خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال نیکان از شبکه سه سیما

نیکان اسم یک سریال ایرانی به کارگردانی علی سراهنگ و تهیه‌ کنندگی کامران مجیدی است که محصول سال ۱۴۰۱ در ژانر اجتماعی، درام و خانوادگی می باشد. این سریال ادامه فیلم لاک قرمز نیست، اما قهرمان آن دختر نوجوانی است که وارد چرخه زندگی شده و کارآفرینی می‌کند و همچنین وارد یکسری چالش ها می شود و فضای آن نیز با فضای نسخه سینمایی تفاوت دارد.

در سریال تلویزیونی نیکان بازیگران مطرح و برجسته سینما و تلویزیون ایران چون: پژمان بازغی، سیما تیرانداز، شقایق فراهانی، رضا داودنژاد، مه‌ لقا می‌ نوش‌ زاد همراه با رویا جاویدنیا، سام کبودوند، مهدی صباغی، فروغ قجابگلو، نادر شهسواری، آزاده مهدی‌زاده، مریم شعبانی، امید سلیمی، نوا نعمتی، محمد یادگاری، نسیم مسلمی، رزا ماندنی، حسین شفیعی، حسین توکلی، فریده دریامج، مهری آل‌آقا، سعید بحرالعلومی، صادق سراهنگ، رونیکا بهرام‌زاده، محمدعلی اکبرشاهی، بهنام تشکر، مریم سعادت و اصغر نقی‌زاده… به هنرمندی پرداخته اند.

خلاصه داستان سریال نیکان

داستان سریال درباره دختری به نام نیکان است. در خلاصه داستان آمده: یه پرنده کوچیک قبل از پرواز، اولین چیزی که تجربه می‌کنه یه حسی شبیه به سقوطه …

قسمت ۳۰ سریال نیکان

نیکان با دیدن آزاد شدن پدرش نمیتونه بره خودشو نشون بده بهش و باهاش حرف بزنه. مسعود به یک مسافرخونه میره و اونجا میمونه، او به تمام ویس هایی که نیکان واسش گذاشته بود گوش میده و تک تک به همشون جواب میده و از حس شرمندگیش بهش میگه که چقدر احساس بدی داره و ازش معذرت میخواد..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۹ سریال نیکان

جهان با نوچه های ارژنگی به آزمایشگاه پیش خانم نادری میرن. وقتی به اونجا میرسن جهان بهش میگه من از طرفی آقا مسعود فخاری اومدم تا شمارو به اونجا ببرم. خانم نادری میگه من از کجا بفهمم که دارین راست میگیرن دروغ نمیگین؟ جهان میگه نشون به اون نشونی که.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۸ سریال نیکان

حسام به طلا فروشی میره و وقتی بیرون میاد به حدیث پیام میده که فعلا از حرف هایی که دیشب بهت گفتم به نیکان چیزی نگو. نیکان با خوشحال پیش سیامک و مامان پری میره و بهشون میگه الان آقای لطفی دوست آقا صدرا بهم زنگ زد گفت با دوستات بیاین اینجا همگی خوشحال میشن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۷ سریال نیکان

سیامک در حال بیرون رفتن از خانه است و با مامان پری حرف می زند و ازش می خواد کیان رو هم بیدار کنه تا همه با هم برن که مامان پری قبول نمی کنه و میگه بچم دمغ و افسرده میشه…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۶ سریال نیکان

سیما تو درمانگاه زندان حالش اصلاً خوب نیست که همکارش پیشش میره و بهش میگه چی شده سیما؟ چرا رنگ به رو نداری! سیما با گریه میگه همه چیز به هم ریخته، اعتبار و آبروم از دستم رفته خونه پدریم از دستم رفته فقط از خدا می‌خوام دخترم بمونه واسم…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۵ سریال نیکان

مهتاب یه سیم کارت پیدا کرده از تو اتاق کار جهان و تو ماشینش نشسته و حسابی ذهنش مشغوله. عمو حسین بهش زنگ میزنه و سراغ جهان را میگیره که هرچی بهش زنگ میزنه جواب نمیده مهتاب میگه.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۴ سریال نیکان

نوچه نریمانی یکسری مواد اولیه میبره به اتاق مسعود و بهش میگه از دیروز تا حالا دست به سیاه و سفید نزدی! حواسم هست! اینارو به زور پیدا کردم کارتو شروع کن مسعود میگه تا نفهمن اینجا چخبره دست به سیاه و سفید نمیزنم.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۳ سریال نیکان

نیکان از دور طوبی را میبینه که حسابی حالش بده و رو پاهاش نمیتونه وایسه. نیکان به هم میریزه و از اونجا میره. مهتاب وقتی میخواد از خانه مامان پری بره همزمان نیکان وارد میشه. آنها از دیدن ظاهر پریشون نیکان جا میخورن و میگن چیشده؟.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۲ سریال نیکان

ارژنگی سراغ جهان میره و آنها دوباره درباره کار باهمدیگه بحث میکنن و ارژنگی بهش هشدار میده که با اینا بازی نکنه تا کار دست خودش نده. نیکان به خانه مهرانفر میره و میپرسه چیشد دکتر اومد؟.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۱ سریال نیکان

مهتاب پیش وکیلی میره و ازش میخواد تا یه کاری کنه بتونه تلفنی با سیما حرف بزنه. او به وکیل میگه اگه بتونم ببینمش که خیلی خوب میشه اما وکیل میگه این که نشدنیه اما تمام تلاشمو میکنم.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۰ سریال نیکان

نیکان کارت ملی تراب را که از تو حیاطشان پیدا کرده برمیداره و به محل کارشون میره. طوری خواهر تراب با دیدن نیکان میره جلو و میپرسه با کی کار دارین؟ تراب با دیدن نیکان پیشش میره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ بعد از چند ماه اومدی یه سر بزنی از عذاب وجدانت کم کنی؟ اومدی رضایت بگیری؟.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۹ سریال نیکان

بزرگترها آنها را از همدیگه جدا میکنن و به داخل حیاط خانه میرن تا به دست و صورتشون آبی بزنن. مادر حسام و مامان پری آنها را نصیحتشون میکنن. تراب میگه خدا شاهده من  گدا نیستم ولی واقعا دلم میسوزه که پدر من ۴ ماه گوشه بیمارستان افتاده وسما واسه اون یکی شاکیتون حتی خونه فروختین.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۸ سریال نیکان

نیکان به دم در خانه خانواده نورا میره. از املاکی به اونجا اومدن تا خونه را بازدید که بخره. پدر و مادر نورا با دیدن نیکان جا میخورن و با عصبانیت میگه تو اینجا چیکار داری؟ اومدی دنبال رضایت؟ نیکان میگه نه من اومدم فقط بگم پول عمل نورا جور شده آنها خوشحال میشه و خداروشکر میکنن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۷ سریال نیکان

سر کلاس بچه ها در حال طراحی هستن که استاد میاد و به نیکان میگه خیلی خوبه همینجوری پیش بری با طرحی موافقت میشه غزل به او حسادت میکنه و بعد از کلاس بهش میگه  مامان و بابات از آلمان اومدن؟ از کی تاحالا زندان آلمانه! نیکان باهاش میخواد دعوا کنه که حدیث جلوشو میگیره و اونارو از هم جدا میکنه..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۶ سریال نیکان

جناب سروان تمام نوچه های داوود را جمع کرده و ازشون بازجویی میکنه و سرنخ هایی به دست میارن. نیکان به ملاقات سیما رفته و اونجا باهمدیگه درحال حرف زدنن که یه زندانی با دیدن مادرش خوشحال میشه و همدیگرو در آغوش میگیرن سیما به نیکان میگه این دخترو میبینی!.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵ سریال نیکان

نیکان به مغازه پیش دایی‌اش میرود وقتی به آنجا می رسه درباره فروش خونه باهاش حرف میزنه دایی اش قبول نمیکنه و میگه من نه خونه را اجازه میدم کسی بخره نه خودم پول دارم که بخرم الانم برین سراغ همونایی که تو روزهای خوشی و ناخوشی باهاشون بودین نیکان میگه من نمیدونم بین شماها چی گذشته.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴ سریال نیکان

نیکان آماده شده تا به مدرسه و از آنجا به سرکار بره مامان پری او را از زیر قرآن رد میکنه و بهش میگه دلم راضی نمیشه من تو خونه بشینم تو بری کار کنی! نیکان بهش میگه غصه نخور من عاشق کار کردنم. بعد از خداحافظی میره او به همراه حدیث و حسام که به دنبالش اومدن به مدرسه میرن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳ سریال نیکان

نیکان به اداره پلیس رفته تا جواب آزمایش را بگیره او از شدت استرس چشماش کاسه خون شده. وقتی سرگرد میاد بهش میگه که آزمایش دی ان ای نشون میده که اون جنازه برای مسعود فخاری نیست چون هیچ تشابهی باهات نداره. نیکان خوشحال میشه و گریه اش میگیره..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲ سریال نیکان

نیکان تو اتوبوس در حال نگاه کردن به کارهای دستش هست که یه زن بهش میگه فروشیه؟ او با خوشحال تایید میکنه از طرفی بقیه کم کم میان و ازش قیمت میپرسن و میخوان تا مدل هاشو ببینن او با خوشحالی بهشون نشون میده. حسام پیش سعید میره و باهاش.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱ سریال نیکان

پدربزرگ و مادر بزرگ نورا پیش دکتر میرن و میپرسن جواب آزمایش چیشد؟ دکتر میگه پدرش کجاست؟ آنها میگن میخواستیم ببینیم وضعیت چجوریه بعد بهش بگیم بیاد دکتر میگه سریعا بگین بیاد به خاطر رسوب مکمل ها و مریضی پس زمینه ای که داشته اوضاعش حاده و باید دیالیز بشه.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰ سریال نیکان

نیکان آدرس شاکی جدیدو از ارژنگی میگیره و به طرف بیمارستان راهی میشه. وقتی به بیمارستان میرسه با یه دختر بچه کوچیک به نام نورا روبرو میشه که به خاطرش ناراحت میشه وقتی خانواده اش وارد اتاق میشن او بهشون میگه فکر کنم اشتباهی اومدم اتاقو و عذرخواهی میکنه و میره..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹ سریال نیکان

مهتاب به اتاق کار جهان میره که میبینه تو تاریکی نشسته. او پیش میره و میگه نمیخوای بخوابی؟ جهان میگه کار دارم هنوز سپس ازش میپرسه نظرت درباره این خانم که دکتر احمدی معرفیش کرده چیه؟جهان میگه الان وقت این حرفاست؟ مهتاب تو ذوقش میخوره و میگه پس کی وقتشه؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸ سریال نیکان

اون زن که زن صفتر یکی از راننده های جهان بود، با جهان حرف میزنه که یکدفعه دخترش میاد و میگه بابا زنگ زده! جهان سریع گوشیو میگیره و با صفتر حرف میزنه و سرزنشش میکنه سپس از اونجا میره. نیکان سر پروژه کارآموزیش میره و از سعید حقوق میخواد که او باهاش کل کل میکنه.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۷ سریال نیکان

مهتاب به اتاق بچه اش میره و با در آغوش گرفتن عروسکش به عکس هایشان نگاه میکند و با غمی که رو دلش نشسته لبخند تلخی میزنه.نیکان میخواد بره مدرسه که از مزون خانم مهرانفر بهش زنگ میزنن و میگن میتونین امروز بیاین اینجا؟ او تایید میکنه و خوشحال میشه.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶ سریال نیکان

نیکان وقتی از دفتر ارژنگی بیرون میاد یکی از شاکی های مادر و پدرش که او را تعقیب کرده بود جلوشو میگیره و ازش میخواد تا یه آدرسی از پدرش بده و باهاش بحث و دعوا میکنه جهان وقتی او را میبینه که مزاحم نیکان شده باهاش دعوا میکنه. انها سر از کلانتری درمیارن و پلیس به اون مرد گوشزد میکنه…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵ سریال نیکان

شب نیکان با بقیه تو حیاط خانه مامان پری هستن. طلعت و مامان پری طبق رسوم قدیمی تخم مرغ برداشتن و اسم کسایی که فکر میکنن چشمشون زدن را میگن و در آخر تخم مرغ را میشکنند. سیامک پیشنیکان میره و بهش میگه تو خانمی به ایم خانم نا ری میشناسی؟ نیکان میگه نه کی هست؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴ سریال نیکان

نیکان با حدیث از مدرسه بیرون میان که سیامک با تاکسی اونجا اومده و نیکان را صدا میزنه حدیث میپرسه کیه که نیکان میگه داییمه سپس با سیامک به پارک میرن. اونجا سیامک اونو سرزنش میکنه و میگه اگه ایمیلارو ندیده بودم یعنی نمیخواستی اصلا بهم بگی؟ میدونی چیکار کردی؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳ سریال نیکان

نیکان به خانه ی حدیث دوست صمیمیش میره. سر ناهار خوردن آنها میرسه که ازش دعوت میکنن اونم سر میز ناهار بشینه. پدر حدیث در حال گوش دادن به رادیو هستش که خبر دستگیری عاملان داروهای قاچاق را در کشور میشنوه. مادر حدیث میگه چجوری روشون میشه همچین نون هایی ببرن سر سفره شون!…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲ سریال نیکان

مهتاب وقتی میبینه سیما قسم نمیخوره به قرآن تو فکر فرو میره و سند نمیزاره تا بیرون بیاد. جهان با وثیقه ازاد میشه و تو ماشین به مهتاب میگه که پیگیر این مسئله نشه و کاری به این کارها نداشته باشه مهتاب باهاش بحث میکنه و میگه میفهمی چی داری میگی؟ از من چی میخوای؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱ سریال نیکان

سیما مادر نیکان برای مسعود فخاری همسرش لباس آماده کرده تا اونارو بپوشه. یه نفر با مسعود تلفنی در حال حرف زدنه که مسعود حسابی بهم میریزه همسرش ازش میپرسه کی بود؟ چیشده؟ مسعود میگه هیچی چیزی نیست سپس یکی از پیرهن هارو انتخاب میکنه که همسرش بهش میگه بدو حاضرشو تا نیکان نیومده هنوز!…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.