خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۲ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۲ سریال ترکی عشق از نو 

مادر فاتح با شنیدن این حرف شوکه شده و از حال می رود. مهمانی به هم خورده و همه متعجب می شوند. در خانه پدری زینب، عمه و پدر او به همراه دختر و پسر عمه اش زندگی میکنند. پدر زینب را که ناخدای مسبتدی است، در محل کار رییس خطاب میکنند. اورهان، پسر عمه زینب به خانه آمده و در مقابل نگاه کنجکاو مادرش میگوید که زینب را در فرودگاه دیده به همراه بچه و همسرش دیده است. در خانه پدر فاتح، اوضاع به هم ریخته و مادر فاتح ، مقدس با عصبانیت میگوید که نمی‌تواند این وضعیت را تحمل کند. مادربزرگ پدری فاتح که در عمارت آنها زندگی میکند، زنی جدی و خشکی است که همه از او حساب می برند. او نیز با حرص به زینب و بچه اش نگاه می‌کند. فاتح توضیح میدهد که همه چیز اتفاقی شده و فرصت خبر دادن به خانواده را نداشته است، اما آنها قانع نمی شوند. زینب از وضعیت موجود عصبی می شود.

آنها به اتاق می روند و فاتح از اینکه او شرایط را تحمل کرده و چیزی نمی‌گوید، از زینب تشکر میکند. فاتح به فاتح میگوید که او نیز در مقابل عصبانیت خانواده زینب سکوت خواهد کرد. پدر زینب، مردی منضبط و بداخلاقی است که همه از او می ترسند. او از کودکی زینب روی او حساس بوده و زینب با فرارش از خانه، ضربه بدی به پدرش زده است. شب هنگام شام، فاتح و زینب اطلاعات ضد ‌ و نقیضی در مورد نحوه آشنایی و ازدواجشان به خانواده میدهند و سعی دارند آنها را قانع کنند. هنگام خواب، زینب از اینکه باید با فاتح در یک اتاق باشد عصبی شده اما چاره ای ندارد. فاتح شب را روی کاناپه می خوابد. زینب میگوید که سلیم،پسرش تب کرده است و از فاتح کمک میخواهد. مادربزرگ فاتح ماجرا را فهمیده و بچه را بی اهمیت به مخالفت زینب به حمام برده و آرام می‌کند و سپس دکتر خانوادگی را خبر میکند. در خانه پدر زینب،او از حرفهای اورهان متوجه آمدن زینب به همراه شوهر و بچه اش می رود. او تصور میکند که زینب با کسی که بخاطر او فرار کرده است ، آمده است. صبح روز بعد، سر میز صبحانه وقتی که خانواده فاتح متوجه اسم بچه ، یعنی سلیم می شوند ، از تصور اینکه فاتح اسم پدر بزرگش را روی پسرش گذاشته، متاثر و خوشحال می شوند و مهر بچه در دل مادر بزرگ او می‌نشیند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا