معنی حیله
فرهنگ معین
قدرت، توانایی، چاره، فریب، نیرنگ. [خوانش: (لِ) [ع. حیله] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
مکر، فریب، نیرنگ،
[قدیمی] قدرت و توانایی بر هرگونه تصرف و تدبیر،
[قدیمی] چارهگری،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
ترفند، شیله، فریب
کلمات بیگانه به فارسی
نیرنگ-شیله- شیله پیله
مترادف و متضاد زبان فارسی
احتیال، تزویر، تغابن، تلبیس، چاره، حقه، حیلت، خدعه، دستان، دغا، دوال، ریا، سالوس، شعبده، شید، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فسوس، فن، فند، کید، مکر، نیرنگ
فارسی به انگلیسی
Art, Artifice, Caginess, Craft, Craftiness, Cunning, Deceit, Deception, Dirty Tricks, Dodge, Guile, Racket, Ruse, Scheme, Shift, Stratagem, Strategy, Stunt, Trick, Trickiness, Wile
فارسی به عربی
احتیال، تهرب، حیله، خداع، خدعه، خطا، خطاف، مکر، وهم، أُحْبُولَه، اِحْتیالٌ
فرهنگ فارسی هوشیار
قدرت بر تصرف، توانائی، چاره
فرهنگ فارسی آزاد
حِیْلَه، حذاقت، مهارت، دقّت و خوبی نظر، قدرت و توانائی در تصرف، در فارسی این کلمه بمعنای مَکر، فریب و گول گفته می شود (جمع: حِیَل- بفعل مَحال نیز مراجعه شود)،
فارسی به ایتالیایی
sotterfugio
فارسی به آلمانی
Kniff (m), Kunstgriff (m), Pfiff (m), Schlich (m), Trick (m)
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
53