خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۱۸ سریال ترکی عشق از نو 

زینب از فاتح میخواهد که فورا به استانبول برگردند. فاتح از اینکه ارتان با آمدنش تعطیلات آنها را خراب کرده عصبی است . زینب میگوید‌ که او باید سریع بگردد تا ارتان باعث نشود که ماجرای ازدواج دروغین آنها لو برود. زینب آماده می شود تا سر قرار با ارتان برود. فاتح سعی دارد او را منصرف کند و سپس از او میخواهد که اجازه بدهد فاتح نیز همراهش باشد، اما زینب میگوید که خودش میخواهد با ارتان صحبت کند. فاتح زینب را به کافه می رساند. ارتان در کافه منتظر زینب است. زینب پیش او می رود و ارتان میگوید که بخاطر زینب برگشته و به شدت پشیمان است و میخواهد که با هم باشند. زینب با عصبانیت میگوید که او در سخت‌ترین روزهای زندگی اش او را تنها گذاشته بوده و حالا نیز هیچ نیازی به او ندارد و او را نمیخواهد. ارتان دست زینب را می‌گیرد و به او التماس میکند.‌ فاتح که بیرون رستوران ایستاده، با دیدن این صحنه داخل می آید و خودش را شوهر زینب معرفی میکند و از او میخواهد که بروند.
ارتان شوکه می شود و زینب به همراه فاتح می رود. شوکت از زندان آزاد می شود. مریم دم در زندان رفته و باز هم از شوکت در مورد زینب میپرسد و میگوید که متوجه شده است زینب داخل ترکیه است و شوکت به او دروغ گفته است. شوکت عصبی می شود و چیزی از زینب به او نمی‌گوید. زینب و فاتح به خانه می روند و زینب که به شدت از فاتح عصبانی است بخاطر دخالت او در کارش با او دعوا میکند.‌ مقدس متوجه می شود که بین آنها شکرآب است خوشحال می شود. فادیک که نگران قرار زینب و ارتان است و از او خبری ندارد، به خانه فهمی می رود تا زینب را ببیند. زینب با عصبانیت از فاتح بدگویی میکند اما فادیک حق را به فادیک میدهد و به زینب میگوید که واضح است که فاتح او را دوست دارد. سلین با اورهان تماس میگیرد. اورهان از او میخواهد که فردا با هم بیرون بروند. سلین خوشحال شده و قبول میکند.
شب، زینب به فاتح میگوید که او همیشه از رفتارهای پدرش و زورگویی و استبداد او اذیت می‌شده و هیچوقت اجازه تصمیم‌گیری نداشته است و حالت فاتح نیز مانند او برخورد میکند و این رفتار برای او قابل تحمل نیست. فاتح میخواهد بداند که چه جایگاهی در زندگی زینب دارد. زینب میگوید که باید مدتی از آنجا برود و تنها باشد تا فکر کند. فاتح به ناچار قبول میکند و زینب وسایلش را جمع کرده و فاتح او را دم خانه فادیک می رساند. زینب به فادیک میگوید که نمی‌داند باید چه کند و به کجا برود، زیرا پولی نیز برای هتل رفتن ندارد. فادیک پنهانی به او کلید خانه پدر بزرگش را که خالی است نشان میدهد و میگوید که میتواند آنجا بماند. فرهاد، دستیار امور کاری خانواده شکرچی زاده به خانه آنها آمده و پرونده بدهکاری ها را به مادربزرگ نشان میدهد. مادر بزرگ با درماندگی به راه چاره ای فکر میکند. فرهاد که خودش با مریم همدست است، به مادربزرگ میگوید که یک نفر را می شناسد که به آنها درخواست خرید امتیاز نام شرکت را داده بود و پیشنهاد خوبی داده است. مادر بزرگ میخواهد که او را ببیند.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا