خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی حباب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع می‌شود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک می‌سازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu

داستان قسمت ۴ سریال ترکی حباب
داستان قسمت ۴ سریال ترکی حباب

داستان قسمت ۴ سریال ترکی حباب

ضیاء به نظیر میگه تا پیشش بره و بهش پیشنهاد میده که اگه به پلیس‌ها بری بگی اون تیری که صالح را کشته از اسلحه تو در اومده این کیف پر از پول که حدوداً ۴ میلیون توش پوله برای تو و خانواده‌ات می‌شه بعد از سه چهار سال هم خودم تو رو از زندان در میارم اصلاً هم نگران پدر و مادرت نباش اونا دست من امانتن تا برگردی حتی به خاطر اونا هم یه میلیون دیگه میدم او قبول می‌کنه. سینا با ضیا و بویین قرار گذاشته و از آنها درباره تام سوال می‌پرسه ضیاء بهش میگه که با نظیر صحبت کردم اون قبول کرده که خودشو تحویل پلیس بده و بهش ۵ میلیون هم پیشنهاد دادم که قبول کرد او میگه خوبه بعد از دو سه ماه هم تو زندان بگو بکشنش او جا می‌خوره و میگه چرا باید این کارو کنیم؟ نظیر از بچه های محله ست زیر دست خودمون بزرگ شده و تربیت شده! و از این دستور سینا تعجب می‌کنه. فرهان به همراه دوستانش به خانه ناجیه میرن تا باهاش صحبت کنند و سرگرمش کنند که کمی از داغ دلش کم بشه. فردای آن روز فرهان اولین روز کاریشو در شرکت شروع می‌کنه ایپک پیشش میره و بهش میگه وقتی کارت تموم شد بیا اتاقم.

ایپک در اتاق کارش به فرهان میگه همین اول کاری بهت بگم که اصلاً بهت اعتماد ندارم از طرفی موکلتو می‌فروشی از طرف دیگه با مدارکی که دستت داری وارد شرکتی میشی که در حالت عادی از جلوی درشم نمی‌تونی رد بشی! آنها بعد از کمی بحث کردن فرهان بهش میگه باید به خاطر داشته باشیم که این اتفاقا به خاطر ماشین شما پیش اومد اینجا همه هستند تا ماجرا را لاپوشونی کنند شما هم جزوشونی شاید الان بتونی خوشحالیمو بگیری و ناراحتم کنی ولی هیچ وقت نمی‌تونی منو سرزنش و کوچیکم کنی! سپس بعد از زدن حرفاش از اتاق بیرون میره. فرهان در ساعت استراحتش به رستورانی میره و اونجا با دوستاش قرار میزاره لاستیک بهش یه فلش میده و میگه باید به سیستم اسد وصل کنید تا به اطلاعات دسترسی پیدا کنیم طبق نقشه زنی وارد شرکت میشه و سر و صدا می‌کنه تا فرهان موقعیت پیدا کنه و فلش را به دستگاه اسد وصل کند.

تو محله برای صالح می‌خوان نذری پخش کنند مژده می‌خواد کمک کنه که تان با دیدنش دستشو می‌گیره و از اونجا می‌خواد ببرتش فرهان می‌خواد جلو بره که یکی از اهالی محله بهش میگن اون زن دوباره اومده فرهان میره اونجا که می‌بینه اون زن ایپک هستش که اومده با ناجی حرف بزنه. وقتی حرف‌های ایپک به ناجیه را به فرهان میگن او متوجه میشه که ایپک کلاً مسیرش از عموش سینا جدائه و برای خوبی کردن و دلداری دادن اومده بوده پیش ناجیه. تو شرکت فرهان با ایپک حرف می‌زنه و می‌گه که می‌دونم رفته بودی پیش ناجیه ایپک بهش میگه رفتم فقط می‌خواستم کنار مادر اون پسر باشم فرهان از قصد میره پیش اسد و بهش میگه که این پیک رفته بوده پیش ناجیه او سریعا پیش ایپک میره تا ازش حساب پس بگیره ایپک که می‌فهمه فرهان بهش گفته بوده باهاش حرف می‌زنه و میگه من می‌خواستم زن و دلداری بدم و فقط پیشش باشم نمی‌دونم چرا همه نسبت به کارم گارد گرفتن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حباب + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا