معنی زهرکشنده

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

هامه

‎ زهر دار چون مار، خرفستر، خزنده هامه در فارسی سر سر هر چیز، تارک، پیشوا سردودمان، گروه گروه مردم، اسپ، چغد کوچ (اسم) سرحیوان یاانسان، سرهر چیز، کاسه سر، بالای پیشانی. -5 پیشانی، فرق سر تارک: ((رهامه رهروان کنم پای همت زوجود برترآیم. )) (خاقانی) -7 رئیس قوم مهتر، جماعت مردم. -9 اسب فرس، جغد بوم. (اسم) هرجانوری که دارای زهرکشنده باشد مانندمار، جانورخزنده وگزنده. -3 هرحشره کشنده مطلقا: ((این نامه هفت عضومرا هفت هیکل است کایمن کند زهول سباع وشرهوام. )) (خاقانی) جمع: هوام.

لغت نامه دهخدا

ناقع

ناقع. [ق ِ] (ع ص) اسم فاعل از نقع است. رجوع به نقع شود. || ثابت و مجتمع. (منتهی الارب) (فرهنگ نظام). نقع. مُستَنقِع. مُستَنقَع. آب مجتمع محبوس. (از معجم متن اللغه). آبی که در عد یا غدیر جمع شده باشد. (از معجم متن اللغه). || ماء ناقع؛ آب خوشگوار. || دم ناقع؛ خون تازه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). الطری من الدم. (معجم متن اللغه). طری. (المنجد). || سم ناقع؛ زهرکشنده ٔ بالغ در سمیت. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). زهر کشنده که در همه ٔ بدن نفوذ کند. (ناظم الاطباء). البالغ القاتل من السم. (معجم متن اللغه). بالغ قاتل ثابت. (المنجد). || الناقع من الموت، الدائم. || آنچه از آشامیدنی ها که تشنگی را ببرد و آرام بخشد. (از معجم متن اللغه). آرام کننده ٔ تشنگی و قطعکننده ٔ آن. (از اقرب الموارد).
- دواء ناقع، ناجع، کانه استقر قراره فکسر الغله. (المنجد).

معادل ابجد

زهرکشنده

591

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری