درست کرده بود را میاره تا باهم بخورن. اورهان خوشحال میشه و میگه وای کیک درست کردی؟ و تشکر میکنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۵ سریال خواهران و برادران
همگی تو خونه شنگول جمع شدن و در حال غذا خوردن هستن. شنگول حسابی آنها را تحویل میگیره و مدام غذای عمر را شارژ میکنه. اورهان میگه خیلی وقت بود اینجوری دور هم جمع نشده بودیم…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۴ سریال خواهران و برادران
سوزی پیش ملیسا میره و بهش میگه از اونجایی که تو با قدیر خیلی دوستی خواستم ازت بخوام بری باهاش حرف بزنی که دوباره باهم خوب بشیم ملیسا میگه میشه منو تو این چیزها دخالت ندی؟ بین خودتون حلش کنین! اما سوزی پافشاری میکنه که این کارو واسش بکنه ملیسا قبول میکنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۳ سریال خواهران و برادران
بچه ها تو خانه عایشه در حال بازی کردن هستن که سوزی میبازه و برک به عمر نگاه میکنه و به سوزی میگه مثل مرغ قد قد کن! سوزی هم صداشو درمیاره سپس دوباره بازی میکنن و برک میبازه و ازش میخوان صدا خر دربیاره. زنگ در به صدا در میاد و عایشه میگه بالاخره پیتزاها اومد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۲ سریال خواهران و برادران
سر کلاس درس استاد میگه واستون یه خبر خوب دارم دوروک امسال تونست پول زیادی جمع کنه و روکورد بزنه اونم سه برابر پولی که میخواستیم جمع کرده همگی تعجب میکنن و برک ازش میپرسه چیشده یهو مهربون شدی؟ دوروک میگه خوب خواستم مهربون بشم مگه چیه؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۱ سریال خواهران و برادران
مظلوم به کافه پیش قدیر میره و میگه اومدم بهت یه سر بزنم قدیر بهش میگه ببین داداش یکی اینجا پیش من کار میکرد الان دیگه نمیاد میخوای با مدیر صحبت کنم که تو بیای؟ مظلوم خوشحال میشه و میگه خیلی خوب میشه حتما باهاش حرف بزن سپس قدیر بهش میگه من اصلا پول ندارم دستی داری بهم قرض بدی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۰ سریال خواهران و برادران
آسیه و عمر و امل نمی تونن بخوابن. قدیر میگه دیدی گفت نمیتونه دیگه این فلاکتو تحمل کنه! همچین میگه انگار من هزارتا خوشبختی دارم یکیشو نمیدم به اون! آسیه بهش میگه نگران نباش داداش جایی نداره بره که میره یخورده قدم میزنه برمیگرده!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۹ سریال خواهران و برادران
بچه ها تو سرویس بهداشتی نشستن تا شب را اونجا بگذرونن که اوگولجان بهش زنگ میزنه و ازش به خاطر رفتار مادرش عذرخواهی میکنه و میگه اون کار خیلی بدی کرده ولی خوب من چیکار کنم اونم مادرمه دیگه قدیر میگه عیبی نداره اوگولجان میپرسه که الان کجایین؟ پیش داداش مظلومین؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۸ سریال خواهران و برادران
آکیف به بیمارستان پیش شنگول میره و حال اورهان را میپرسه سپس شنگول بهش میگه نگران حالش شدین؟ آکیف تایید میکنه و میگه بالاخره از کارکنان ما هستش از طرفی پدر کسی که الان تو بازداشته خیلی آدم قدری هستش. شنگول میگه اگه رضایتی در کار نباشه حتما بچه هام اخراج میشن شوهرم بیکار میشه درسته؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۷ سریال خواهران و برادران
اورهان را سریعا به بیمارستان میرسونن. اونجا دکتر وقتی میاد ازشون میپرسه که دردی چیزی نداشت؟ ضربه ای نخورد؟ شنگول میگه شب قبل اومد حالش زیاد خوب نبود صبح یهو از دهنش خون اومد افتاد رو زمین قدیر میگه راسیتش ضربه خورد دیشب چند نفر بهمون با چماق حمله کردن و چرخمونم شکستن…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۶ سریال خواهران و برادران
عمر و اوکولجان باهمدیگه بسکتبال بازی میکنن که عمر با پرتاپ توپ اشتباهی میخوره تو سر یه دختر اونا میرن پیشش و ازش حالشو میپرسن که دختر میگه خوب یخورده دقت کنین دیگه و از اونجا میره. عمر میره دنبالس تا مطمئن بشه حالش خوبه که اون دختر میگه خوبم فقط یخورده سنگین بود و میره….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۵ سریال خواهران و برادران
شنگول در حال غر زدنه و داره میره خونه اش که سوزان را میبینه که از خانه اش بیرون میاد. او پیشش میره و تسلیت میگه و بهش میگه اینجا فقط شما سوختین و بیوه شدین!… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۴ سریال خواهران و برادران
دوروک به خانه میره که میبینه هیچکس نیست و تعجب میکنه و میگه عجیبه ها اینا سر صبحی کجا رفتن! دوروک گوشیشو میزنه به شارژ و وقتی روشن میشه میبینه که ملیسا بارها بهش زنگ زده او جا میخوره و سریعا بهش زنگ میزنه و میگه که چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ ملیسا بهش میگه که پدرش تصادف کرده…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۳ سریال خواهران و برادران
اوگولجان با هاریکا نشستن و باهمدیگه صحبت میکنن، هاریکا از مشکلاتش با او درد و دل میکنه و میگه میدونستی من یه برادر دیگه هم دارم که نمیدونیم کجاست! اوگولجان میگه چی؟ یعنی چی؟ گم شده؟ هاریکا تعریف میکنه که مادرم قبل از اینکه با بابام ازدواج کنه باردار بوده و….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۲ سریال خواهران و برادران
عمر ماکارونی درست میکنه که همشون بهم میچسبه امل میگه داداش اینا که همشون بهمدیگه چسبیدن! آسیه میخنده و میگه باید تو آبش روغن و نمک میریختی سپس میخندن، قدیر از راه میرسه و خریدهایی که برای خانه کرده بهشون میده سپس میگه من باید برم عمر میپرسه کجا؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۱ سریال خواهران و برادران
آکیف به شرکت میره و به ارهان سیلی میزنه و بهش حمله میکنه و میگه از پس یه کار بر نیومدی! ارهان میگه چیشده که آکیف میگه مگه قرار نشد دم اون عوضیو بچینی که دیگه واسم دردسر نشه؟ ارهان میگه کیو میگین آقا؟ آکیف میگه امروز دوباره اون فیلم سر ساختمانو دم در خانه ام فرستادن میدونی چیشده؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۰ سریال خواهران و برادران
نباهت تو اتاقش نشسته و تمام عکس هایش با سوزان و آکیف را پاره میکنه که آکیف اونجا میره و میگه حرصتو نتونستی رو من خالی حالا داری رو عکسام خالی میکنی؟ نباهت ازش میخواد از خونه اش بیرون بره اما آکیف میگه یه واقعیت تلخ وجود داره که تو خونه ای نداری یعنی تو هیچی نداری!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۹ سریال خواهران و برادران
آکیف به ویلا میره و به دنبال نباهت میگرده و صداش میزنه سپس بهش میگه کجایی تو؟ دو ساعته دارم صدات میزنم گفتی سریع بیام اینجا چیشده؟ نباهت بهش میگه که اینجا تو خونه من باهم دیگه بودین؟ آکیف خودشو میزنه به اون راه و میگه چی میگی من نمیفهمم! نباهت میگه اون گوشواره هم مال سوزان بوده که افتاده بود اینجا؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۸ سریال خواهران و برادران
آکیف و سوزان باهمدیگه قرار میزارن. آکیف ازش میپرسه که این حس مادرانه چیه که یکدفعه فوران کرده؟ سوزان میگه من نتونستم مادر خوبی واسه هاریکا بشم خواستم مادری کنم واسه این بچه ام و قرار نیست از بچه ام بگذرم! آکیف بهش میگه به هاریکا فکر کن! دلت به حال اون نمیسوزه؟….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۷ سریال خواهران و برادران
شب آکیف با نباهت به رستوران میرن به مناسبت سالگرد ازدواجشان که تو همان رستوران خانواده کنعان را میبینن. نباهت میگه بیا بریم یه سلام بکنیم. هاریکا با دیدن آکیف بهش زل میزنه و معنادار نگاه میکنه. کنعان ازشون دعوت میکنه تا سر میز آنها بشینن اما نباهت میگه امشب معذوریم ۱۹امین سالگرد ازدواجمونه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۶ سریال خواهران و برادران
آیبیکه میره به خانه پیش آسیه و عمر و بهشون میگه میخوام یه چیزی بهتون نشون بدم که شوکه بشین سپس فیلم دزدی هاریکا را بهشون نشون میده. آسیه میگه اون که پولداره چرا این کارو میکنه؟ میتونه بخره! آیبیکه میگه چون مریضه روانیه! از دوروک هم جدا شده تو مدرسه همه اینو میدونن اوگولجان میگه فکر کنم منو نمیتونه فراموش کنه به خاطر همینه….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵ سریال خواهران و برادران
دوروک آسیه را تو مدرسه میبینه و بهش میگه یه چیزهایی شنیدم درباره برادرت خواستم ببینم حالش خوبه یا نه؟ آسیه مدام با دعوا باهاش حرف میزنه و تیکه میندازه. اوگولجان تو کلاس با عمر درباره هاریکا صحبت میکنه و بهش میگه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴ سریال خواهران و برادران
اورهان و شنگول به بیرون میان و با دیدن عمر تو اون وضعیت هل میکنن و میگن چیشده؟ و سریعا به طرف بیمارستان میروند.هاریکا وقتی آکیف و مادرش سوزان را در ان وضعیت میبینه شوکه میشه سوزان بهش میگه هاریکا میتونم واست توضیح بدم اما هاریکا ازش میخواد تا نزدیکش نشه و میگه خدا ازتون نگذره…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳ سریال خواهران و برادران
عمر و اوگولجان با آیبیکه و آسیه به مدرسه میرن. هاریکا به آیبیکه میگه اوووو ببین کی اینجاست خوب میخوای بهم بگی که چجوری به مادر و پدرم التماس کردی؟ آیبیکه بهش میگه ببین هاریکا من عذرخواهی کردم نمیخوام باهم قهر باشیم بیا آشتی کنیم تموم بشه، هاریکا میگه باشه قبول ولی…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲ سریال خواهران و برادران
قدیر به دم در مغازه همان فردی می رود که مهمت بهش آدرسشو داده بود. وقتی بهش میگه از طرف مهمت اومدم حسابی میترسه و جا میخوره که قدیر بهش میگه نترس منم بدهکارم بهش برو خودتو گم و گور کن تا برم بهش بگم نبودی پیدات نکردم، اینجوری خودتو منو نجات میدی اون مرد به سرعت از اونجا میره….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱ سریال خواهران و برادران
کنعان تو تراس خانه وایساده و داره فکر میکنه که سوزان میره پیشش و میگه میخوام بخوام تو نمی خوابی؟ کنهان میگه نه و سوزان میره. شنگول آیبیکه را سرزنش میکنه که چرا تو خودتو نخود هر آش می کنی؟ اون پسر با قدیر دعوا کرده آنها هم با قدیر بودن تو چرا همچین کاری کردی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۰ سریال خواهران و برادران
عمر و پسرعموش پیش همان مهمت کسی که ماشین کرایه میکنن میرن و بهش میگن ۱۵۰۰۰ لیر در ازای کاری که میخوام بهتون میدم آنها قبول میکنند. آسیه و آیبیکه با عمر و اورجان حاضر میشن و به طرف مهمونی ملیسا میرن. مهمونی شروع میشه و آکیف و نباهت مهمون ها را به داخل تعارف میکنند…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹ سریال خواهران و برادران
صاحب خانه اورهان میاد و وارد مرغداری میشه سپس میگه میبینم تو حیاط خونه من خونه ساختین دارین خوش میگذرونین! آسیه میگه چه خونه ای؟ اینجا مرغداری بود عمو اورهان اینجارو درست کرد! قدیر میگه مشکلش کجاست؟ اینجا حیاط خانه عموم هستش!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸ سریال خواهران و برادران
آیبیکه موهاشو فر کرده و حسابی به خودش رسیده تا برای اولین روز مدرسه خوب باشه، برادرش با دیدنش میگه خودتو آماده کن تا حسابی مسخره ات کنن چون شبیه خواهرهای عروس شدی! آیبیکه میگه تو چی میگی؟ الان میری اونجا میبینی که چقدر به خودشون رسیدن!….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۷ سریال خواهران و برادران
عصمت به قدیر میگه ولش کن بزار بمیره، قدیر میگه چی میگی داداش؟ چجوری بزارم بمیره؟ و به اورژانس زنگ میزنه، عصمت به خودش میاد و میگه من چیکاز کردم؟ کشتمش و به خودش میگه فرار کن! قدیر اونو به بیمارستان میبره همان موقع ملیسا به آکیف رنگ میزنه و از اونجایی که تلفنش دست قدیر بود جواب میده و بهش خبر میده…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶ سریال خواهران و برادران
آکیف سر ساختمان میره که میبینه کارگرها در حال کارکردن هستن به طرفش ماشینش میره و بوق ممتد میزنه و میگه جمع بشید. آکیف بهشون میگه همه ی شما تو روز حادثه اینجا بودین خواستم ببینم کسی هست که بخواد چیزی بهم بگه؟ یکی از کارگران میگه اصلا متوجه حرفتون نشدیم؟…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵ سریال خواهران و برادران
دوروک و پسر اورهان باهمدیگه مسابقه میدن و دوروک برنده میشه. سپس عمر از پسرعمویش میخواهد تا بیخیال بشه و به خانه برن اما او میگه بریم کلوپ با دوروک کاری ندارم و قصد دعوا هم ندارم میخوام بریم یخورده خوش بگذرونیم و برقصیم…… برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴ سریال خواهران و برادران
شنگول از این تصمیم چه قرار است بچه ها به مرغداری برن خوشحال میشه و میگه فکر خیلی خوبیه اینجوری هم اونا راحتن هم من و مستقل هم میشن سپس به بچه هایش میگه تا برای بردن وسایلشون به آنها کمک کنن. آنها به طرف مرغداری میرن و شنگول واسشون لحاف و پتو میبره و میگه اصلا نگران نباشین شما بربن من خودم اینجارو آماده میکنم….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳ سریال خواهران و برادران
قدیر که حرف های آنها را شنیده وارد سالن میشه و بهشون میگه من خودم از خواهرام و برادرم مراقبت میکنم احتیاجی به کسی نیست، شنگول تایید می کند و میگه غدیر به سن قانونی رسیده و الان ۱۹ سالشه میتونه از پس زندگی بر بیاد. همگی تایید می کنند و….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲ سریال خواهران و برادران
ولی به طرف ساختمان می رود تا رئیسش اکیف را ببیند اکیف در طبقه آخر ساختمان در حال صحبت کردن است وقتی ولی را میبیند تلفن را قطع میکند سپس به ولی میگه هر مشکلی که داشتی و هر چیزی که احتیاج داشتی سریعاً به من بگو….. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱ سریال خواهران و برادران
مراسم تشییع جنازه ولی و همسرش خدیجه تمام می شود. قدیر و عمر پسرانشان زیر تابوت شان را می گیرند و به طرف قبرهایی که از قبل کنده و آماده شده است راهی می شوند دختران آنها آسیه و امل جلوی تابوت ها را می گیرند و می روند….