خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیهکنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.
خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال نیکان
نیکان تو اتوبوس در حال نگاه کردن به کارهای دستش هست که یه زن بهش میگه فروشیه؟ او با خوشحال تایید میکنه از طرفی بقیه کم کم میان و ازش قیمت میپرسن و میخوان تا مدل هاشو ببینن او با خوشحالی بهشون نشون میده. حسام پیش سعید میره و باهاش درباره رزومه ای که نیکان میخواد بحث و دعوا میکنه سعید زیربار نمیره که حسام بهش میگه از همه زد و بندات خبر دارم که چقدر پول میگیری چقدر میزاری کف دست این بچه ها! و باهم دعوا میکنن. نیکان بعد از فروختن کارهاش با خوشحالی از اتوبوس پیاده میشه. حسام به خونه میره و به نیکان زنگ میزنه و میگه که کاری که خواست نتونست بکنه نیکان میگه اشکالی نداره لازم نیست دیگه. بعد از قطع تماس حدیث به حسام میگه امروز از غزل یه چیزهایی شنیدم که انگار بابای نیکان مکمل تقلبی وارد کرده الانم تو زندانه حسام میگه شاید غزل چون به نیکان حسادت میکنه اینجوری گفته! حدیث میگه نمیدونم ولی عوض کردن خونه شون و نیومدن نیکان منو به شک میندازه! نیکان با مامان پری به طرف مزون مهرانفر میره اما از اونجایی که نیستش منتظر میمونن. وقتی به مزون میاد مامان پری تو لابی ساختمان باهاش حرف میزنه و ازش میخواد تا رضایت بده.
مهرانفر در آخر میگه برو از اینجا اومدی که رو زخمم بیشتر نمک بپاشی؟ و به داخل مزون میره نیکان رو در ساختمان متوجه آگهی استخدام واسه مزون میشه که مامان پری را از اونجا میبره. او برمیگرده و به مهرانفر میگه که واسه آگهی کارتون اومدم مگه کارمند نمیخواین؟ منم واسه استخدام اومدم شرایطش چیه؟ مهرانفر میگه من نمیخوام اینجا کار کنی باید کیو ببینم؟ و از کارکنانش میخواد تا او را از آنجا بیرون بندازن نیکان میگه من به کار احتیاج دارم قول میدم وقتی اینجا کار میکنم اصلا هیچی نگم اما او را از آنجا بیرون میکنن. جهان به خانه برمیگرده و بعد از هدیه دادن به کیان از مهتاب میخواد تا حاضر بشن برن خونه زندگی کسی که قراره بچه شونو به دنیا بیاره ببینن. پلیس به یک منطقه بیابونی میره و یه جنازه پیدا میکنن که کنارش چندتا وسیله شخصی داره. سرگرد وسایلو میبره به سیما نشون میده که او بهشون میگه مال مسعوده! چیشده؟
او بهش میگه که کنار جنازه سوخته پیدا شده و رفته واسه آزمایش دی ان ای، او حسابی حالش بد میشه و بهم میریزه. این خبرو به مهتاب هم میدن که تو مسیر شوکه میشه. نیکان با مامان پری وقتی به خانه برمیگردن. تو حیاط هستن که از اداره میان دنبال نیکان. نیکان با گریه به اداره میره و ازش آزمایش میگیرن برای تطبیق دی ان این او وقتی به خانه برمیگرده حسابی حالش بده و شب برای پدرش پیام صوتی میفرسته و معذرت خواهی میکنه که باهاش قهر بوده و ازش میخواد تا فقط زنده باشه و گریه میکنه. فردای آن روز تو مدرسه پای تخته میره و معلم ازش سوال میپرسه که نیکان میگه چیزی یادم نمیاد و میره سرجاش میشینه حدیث ازش میپرسه که حالش خوبه یا نه نیکان میگه آره…