معنی خوش‌گذراندن

حل جدول

خوش‌گذراندن

تنعم کردن

فرهنگ عمید

کام

خواستۀ دل، آرزو،
[قدیمی] خواست، مقصود، اراده: بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲: ۵/۲۶۴۰)،
[قدیمی] لذت، خوشی، تنعم،
[قدیمی] قدرت، توانایی: وزاوی است پیروزی و هم شکست / به‌نیک و به‌بد زو بُوَد کام و دست (فردوسی۲: ۲/۸۵۱)،
[قدیمی، مجاز] معشوق، محبوب،
[قدیمی] هوای نفسانی،
(اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] هم‌آغوشی،
* کام جستن: (مصدر متعدی) در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن،
* کام راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش‌گذراندن،
* کام گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] به وصال کسی رسیدن و با او هم‌آغوشی کردن،
* کام کشیدن: (مصدر لازم) به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن،
* کام و کر: [قدیمی] =* کام و گر: کار بی‌علم کام‌وکر ندهد / تخم بی‌مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱: ۳۲۱ حاشیه)،
* کام و گر: [قدیمی] مراد، مقصود، آرزو: دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی: ۶۷)،

معادل ابجد

خوش‌گذراندن

1931

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری