خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی حباب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع میشود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک میسازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu
داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی حباب
ایپک حالش بده که فرهان بغلش کرده و آرومش میکنه مژده میاد و از دیدن اونا تو اون وضع جا خورده و فرهان را صدا میزنه ایپک با تعجب میگه گفت فرهان؟ تو همان فرهان معروف تو اون محله ای؟ تو هم بهم دروغ گفتی و منو بازی دادی؟ فرهان میگه همه چیزو واست تعریف میکنم! و میخواد بره که فرهان جلوشو میگیره و میگه اونجوریکه فکر میکنی نیست عموت با ضیاء همدسته و تو محله مواد پخش میکنن! ایپک میگه دروغ میگی این امکان نداره! فرهان میگه داره! و سعی میکنه متقاعدش کنه که نمیشه و از اونجا میره. فرهان به مژده میگه این قضیه برمیگرده به قضیه ای که تو بیمارستان خواستم بهت بگم اما گفتی فعلا نه! درباره پرونده صالحه و ازش میخواد بهش اعتماد کنه. دوستاش بهش زنگ میزنن و میگن که تو محله چه اتفاقی افتاده او سریعا به طرف بیمارستان میره. اونجا بهش میگن که ما حالمون خوبه الان روپاییم ولی اردم تو اتاق عمله فرهان به اونجا میره و غنچه را بغل میکنه و دلداریش میده او میگه دکترا گفتن امکان داره فلج بشه! همگی نگران میشن. فرهان با عصبانیت میره به جایی که تان و دارودسته اش اونجان و بعد از کتک زدن نوچه های تان به خودش میرسه و میخواد بکشتش که مژده از راه میرسه و ازش خواهش میکنه که اون کارو نکنه فرهان میگه برو بیرون از اینجا!
اما مژده خواهش میکنه که منصرف بشه همان موقع پلیس ها میان و تان را از اونجا میبرن اونا با تعجب بهم نگاه میکنن از طرفی ایپک رفته پیش مادرش و بهش میگه که دیدمت با عمو خجالت نمیکشین جلوی همه همو میبوسین و باهم رابطه دارین؟ آدم قحط بود که رفتی با عمو سینا؟ من دیگه نیستم خوشبخت بشین! و از اونجا میره که مادرش سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه که به سینا پیام میده و میگه که ایپک مارو فهمیده، سینا با دیدن این پیام بهم میریزه و میگه همینو کم داشتم! اردم از اتاق عمل بیرون میاد و به بخش منتقل میشه غنچه بالاسرش نشسته و منتظر که به هوش بیاد وقتی اردم به هوش میاد با غنچه حرف میزنه و میگه اون لحظه فقط از این ترسیدم که هنوز خوشبت نکردم دارم میمیرم میدونی که چقدر دوست دارم ولی اگه روپا نشدم ازت میخوام بری پی زندگیت غنچه باهاش دعوا میکنه که این حرفا چیه. اردم ازش خواستگاری میکنه همونجا که غنچه قبول میکنه و خوشحالن. ایپک به فرهان زنگ میزنه و میگه که میخوام با فرهان حرف بزنم بیام خونه ات؟ او قبول میکنه و به اونجا میره. اونجا باهم نوشیدنی میخورن و فرهان بهش میگه که خوب میخوای حرف بزنیم؟ ایپک تأیید میکنه و ازش میپرسه که خاله ناجیه رو از کجا میشناسی؟ و هر سوالی که داره ازش میپرسه…