معنی باریک بینی
لغت نامه دهخدا
باریک بینی. (حامص مرکب) آنکه در امور دقیق است. چگونگی باریک بین. دقت. تدقیق. مُداقَّه. فطانت. تبن. تبتین. ریزه کاری و باریک بینی کردن. (منتهی الارب). آنکه باریک بیند و دقیق اندیشد. زیرکی و تیزهوشی. (ناظم الاطباء):
چو از باریک بینی موی می سفت
بباریکی سخن چون موی میگفت.
نظامی.
به باریک بینی چو بشتافتی
سخنهای باریک دریافتی.
نظامی.
|| (ص مرکب) آنکه بینی باریک دارد، اَذلَف. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(حامص.) دقت، کنجکاوی.
فرهنگ عمید
کنجکاوی،
خردهبینی، دقت،
هوشیاری،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Tunnel Vision
فرهنگ فارسی هوشیار
خرده بینی دقت کنجکاوی، زیرکی هوشیاری.
معادل ابجد
305