معنی هو
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(هُ) (اِ.) (عا.) صدا، آواز، فریاد.
(~.) (اِ.) چرک و زرداب زخم.
ضمیر مفرد مذکر غایب: او، آن، در نزد عرفا منظور خداوند است. [خوانش: (هُ وَ) [ع.] (ضم.)]
فرهنگ عمید
او، در اشاره بهذات باریتعالی،
صدا، آواز، فریاد، بانگ،
* هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
سر و صدا راه انداختن،
کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن،
چرک و زرداب زخم،
* هو کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] چرک و آماس کردن زخم،
حل جدول
خدای قلندر، ضمیر عربی، خدای درویش، دفعه، بار، مرتبه، گویند یک هو یعنی غفلتا
خدای قلندر، ضمیر عربی، خدای درویش
خدای درویش
دفعه و بار و مرتبه است گویند یک هو یعنی غفلتا.
خدای قلندر
فارسی به انگلیسی
Hoot, Report, Rumor, Rumour
عربی به فارسی
او (ان مرد) , جانور نر , هاس هع , ءس هع , ان , ان چیز , ان جانور , ان کودک , او (ضمیر سوم شخص مرد) , بادخور کردن , تهویه کردن , هوا دادن به , پاک کردن
گویش مازندرانی
لفظی که برای آگاه کردن کسی به کار می رود، فریادی که زنان...
آرزو، خاطر
از اصوات، برای دستور به بازگشت دادن به گاوان شخمی به هنگام...
فرهنگ فارسی هوشیار
آواز، فریاد، بانگ
فرهنگ عوامانه
دفعه و بار و مرتبه است گویند یک هو یعنی غفلتا.
فرهنگ فارسی آزاد
هُوَ، او، (ضمیر مفرد مذکّر غائب، مُثَنّایش هُما و جمعش هُم است و مُؤَنَّث آن هِیَ و مثنّای مُؤَنَّث هُما و جمع مُؤَنَّث هُنَّ می باشد و کلّ ضمیر منفصل مرفوع هستند)،
هُوَ، «هُوَ» یا «هُو» در اصطلاح عرفانی اشاره به ذات غیب الهی و مخفف «هُوّ الله» است و عُرَفاء صوفیه بیشتر هُو تلفظ میکنند و هُوَهُو نیز به همین معناست،
معادل ابجد
11