معنی سنگینی

لغت نامه دهخدا

سنگینی

سنگینی. [س َ] (حامص مرکب) ثقل. گرانی. وزن و گرانی. ثقالت. ضد سبکی. || آهستگی. وقار. || جمود. || صلابت. || کابوس. || اشتداد. || ناخوشی. || ناپسندی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

سنگینی

سنگین بودن،
گرانی، ثقل،
[مجاز] وقار، متانت،

حل جدول

سنگینی

وقر

وزن

ثقل

مترادف و متضاد زبان فارسی

سنگینی

ثقل، گرانی، وزن،
(متضاد) سبکی، متانت، وقار،
(متضاد) جلفی، سبکی، دشواری، تحمل‌ناپذیری، فشردگی، غلظت، دیرهضمی، بدگواری، تلخی، ناروایی، گرانی، پرهزینگی

فارسی به انگلیسی

سنگینی‌

Avoirdupois, Brunt, Gravity, Heaviness, Heftiness, Weight, Weightiness

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

سنگینی

ثقل، جاذبیه، خمود، وزن

گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

سنگینی

سنگین بودن گرانی وزن ثقل. یا سنگنی گوش. ثقل سامعه کری.

فارسی به آلمانی

سنگینی

Ballast, Gewicht (n), Gewicht, Last (f), Masc. [noun], Stellenwert (m), Wucht (f)

معادل ابجد

سنگینی

200

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری