معنی حق شناسی
لغت نامه دهخدا
حق شناسی. [ح َ ش ِ] (حامص مرکب) پاسداری حق. صفت حق شناس: پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. (تاریخ بیهقی). ملک را سیرت حق شناسی او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید. (گلستان).
فرهنگ عمید
خداشناسی،
شناختن حق نعمت و احسان کسی و قدردانی و شکرگزاری،
حل جدول
قدردانی
فارسی به انگلیسی
Gratefulness, Gratitude
فارسی به عربی
مقدر
فرهنگ فارسی هوشیار
نمک شناسی، ارج شناسی سپاسداری اعتقاد بحقیقت و راستی، خدا شناسی، ادای حق کسی قدر دانی.
فارسی به ایتالیایی
gratitudine
معادل ابجد
529