خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی حباب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع میشود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک میسازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu
داستان قسمت ۲ سریال ترکی حباب
فرهان دور آتیش پیش صالح تو محله میره و بهش میگه نباید خودتو گم کنی برو بچرخ خوش بگذرون ولی خودتو گم نکن خیلی باهم کار داریم سپس به داخل خانه میره و با دوستاش درباره دزدی سری بعدی نقشه میکشن. فردای آن روز ایپک با وکیل عمویش میرن به محله تا یکی از خانه ها را تخلیه کنن که اهالی محله شلوغ کاری میکنن و جلوی کارو میگیرن از طرفی یکی از اهالی ماشین ایپک را میدزدد و به فرهان زنگ میزند تا سریع خودشو برسونه. ایپک و وکیل مجبور میشن از اونجا برن وکیل هم به تان زنگ میزنه و میگه کجایی؟ هروقت کارتون داریم نه تو هستی نه بابات! با آدمات بیاین اینجا یه گوشمالی میخوان. بعد از رفتنشون فرهان و دوستاش از راه میرسن و وقتی میبینن فعلا از شر تخلیه خلاص شدن و همه اهالی جمعن از فرصت استفاده میکنن و برای دانشگاه رفتن صالح جشن میگیرن. فرهان با دیدن مژده میرن گوشه ای خلوت و گرم صحبت میشن. بعد از چند دقیقه تان و دوستاش از راه میرسن و کتک کاری میکنن آنها باهم درگیر میشن نظیر از آدم های ضیاء با تان تیراندازی میکنن که یه تیر میخوره به صالح و از اونجا آنها میرن.
فرهان با شنیدن صدای شلیک سریع پیش بقیه میره و با آمبولانس به بیمارستان میبرن اما صالح میمیره و جشن دانشگاهی شدن صالح تبدیل میشه به عزا. ضیاء وقتی ماجرارو میفهمه تان را دعوا میکنه و میگه برو گمشو تو اتاقت تا نگفتم جایی نمیری! و از سینا کمک میخوان که او اعتنا نمیکنه ضیاء میگه چیزایی میدونم که اگه دهن باز کنم بد میشه سینا میگه باشه ببینم چیکار میکنم. فرهان و و دوستاش به محله برمیگردن که میبینن پلیسا اومدن اونجا و دارن تان و چند نفر دیگه رو دستگیر میکنن آنها میخوان بهشون حمله کنن که پلیسا جلوشونو میگیره. ضیاء میاد جلو و به فرهان تسلیت میگه و ادامه میده که این ماجرا اینجا تموم میسه یا کش پیدا میکنه؟ او اصلا جواب نمیده و به خانه میرن تا اظهاراتشونو یکی کنن فرهان میگه ما باهاشون کاری نداریم نمیخوایم یه خون دیگه ریخته بشه میسپاریم به قانون. فردای آن روز وقتی فرهان میفهمه که تان و دارو دسته اش آزاد شدن او عصبی میشه و با سرعت میره سمت نظیر و شروع میکنه به کتک زدنش تان به اونجا میره و با یه چوب به سمت فرهان میره انها باهم درگیر میشن که آدم های ضیاء با اسلحه به طرف فرهان میرن که فرهان داد میزنه و میگه شلیک کن! مژده به اونجا میره و ازشون خواهش میکنه که شلیک نکنن ضیاء جلوشو میگیره….