خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی خواهران و برادران

نباهت به هتل میره و منتظر سوزانه. سوزان میاد و نباهت ازش میپرسه چیشد؟ سوزان میگه تموم شد؟ نباهت میگه آره حالا بیا بریم لیست مسافرهای امشبو چک کنیم بعد از اینجا به عنوان ۲تا زن آزاد بریم همان موقع آکیف به اونجا میاد و صداشون میزنه و میگه خانما! شما کجا اینجا کجا؟ سوزان و نباهت جا میخورن و باتعجب بهش نگاه میکنن و میگن تو اینجا چیکار میکنی؟ آکیف میگه دارم به دوتا زن که منو ابله فرض کرده بودن و واسم نقشه کشیده بودن نگاه می کنم! و ادامه میده که کان حرفاتونو شنیده بوده حداقل میخواین حرفی بزنین مطمئن بشین کسی اونجا نباشه! یه جا دیگه هم که شک کردم موقعی بود که نباهت تلفن حرف میزد و از اونجایی که اصلا تو مواقع تلفن حرف زدن حواسش به هیچجا نیست یه چیزهایی شنیدم و دستگیرم شد. نباهت بعد از کمی بحث کردن باهاش میگه الان میرم لیست مسافرهای امشبو درمیارم و میدونم چیکارت کنم! سپس نباهت از رزروشن میخواد تا مسافرهای اتاقی که آکیف اونجا مونده را بگه او با دیدن تو سایت میگه کسایی به نام های سوزان و زینال بودن آکیف به حالتی طعنه میگه ای وااای حالا چیکار میشه کرد؟ سوزان میگه دوربین ها! دوربین ها که دیگه همه چیزو ثبت کردن به راحتی کارتو میسازیم! آکیف به رزروشن میگه ای بابا انگاری امروز برای تعمیر دوربینا اومده بودن درسته؟ رزوشن که دوست آکیفه تایید میکنه. سوزان و نباهت با عصبانیت باهاش دعوا میکنن. عمر تو اداره پلیس برای شناسایی میبرتش به اتاق شناسایی. او از پشت شیشه یکدفعه چشمش به اوگولجان و دوروک هم می افته. او شوکه میشه و با خودش میگه شماها اینجا چیکار میکنین؟ سپس مامور میپرسه همینا بودن؟ عمر میگه یه اشتباهی شده! سپس به اوگولجان اشاره میکنه و میگه اون پسر عموی منه ما اولین بارمون بود که با اونا داشتیم کار میکردیم اون نمیدونه ماجرا چیه وگرنه نمیره! اون کناریشم دوستمه هم کلاسیمه نمیدونم اصلا اینجا چیکار میکنه! باور کنین!

پلیس میگه اونای دیگه چی؟ عمر با دیدن اونا تایید میکنه و میگه بودن اونا ولی یه رئیس داشتن که سردسته بود ولی اینجا نیست! سپس پلیس به عمر میگه از دوستات بازجویی میکنیم  اگه چیزی نبود آزادشون میکنیم. جم از عمر تشکر میکنه که بهش کمک کرد. نباهت و آکیف به خانه رسیدن که آکیف به نباهت میگه اونجا جلوی بقیه چیزی نگفتم که آبروت نره! که خجالت نکشی! نباهت میگه مگه من چیکار کردم؟ تو باید خجالت بکشی که متعهلی با یه زن تو اتاق هتل بودی! آکیف میگه که همش زیر سر سوزانه و واسشون نقشه کشیده سپس با مظلوم نمایی و سیاه کاری خودشو ادم درسته جا میزنه. سپس برای اینکه نباهت بیشتر باور کنه میگه باشه طلاق میگیریم مگه همینو نمیخواستی؟ نباهت اول جا میخوره که آکیف میگه تو میخوای یه زن آزاد باشی دیگه! باشه. سپس موقع رفتن دوتا بلیط سفر به مالدیو را بهش میده و میگه اون موقع که داشتی با سوزان نقشه میکشیدی واسه من! و به حرف های اون گوش میکردی من داستم بلیط میگرفتم که دوتایی بریم مسافرت! نباهت جلوشو میگیره و میگه چی؟ مالدیو؟ سپس با گریه ازش معذرت خواهی میکنه که حرفاشو باور نکرد آکیف در آغوشش میگیره و میبخشدش. عمر به قدیر زنگ میزنه و ماجرارو میگه از طرفی پلیس هم به آکیف زنگ میزنه و او تعجب میکنه. آنها به اداره پلیس میرن. قدیر از عمر ماجرارو میپرسه که عمر واسشون تعریف میکنه بعد از چند دقیقه آکیف و نباهت به اونجا میان و به اورهان میگه ببین پسر منو به کجاها آوردین! دوروک و اوگولجان بیرون میان که آکیف با دیدنش میگه ببین خودتو به چه حال و روزی خودت انداختی؟

سپس ازش میخواد تا از اونجا برن اما دوروک میگه من یا شما هیچجا نمیام! نباهت میگه هنوزم؟ دوروک میگه چیزی عوض نشده از نظر من! سپس آنها از آنجا میرن. تو مسیر برگشت سوزان زنگ میزنه و به نباهت میگه بلایی سرت آورد یا نه؟ نباهت میگه نه اون شوهرمه چرا باید کاری کنه؟ سوزان میفهمه دوباره گول خورده و با عصبانیت تلفنو پرت میکنه.عمر آنها را دعوا میکنه که چرا بدون اطلاع و چیزی گفتن رفتن سر این کاره! فردای آن روز نباهت صفحه مجازی دوروک را نگاه میکنه و غر میزنه که کنارش نیست سپس آکیف میگه بزار چند وقت کار کنه تا قدر عافیت بدونه!  کان از حرف های آنها خنده اش میگیره که بعد از رفتن همه از سر میز صبحانه نباهت میگه دفعه آخرت باشه میونه من و شوهرمو خراب میکنی وگرنه چشمتو میبندم روی همه چیز و از خونه ام بیرونت میندازم و میره. بعد از رفتنش کان به خودش میگه نباید زیاد سر به سر من بزاری وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! سوزان حالش گرفته ست که هاریکا آرومش میکنه و میگه مثل دخترت قوی باش تسلیم نشو سوزان تایید میکنه و همدیگرو بغل میکنن. تو مدرسه اوگولجان با دیدن دوروک او را هم سلولیش صدا میزنه. آیبیکه با دیدن پوستر مراسم بالماسکه حسرت میخوره و میگه انگار همه چیز دست به دست هم داده تا حال خوبمون خراب بشه وقتی ازش میپرسن که چیشده؟ او  به پوستر اشاره میکنه که اوگولجان میگه تا منو دارین غم ندارین من دارم کار میکنم تا پول مراسم جور بشه. آسیه میگه مشکل لباس نداریم ! آیبیکه میگه بلیط جور بشه ته تهش به هوای مراسم میریم دیگه حالا میخوام یه لباس کار جمیله را بگیرم اصلا بپوشم! همگی به طرف کلاس میرن.…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا