معنی خدمتگزاران

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

خدمتگزاران

Anpassen, Anzug (m), Farbe (f)

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

suit

خدمتگزاران

فرهنگ فارسی هوشیار

خدام

خدمتگزاران، خدمتکاران


سر پیشخدمت

رئیس پیشخدمتان رئیس خدمتگزاران.


خادم باشی

زاور سالار (اسم) رئیس خادمان رئیس خدمتگزاران (صفوی) .

فرهنگ عمید

خادم باشی

سردستۀ خادمان، رئیس خدمتگزاران،

مترادف و متضاد زبان فارسی

احشام

رمه، گله، خدام، خدمتگزاران، نوکران


خدم‌وحشم

حواشی، ملازمان، اهل و اعیال، خویشان، کسان، اقوام، نزدیکان، چاکران، نوکران، خدمتگزاران

فرهنگ معین

خدام

(خُ دّ) [ع.] (ص. اِ.) جِ خادم، خدمتکاران، خدمتگزاران.


حشم

(حَ شَ) [ع.] (اِ.) خویشان و بستگان و خدمتگزاران شخص.


اندرونی

داخلی، درونی، (اِمر.) خانه ای که پشت خانه دیگر واقع باشد و مخصوص زن و فرزندان و خدمتگزاران است. مق بیرونی. [خوانش: (~.) (ص نسب.)]

معادل ابجد

خدمتگزاران

1323

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری