آشنایی با نقش های اشتباه بازیگران بزرگ و سرشناس + عکس
انتخاب بازیگران برای آثار تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی میتواند یکی از عوامل اصلی تضمینکننده موفقیت آنها باشد گرچه گاهی اوقات حتی بازیگران بزرگ هم ممکن است به اشتباه برای ایفای یک نقش خاص انتخاب شوند. روند انتخاب بازیگر است که چهرههای شناختهشده را به غولهای بزرگ با شهرت تثبیتشده تبدیل میکند و از چهرههای ناشناس ستارههایی مشهور میسازد. در فهرستی که قصد بررسی آن را داریم نه قرار است به بازیگران بد اشاره کنیم و نه لزوما فیلمها یا مجموعههای تلویزیونی که نامشان مطرح میشود آثار ضعیفی به حساب میآیند.
آنچه در این فهرست اهمیت دارد حضور یک بازیگر در نقشی بخصوص است که اساسا انتخابی نامناسب یا اشتباه بوده و در عمل باعث شده هم بازیگر از ایفای مناسب نقش ناتوان باشد و هم به سهم خود به فیلم یا سریال مورد اشاره ضربه بزند؛ گرچه ممکن است این ضربه فیلم را لزوما از پا در نیاورده باشد و کماکان با اثری تماشایی روبرو باشیم. در بعضی موارد دیگر انتخاب بازیگر به حدی اشتباه بوده که صدمه به فیلم یا سریال جبرانناپذیر به نظر میرسد. این اشتباهات در انتخاب بازیگر طیف متنوعی دارد. گاهی تواناییهای مشخص ایفای نقش به درستی مد نظر قرار نگرفته، گاهی نژاد، سن، چهره و به طور کلی فیزیک مناسب نبوده و در بعضی موارد تقریبا همه چیز غلط محاسبه شده و در نتیجه با یک فاجعه روبرو شدهایم.
۱. جسی آیزنبرگ در نقش لکس لوتر
لکس لوتر یکی از بزرگترین شرورهای تمام دوران کتابهای کمیک بوکی است و به همین جهت هنگامی که هواداران خبردار شدند قرار است در فیلم «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» (Batman v Superman: Dawn Of Justice) ساخته زک اسنایدر این شخصیت را ببینند بسیار هیجانزده شدند که کدام بازیگر خوششانس قرار است به ایفای نقش این شخصیت بپردازد.
خیلیها امیدوار بودند نقش به برایان کرانستون برسد که در ایفای نقش ابرشرورها تجربیاتی دارد. هنگامی که خبر رسید جسی آیزنبرگ برای این نقش انتخاب شده و دشمن سرسخت سوپرمن خواهد بود اغلب هواداران آنچنان راضی نبودند.
اما هنگام دیدن فیلم ماجرا وارد مرحله وخیمتری شد. گرچه هواداران آثار جهان سینمایی دیسی و منتقدان این فیلمها عموما نقطه نظرات مشترکی ندارند اما دست کم در این زمینه موافق بودند که انتخاب آیزنبرگ به عنوان دشمن سوپرمن یک اشتباه اساسی بوده است. آنها بر این عقیده پافشاری کردند که شخصیت بیش از حد دیوانهوار، پرسروصدا و کلیشهای به نظر میرسید و شاید هم تقلید سطحپایینی از جوکر بود.
البته ناگفته نماند که ضعفهای کلی فیلم زک اسنایدر و بدبودن بازی بن افلک و تا حدودی هنری کویل کار را به مراتب برای شخصیت شرور ماجرا هم سختتر میکرد.
۲. جانی دپ در نقش تونتو
جانی دپ طی سالهای اخیر جنجالها و شکستهای حرفهای زیادی را پشت سر گذاشته است اما با این وجود حتی پیش از بحرانهای اخیر، حضور در فیلم «رنجر تنها» (The Lone Ranger) یک نقطه تیره در کارنامه کاریاش بود. رنجر تنها یک اکشن وسترن به کارگردانی گور وربینسکی است که هم یک شکست سخت تجاری بود و هم از نگاه منتقدان بسیار ضعیف ارزیابی شد.
گفته میشود این فیلم باعث شد دیزنی ۱۹۰ میلیون دلار ضرر مالی ببیند و احتمالا یکی از دلایل مشکلات تجاری فیلم حضور دپ در نقش تونتو بود. گرچه جانی دپ در بسیاری از آثار سینماییاش گریمهای سنگینی داشته و بازیگر توانمندی است اما نتوانست در این نقش عملکردی باورپذیر ارائه دهد.
بعضی منتقدان هم معتقد بودند فیلم اساسا نگاه و روایت درستی نسبت به سرخپوستها ندارد. به هر حال دپ یک سفیدپوست بود که باید نقش یک سرخپوست را بازی میکرد و شاید برای چنین کاری توانمندیهای معمول یا گریمپذیری بالای دپ کافی نبوده باشد.
۳. هایدن کریستنسن در نقش آناکین اسکایواکر
حضور هایدن کریستنسن در سهگانه پیشدرآمد جنگ ستارگان حتی برای بعضی از طرفداران پروپاقرص این مجموعه هم آزاردهنده به نظر میرسید. او تصویری بسیار اغراقآمیز از آناکین اسکایواکر را جلوی دوربین برد و احتمالا از همین زاویه هم مورد انتقاد قرار گرفت.
هایدن کریستنسن پیش از حضور در این مجموعه پرمخاطب که باعث شد بیش از قبل مشهور شود، بازیگری کمتر شناخته شده بود که در آثار تلویزیونی و سینمایی محدودی به ایفای نقش پرداخته بود. به هر حال با توجه به موقعیت و تجربیاتش، او از همان ابتدا هم برای همکاری با بازیگران حرفهایتری چون ناتالی پورتمن و ساموئل ال. جکسون کار دشواری پیش رو داشت.
نتیجه نهایی اصلا مطلوب نبود. میتوان نقشآفرینیهای هایدن کریستنسن به عنوان اسکایواکر را به راحتی یکی از خندهدارترین و بدترین بازیهای کل مجموعه جنگ ستارگان در نظر گرفت.
۴. جوزف فاینز در نقش مایکل جکسون
جوزف فاینز در یکی از قسمتهای سریال «افسانههای واهی» (Urban Myths) ایفای نقش مایکل جکسون، ستاره بسیار بزرگ موسیقی پاپ جهان را برعهده گرفت. ایفای نقشی که درست مدت کوتاهی پس از پخش سریال به منبع تولید انتقادات بسیار و شوخیهای اینترنتی تبدیل شد.
تقریبا همه چیز مشکل داشت؛ تقلید از شکل و شمایل و ادا و اطوار مایکل جکسون بسیار مضحک و کودکانه بود. کار به حدی بالا گرفت که یکی از اعضای خانواده مایکل جکسون در توییتی که بعدا حذف کرد نوشت با دیدن این قسمت سریال به شکل ناباورانهای آزرده شده و باعث شده بخواهد از شدت حالت تهوع بالا بیاورد.
پس از واکنشهای شدید مخاطبان و خانواده مایکل جکسون شبکه تصمیم گرفت این قسمت سریال را حذف کند و دلیل تصمیم خود را هم نگرانیهای ابراز شده توسط خانواده مایکل جکسون عنوان کرد. به هر حال به سختی ممکن است یک قسمت از سریال یا یک فیلم سینمایی چنین بد از کار دربیاید که تولیدکنندگان قید پخشش را بزنند ولی انتخاب جوزف فاینز در نقش مایکل جکسون، بازی بد او و شخصیتپردازی ضعیف باعث شد در این مورد اتفاقی که به ندرت رخ میدهد، تحقق یابد.
۵. تام کروز در نقش جک ریچر
تردیدی نیست که تام کروز یک ستاره واقعی یا شاید بهتر است بگوییم یکی از معدود ستارههای بزرگ سینما است که هم پولساز بوده و هم کیفیت بازیگری نسبتا قابل قبولی داشته است. با وجود اینکه گاهی اوقات تام کروز تصمیمهای اشتباهی میگیرد، تواناییهای بازیگریاش و همچنین قابلیتهای خاص بدلکاری او در کنار کاریزمای شگفتانگیزش جلوی دوربین، همه و همه دست نخورده باقی مانده.
با گفتن همه نکات فوق باید سراغ فیلم سینمایی «جک ریچر» (Jack Reacher) برویم. کروز در این فیلم به کارگردانی کریستوفر مککوری نقش مردی به نام جک ریچر را برعهده دارد که ظاهرا یک کارآگاه نظامی است. پذیرش این نقش توسط تام کروز به کلی اشتباه به نظر میرسید. جک ریچر اقتباسی بود از یک سری رمان معروف و پرفروش درباره شخصیتی داستانی به همین نام. این شخصیت به عنوان مردی تنومند و ستبر آفریده شده که یک نظامی سابق است، در سراسر آمریکا سفر میکند و با خلافکاران سر ستیز دارد. کروز حتی از نظر فیزیکی هم برای ایفای این نقش مناسب نبود.
بسیاری از خوانندگان سری رمانهای جک ریچر احساس کردند به آنها خیانت شده و فیلم ساخته شده براساس داستانهای محبوبشان بازیگر نامناسبی را به عنوان قهرمان به خدمت گرفته است. در گیرودار همین بحثها دوئین جانسون هم عنوان کرد که برای ایفای این نقش داوطلب شده بود اما سازندگان فیلم او را رد کردند.
به هر حال کسانی که تام کروز را گزینه مناسب تشخیص دادند گمان میکردند گرچه او قابلیتهای فیزیکی لازم را ندارد اما میتوان این کمبود را با هوش و چابکی جبران کند. شاید حضور جانسون هواداران بیشتری را راضی میکرد اما بعید به نظر میرسد حضور او میتوانست منتقدان بیشتری را سر ذوق آورد.
۶. زوئی سالدانیا در نقش نینا سیمون
زوئی سالدانیا از آن دست بازیگرانی است که به سختی ممکن است با تحسین مخاطبان مواجه نشود. اما حتی این بازیگر محبوب مخاطبان هم هنگام ایفای نقش نینا سیمون، ستاره بزرگ موسیقی جاز در فیلم زندگینامهای «نینا» (Nina) ساخته سال ۲۰۱۶، نتوانست عملکرد رضایتبخشی ارائه دهد.
سالدانیا که خود سیاهپوست است برای ایفای نقش سیمون جایگزین مری جی. بلایژ شده بود. خیلیها از نتیجه نهایی رضایت نداشتند. مشکلات از همان ابتدا مشهود بود. بسیاری از مخاطبان میگفتند نینا سیمون از نظر رنگ پوست و چهره بسیار متفاوت بوده و زوئی سالدانیا برای این نقش زیادی زیبا به نظر میرسد. خانواده سیمون هم از ایفای نقش بسیار عصبانی و منزجر بودند. در نهایت منتقدان هم از فیلم ابراز نارضایتی کردند تا پازل ناخشنودیها نسبت به این اثر سینمایی و ایفای نقش زوئی سالدانیا در قامت نینا سیمون تکمیل شود.
۷. اسکارلت جوهانسون در نقش سرگرد
یکی از بزرگترین جنجالهای مربوط به انتخاب بازیگر در دهههای اخیر پس از آن به پا شد که همه فهمیدند چه کسی قرار است نقش سرگرد را در بازسازی «شبح درون پوسته» (Ghost in the Shell) بازی کند. اسکارلت جوهانسون قرار بود نقش سرگرد را در بازسازی اثری برعهده بگیرد که ابتدا سال ۱۹۹۵ منتشر شده بود و به عنوان یکی از مشهورترین انیمههای جهان در نظر گرفته میشود. همان زمان بسیاری اشاره کردند که حضور بازیگرانی چون رینکو کیکوچی، کارن فوکوهارا و کلویی بنت در نقش سرگرد میتواند فرصتی استثنایی برای اقتباس انگلیسیزبان این اثر باشد.
با این وجود پارامونت تصمیم خود را گرفته بود و به جای یک بازیگر آسیایی یا دست کم با ریشه آسیایی سراغ یک ستاره غربی مشهور رفته بود شاید با این ایده که حضورش به فروش فیلم بیشتر کمک میکند. سوای نقدهای منفی، فیلم فروش خوبی هم نداشت و به سرعت ثابت شد پارامونت مسیر اشتباهی را انتخاب کرده است.
به هر حال بخشی از نقدها به فیلم بیشتر جنبههای مرتبط با نزاکت سیاسی (Political correctness) داشت؛ این بحث که نباید نقشهای ذاتا آسیایی را به سفیدپوستها سپرد اما طی سالهای اخیر دیدهایم که بعضا نقشهای متعلق به داستانهای سفیدپوستان به رنگینپوستان هم سپرده شده. در هر حال منتقدان آمریکایی در چنین ماجراهایی عموما نقش پررنگتری دارند و گاهی اوقات چنین نگاههایی باعث میشود نقدهایشان غیرمنصفانهتر از قبل باشد. نتیجه نهایی برای این بازسازی ابدا خوشایند نبود.
۸. مارک والبرگ در نقش الیوت مور
به طور کلی ام. نایت شامالان در زمینه انتخاب بازیگر کارگردان توانمندی است. برای مثال هالی جوئل آزمنت در فیلم «حس ششم» (The Sixth Sense)، جیمز مکآووی در فیلم «شکافته» (Split) و تقریبا تمام بازیگران فیلم «نشانهها» (Signs) گواه همین توانایی شامالان است. با این وجود در کارنامه این کارگردان چندین اشتباه در انتخاب بازیگر هم به چشم میخورد اما بدترین مورد انتخاب مارک والبرگ برای ایفای نقش الیوت مور در فیلم «اتفاق» (The Happening) بود.
به هر حال والبرگ هم در فیلم مناسب خود میتواند عملکرد قابل قبولی داشته باشد؛ مثلا «شبهای عیاشی» (Boogie Nights ) یا «رفتگان» (The Departed) دو نمونه از این عملکردهای موفقیتآمیز بودهاند. اما قراردادن والبرگ در فیلمی نامناسب میتواند مخاطبان را به مرز جنون برساند.
والبرگ در فیلم اتفاق نقش یک معلم علوم دبیرستان را بازی میکند که نه تنها یکی از بدترین شخصیتپردازیها و دیالوگهای تاریخ سینما را دارد بلکه خود والبرگ هم تا میتوانسته کار را به سهم خود خرابتر کرده. خلاصه بگوییم؛ نتیجه به حدی بد بود که والبرگ هم اعتراف کرد اتفاق واقعا فیلم بدی بوده است. او به شوخی اضافه کرده بود: «به هر حال نمیتوانید شماتتم کنید که میخواستم نقش یک معلم علوم را بازی کنم. حداقل نخواسته بودم نقش یک پلیس یا کلاهبردار را بازی کنم.»
۹. کیانو ریوز در نقش جاناتان هارکر
کیانو ریوز بازیگری دوستداشتنی است و فیلمهای محبوبی را هم جلوی دوربین برده ولی وقتی بحث بازیهای بد بازیگران شناختهشده به میان میآید او قطعا حرفهای زیادی برای گفتن دارد. در میان نقشهای بد ریوز نقش مکمل او در فیلم «دراکولای برام استوکر» (Bram Stoker’s Dracula) را میتوان به عنوان برنده رقابت بدترین نقشآفرینیهای این بازیگر برگزید.
ریوز در این فیلم سینمایی که اتفاقا کارگردان صاحبنامی چون کوپولا را پشت دوربین داشته نقش جاناتان هارکر را برعهده دارد. این فیلم حتی سه اسکار از بخشهای فرعیتر جوایز اسکار را هم تصاحب کرد اما در زمینه بازیگری مشکلات روشنی داست. نقش ریوز به عنوان مشاور املاکی که برای شناختن کنت کنجکاو است با لهجه فاجعهبار بریتانیایی و واکنشهای بسیار اغراقآمیز همراه بود. کوپولا درباره این فیلم و نقشآفرینی ریوز با محبت بسیار گفته است که او برای درآوردن لهجه و نقش تلاش بسیاری کرد و همین تلاش بسیار و سعی برای ارائه یک نقشآفرینی بینقص باعث شد عملکردش اغراقآمیز و غیرطبیعی از کار دربیاید.
۱۰. بندیکت کامبربچ در نقش خان نونین سینگ
ماجراهای جنجالی نقشآفرینی بندیکت کامبربچ در نقش خان نونین سینگ هم تا حدودی به درگیریها و حساسیتهای نژادی باز میگشت.
خان نونین سینگ شخصیتی در مجموعه علمی-تخیلی «پیشتازان فضا» (Star Trek) است که ابتدا در سریال پیشتازان فضا (قسمت بیست و دوم از فصل اول) معرفی شد؛ سریالی که طی سال ۱۹۶۷ روی آنتن رفت. خان نونین سینگ یک ابرانسان که به شکل ژنتیکی مهندسی شده و یک دیکتاتور است که در قامت یک یاغی فضایی در داستان مجموعه حضور دارد و ریشه هندی دارد. در این سالها این نقش به بعضی بازیگران از جمله ریکاردو مونتالبان سپرده شد؛ مونتالبان نقش را کاملا ازان خود کرد اما گرچه هندی نبود، مکزیکی بود و سفیدپوست به حساب نمیآمد.
اما وقتی «پیشتازان فضا بهسوی تاریکی» (Star Trek Into Darkness) سال ۲۰۱۳ به کارگردانی جی. جی. آبرامز ساخته شد بندیکت کامبربچ را برای این نقش در نظر گرفتند. نوین اندروز و دیو پاتل یا هر بازیگر مطرح دیگری از بالیوود میتوانستند برای این نقش گزینههای مناسبی باشند اما آبرامز یک سفیدپوست انگلیسی را ترجیح داد. گزینهای که اگر با تاریخ هند آشنا باشید میدانید تا چه حد حساسیتبرانگیز است. همین موضوع دعواهای بیپایانی را کلید زد و به نظر میرسد باید بپذیریم حضور کامبربچ دست کم به دلیل این حواشی گزینه چندان مناسبی به نظر نمیرسید.
۱۱. کلویی گریس مورتس در نقش کری وایت
بازسازی فیلم سینمایی «کری» (Carrie) اثر شناختهشده برایان دی پالما از همان ابتدا تلاش بیهودهای به نظر میرسید. به هر حال فیلم دی پالما یک کلاسیک قدرتمند بود که رقابت با آن دشوار به نظر میرسید.
بازسازی کری سال ۲۰۱۳ به کارگردانی کیمبرلی پرس ساخته شد و منتقدان و تماشاگران هر دو موافق بودند که با فیلمی ضعیف روبرو شدهاند. عملکرد فیلم نه در گیشه خوب بود و نه امتیاز راتن تومیتوز قابل قبولی به دست آورد. البته نمیتوان تمام بار مشکلات فیلم را بر دوش کلویی گریس مورتس نهاد اما به هر حال نمیشود از این فکر هم اجتناب کرد که تغییر بازیگر واقعا برای این بازسازی سودمند به نظر میرسید. اگر با داستان فیلم آشنا باشید میدانید که کری دختری است به شدت خجالتی و به شکل بیرحمانهای توسط قلدرهای اطرافش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. بخش عمده این آزارها از این جهت به او وارد میشود که فردی است بیدست و پا و تا حدود زیادی بیمهارت که جهان اطرافش را به خوبی نمیشناسد.
با این اوصاف ظاهر کری باید کمی این بیدست و پایی را منتقل میکرد، درست همانند ظاهر دخترانی که همیشه انتظار داریم توسط آزارگران و قلدرها تحت شکنجه و عذاب قرار بگیرند. اما متاسفانه بازیگر انتخاب شده یعنی کلویی گریس مورتس برای این نقش بیش از اندازه زیبا بود. یک منتقد به طعنه اشاره کرده بود که ظاهر این بازیگر شبیه یکی از همان کسانی بود که انتظار داشتیم کری را آزار دهند نه یک فرد بی دست و پا.
در واقعیت هم اگر ظاهر کلویی گریس مورتس را با سیسی اسپیسک که بازیگر فیلم دی پالما بود مقایسه کنید به شدت برایتان واضح است که کدام باید نقش قربانی و کدام یک باید نقش منفی را بازی کنند. چهره گریس مورتس برای فضای دبیرستان – یعنی جایی که افراد خوش قیافه به شدت تحسین میشوند – واقعا نامناسب بود. همه نکات فوق کافی بود تا نشان دهد چرا این بازیگر برای بازسازی فیلم کری از همان ابتدا انتخاب خوبی به نظر نمیرسید.
۱۲. دنیس ریچاردز در نقش باند گرل
برای بعضی از بازیگران زن گرفتن یک نقش منفی در مجموعه فیلمهای جیمز باند میتواند یکی از نقاط برجسته کارنامه کاری به حساب آید. دنیس ریچاردز وقتی سال ۱۹۹۹ نقش باند گرل را در فیلم «دنیا کافی نیست» (The World is not Enough) به دست آورد خوشآتیه به نظر میرسید اما بسیاری از او در نقش دکتر کریسمس جونز، یک فیزیکدان هستهای که برای یک سازمان بینالمللی کار میکرد انتقاد کردند.
ظاهر او، لباسها و رفتارش ابدا شباهتی به نقشی که قرار بود ایفا کند نداشت. در واقع کارگردان سعی کرده بود از بعضی جذابیتهای ظاهری این بازیگر سو استفاده کند و نتیجه به شدت فاجعهبار از کار درآمد.
۱۳. کوین کاستنر در نقش رابین هود
کوین کاستنر یکی دیگر از آن بازیگرانی است که سال ۱۹۹۱ هنگام ایفای نقش رابین هود در فیلم «رابین هود: شاهزاده دزدها» (Robin Hood: Prince of Thieves) نتوانست لهجه و لحن بریتانیایی باورپذیری ارائه دهد. فیلم از همان ابتدا و حتی وقتی به پرده نرسیده بود مورد تمسخر قرار گرفت اما با وجود نقدهای دلسردکننده منتقدان، توانست در گیشه فروش خوبی را تجربه کند.
ولی با وجود موفقیت تجاری فیلم باید پذیرفت که لهجه کاستنر به اثر صدمه زد. مشکل لهجه او آنقدر جدی بود که دو سال بعد در یک اقتباس کمدی از رابین هود به نام «رابین هود: مردانی در لباس چسبان» (Robin Hood: Men in Tights) کری الویس شخصیت اصلی فیلم به شوخی گفت: «برخلاف بعضی از رابین هودهای دیگر من میتوانم با لهجه انگلیسی حرف بزنم.»
۱۴. وینس وان در نقش نورمن بیتس
موفقیت مجموعه تلویزیونی «متل بیتس» (Bates Motel) که سال ۲۰۱۳ پخش شد نشان داد لزوما اقتباسهای جدید از روانی هیچکاک محکوم به شکست نیستند اما بازسازی این فیلم به کارگردانی گاس ون سنت و با بازی وینس وان در نقش اصلی فاجعهآفرین بود.
فیلم برنده دو تمشک طلایی برای بدترین بازسازی و بدترین کارگردانی شد و دست کم بخشی از مشکل به گردن بازیگر اصلی بود. البته باید اشاره کنیم که ضعف فیلمنامه باعث شد این شخصیت، پردازش خوبی نداشته باشد. در واقع همه آن صحنههایی که در فیلم اصلی تا زمانی به شخصیت ظاهر عقلانی میبخشید و باعث میشد در ادامه از شرارتش تعجب کنید در فیلمنامه بازسازیشده به اشتباه حذف شده بودند.
اما به صورت کلیتر هم رفتار ترساننده و وهمانگیزی که وینس وان برای ایفای این نقش انتخاب کرده بود باعث شد آن جذابیت و در عین حال آسیبپذیری که از آنتونی پرکینز سراغ داشتیم ابدا تکرار نشود.
۱۵. کالین فارل در نقش اسکندر
کالین فارل بازیگر ایرلندی نقشآفرینیهای تحسینبرانگیز بسیاری داشته اما بازی او در نقش اسکندر از جمله این نقاط مثبت نیست.انتخاب او در فیلم الیور استون از زوایای بسیاری نقد شده. به نظر میرسد استون اهمیت خاصی به فرهنگ یونانی نمیداده. در درجه اول ظاهری که برای اسکندر در این فیلم انتخاب شده بود کاملا اشتباه و از نظر تاریخی و نژادی غیرقابل باور بود.
سوای این نکته آن تصویری که از اسکندر به عنوان فاتحی بزرگ سراغ داریم که در هر حال فردی از نظر اخلاقی مسالهدار و حریص و تشنه قدرت بوده ابدا در تصویری که فارل از این شخصیت ساخته دیده نمیشود. در تحلیل نهایی اسکندر با بازی کالین فارل ابدا قانعکننده نبود و یکی از نقاط تاریک کارنامه او لقب گرفت.
۱۶. رابرت دنیرو در نقش هیولای فرانکنشتاین
بازی رابرت دنیرو در نقش هیولای فرانکنشتاین ممکن بود قابل تحملتر به نظر برسد اگر با آن گریم عجیب همراه نبود. اما افسوس که چنین نشد.
او با لهجه نیویورکی سخن میگفت در حالی که سایر بازیگران لحن اروپایی داشتند. گویا دنیروی راننده تاکسی با همان لحن همیشگی، زیر آن حجم از چهرهپردازی رفته باشد و دیالوگ بگوید. به هر حال انتخاب رابرت دنیروی دوستداشتنی در این فیلم یک اشتباه مرگبار بود. با دیدن او فقط یاد سایر فیلمهایش میافتادیم و ابدا او را در نقش جدیدش باور نمیکردیم.
۱۷. جرج کلونی در نقش بتمن
حتی خود جرج کلونی هم به خوبی میداند که انتخاب او برای ایفای نقش بروس وین اشتباه بوده است. او در یک مصاحبه واقعا خندهدار در برنامه گراهام نورتون گفته بود همیشه بابت حضورش در فیلم «بتمن و رابین» (Batman and Robin) از هواداران عذرخواهی میکند. کلونی اظهار نظر صادقانهاش را اینطور تکمیل کرد: «آن زمان فکر میکردم این فیلم در کارنامهام نقش بسیار خوبی داشته باشد اما اشتباه میکردم. واقعا فکر میکنم کل مجموعه را نابود کردم تا زمانی که کسی پیدا شود و سالهای بعد مجموعه را برگرداند و اوضاع را تغییر دهد.»
کلونی در صحبتهایش اشاره کرده بود مجبور بوده لباسهای بسیار سنگینی را در تمام صحنهها با خود همراه کند و این سنگینی را به عنوان بخشی از دلیل بازی زمخت و نچسبش عنوان کرده است. وقتی خود بازیگر هم چنین دقیق آگاه است که چه فاجعهای رقم زده، میشود حال مخاطبان را حدس زد. حضور کلونی در نقش بتمن یک اشتباه اساسی برای جهان دی سی و این بازیگر بود.
۱۸. آرنولد شوارتزنگر در نقش کارآگاه جان کیمبل
داستان فیلم درباره یک پلیس مخفی است که در یک مدرسه باید با بچههای کوچک دردسرساز سروکله بزند. «پلیس کودکستان» اثری است که به دهه نود تعلق دارد؛ زمانی که لحن آثار آرنولد به شکل محسوسی تغییر کرده بود. این اثر باعث شد محبوبیت آرنولد در میان کودکان آن دوران هم گسترش بیشتری پیدا کند. شاید به همین دلیل است که این بازیگر مشهور هالیوود صرفا در میان یک گروه سنی خاص شهرت و محبوبیت ندارد و عموما خانوادههای آمریکایی او را ستایش میکنند.
اما با وجود همه اینها نقش مذکور ابدا برای آرنولد مناسب نبود. عوامل فیلم خیال میکردند باید یک فرد سرسخت و خشن را پیدا کنند و هر چقدر چهره سرسختتری را برای ایفای نقش پیدا کنند بهتر میتوانند از تضاد رابطه او و کودکان بهره ببرند اما این تصور چندان دقیق نبود. نهایتا لحن، لهجه اتریشی و شخصیتپردازی کارآگاه جان کیمبل به کلی مورد سرزنش بسیاری از منتقدان و بعضی مخاطبان قرار گرفت.
۱۹. کوین اسپیسی در نقش بابی دارین
کوین اسپیسی علاوه بر بازیگری تجربه کارگردانی دو اثر سینمایی را هم در کارنامه دارد؛ «تمساح آلبینو» (Albino Alligator) ساخته سال ۱۹۹۷ و «فراسوی دریا» (Beyond the Sea) ساخته سال ۲۰۰۴؛ البته هر دو فیلم با شکست تجاری اساسی مواجه شدند. تمساح آلبینو با بودجه ۶ میلیون دلاری ساخته شد اما حدود ۳۰۰ هزاردلار فروخت. فراسوی دریا هم ۲۵ میلیون دلار خرج روی دست تولیدکنندگان گذاشت اما فقط حدود ۸٫۴ میلیون دلار فروش داشت. در کنار اینها هیچکدام از این دو اثر از نگاه منتقدان هم درخشان ارزیابی نشدند؛ احتمالا به همین دلیل هم اسپیسی بیش از این به کارگردانی ادامه نداد.
اسپیسی در فیلم فراسوی دریا که یک درام موزیکال زندگینامهای بر اساس زندگی بابی دارین بود خود نقش این هنرمند را ایفا کرد. یکی از نقدهای وارد به فیلم این موضوع بود که اسپیسی برای ایفای این نقش بسیار پیر است و نمیتواند نقش یک ستاره موسیقی جوان را بازی کند. او مدتها سعی داشت این اثر را بسازد و دقیقا به همین دلیل عمده استودیوها با پیشنهادش مخالفت میکردند. آنها نمیپذیرفتند که اسپیسی بخواهد نقشی را بازی کند که هنگام مرگ ۸ سال از حال حاضر اسپیسی جوانتر بوده است.
هنگامی که از کوین اسپیسی پرسیده شد به چه دلیل خواست نقش باب دارین را بازی کند این بازیگر پاسخ داد: «وقتی شنیدم در حال ساخت فیلم هستند یا در استودیوی برادران وارنر قصد ساخت فیلم را دارند با خود گفتم این نقش برای من است، من متولد شدهام تا این نقش را بازی کنم؛ باید این نقش را بازی کنم.» به نظر میرسد میل این بازیگر به ایفای نقش دارین چنان زیاد بود که ابدا توجه نداشت گزینه مناسبی برای این فیلم نیست.
۲۰. میکی رونی در نقش یونیوشی
ماجرای ایفای نقش فردی ژاپنی به نام یونیوشی در فیلم «صبحانه در تیفانی» توسط میکی رونی هم از جریانات جنجالساز سینما بوده است.
بسیاری از کسانی که فیلم را دیدهاند معتقدند نوع ایفای نقش رونی به شدت نامناسب بوده است. شاید برخی مخاطبان با توجیه جنبه کمیک آن از این ایفای نقش دفاع کنند اما بیشتر به نظر میآید شیوه نقشآفرینی مطلقا توهینآمیز و زننده بود تا بخواهد واجد ارزشهای هنری یا کمیک باشد.
مشکل نقشآفرینی رونی سوای آزردن آسیایی-آمریکاییها این بود که به شدت از یک اجرای طبیعی فاصله گرفته و یک کاریکاتور محض و غیرقابل پذیرش آفرید.
۲۱. جنیفر لارنس در نقش جوی مانگانو
یکی از مشکلات هالیوود در رابطه با بازیگران زن استفاده از بازیگران زن نسبتا جوانتر و محبوب در نقشهایی بوده که نیازمند زنانی پختهتر است. یک مثال خیلی خوب برای این بحث اشاره به فیلم «جوی» (Joy) ساخته دیوید او. راسل است که نقش اصلی آن برعهده جنیفر لارنس بود. شاید تعجب کنید که او حتی برای این نقشآفرینی جایزه گلدن گلوب هم گرفت.
اما مساله سن در این فیلم هم جدی است. لارنس باید نقش زنی ۳۴ ساله را بازی میکرد که در بخشی از فیلم وارد دهه پنجم زندگیاش هم میشد اما هنگام بازی در این اثر سینمایی فقط ۲۵ سال داشت. به هر حال راسل ترجیح داد نقش را به بازیگری بدهد که با او همکاریهای بیشتری داشته و جنیفر لارنس را برگزید. نهایتا بهتر است به این نکته هم اشاره کنیم که خود لارنس در مصاحبهای اشاره کرده است به نظرش میرسد برای نقش مورد بحث بیش از حد جوان بوده.
۲۲. سوفیا کوپولا در نقش ماری کورلئونه
استفاده از خویشاوندان در آثار سینمایی همواره گزینه نامناسبی نبوده است. گاهی اوقات بعضی از چهرههای مطرح هالیوود با دادن نقشهای کوچک و بزرگ به اعضای خانواده در بعضی فیلمهایشان؛ باعث شدهاند اعضای مستعد بتوانند روند درخشش خود را آغاز کنند.
با این وجود به نظر میرسد استفاده فرانسیس فورد کوپولا از دخترش در فیلم «پدرخوانده ۳» (The Godfather Part III) و در نقش ماری کورلئونه ایده چندان جالبی از کار درنیامد. گرچه دو فیلم اول در این مجموعه شاهکارهای تاریخ سینما بودند اما فیلم سوم اساسا با فاصله از دو اثر قبلی ضعیفتر بود.
البته سوفیا کوپولا دلیل اصلی ضعف فیلم نبود و اثر به صورت کلی مشکلات مهمتری داشت اما بازی خشک، بیاحساس و ضعیف او در فیلم کاملا به چشم میآید. ضعف سوفیا کوپولا وقتی بیشتر آزاردهنده میشود که در مقابل بعضی بازیگران بزرگ و برجسته فیلم قرار میگیرد و تضاد کیفیت بازیها باعث میشود فیلم لطمههای جدیتری ببیند.
۲۳. ام. نایت شامالان در نقش ویک ران
ام. نایت شامالان از آن دست کارگردانهایی است که یا فیلم بسیار خوبی چون «حس ششم» را میسازد یا فاجعهای چون فیلم «اتفاق» را کارگردانی میکند. در واقع به سختی میتوان حد وسط را درباره شامالان پیدا کرد.
اما ماجرای بازیهای او به کلی متفاوت است. نمیتوان گفت او بازیهای خوب و بد دارد. این کارگردان در بسیاری از فیلمهایش به عنوان بازیگر حضور داشته و تقریبا باید گفت یکسره و تماما در همه آنها بد بوده است. شاید تنها فیلمهایی که در آن بشود بازی شامالان را تحمل کرد آن دست آثاری باشد که حضور بینهایت کوتاهی شبیه حضور هیچکاک در فیلمهایش دارد. اما این کارگردان وقتی واقعا تلاش میکند بازی کند در تمامی موارد فاجعه میآفریند و ترجیح میدهید فورا به موقعیت قبلیاش یعنی پشت دوربین بازگردد.
این قاعده به شکل ویژهای درباره فیلم فانتزی سال ۲۰۰۵ او «بانویی در آب» (Lady in the Water) صادق است. جایی که شامالان نقش ویک ران را برعهده دارد. بانویی در آب به شکل کلی اثر پرعیب و ایرادی است ولی اتفاقا از نظر تیم بازیگری فیلم بدی نیست و مجموعه بازیگران خوبی را گرد آورده است. در واقع بازیگران مستعد فیلم با مواد اولیه نسبتا اندکی که به آنها داده شده واقعا عملکرد خوبی دارند و همین عملکرد خوب باعث میشود وقتی شامالان وارد کار میشود بیشتر از همیشه نسبت به بازیاش احساسی منفی داشته باشیم. نقشی که او به عهده دارد یعنی نقش ویک ران در طرح داستانی نقشی ضروری است. او به شدت خشک و مصنوعی است و حتی لحظهای به آفرینش شخصیت نزدیک نمیشود.
اگر بخواهیم بحث را خلاصه کنیم باید بگوییم حضور شامالان در این نقش و داستان مرتبط با او در فیلم عملا اثر را تضعیف کرده و به آن لطمههای جدی زده است.
۲۴. توفر گریس در نقش ادی براک
گرچه شاید مجموعه فیلمهای «مرد عنکبوتی» به کارگردانی سم ریمی تحت تاثیر جهان سینمایی مارول کمتر مورد توجه قرار گرفتند اما او نقش مهمی در آفرینش جریان آثار ابرقهرمانی داشت و در واقع دومین فیلم در این مجموعه سینمایی یکی از بهترین بلاکباسترهای ابرقهرمانی است.
با این وجود قسمت سوم آنچنان هم خوب از کار درنیامد و قطعا یکی از علتهای ضعف آن به شخصیت ادی براک یا ونوم مربوط میشد. براک یک ژورنالیست تلخکام است که توسط انگلی فرازمینی تسخیر شده؛ ونوم یکی از محبوبترین چهرههای شرور جهان مرد عنکبوتی است. به همین دلیل مخاطبان برای کشف این نکته که سونی قرار است از چه بازیگری برای ایفای نقش این شخصیت استفاده کند، بینهایت هیجانزده بودند.
ادی براک شخصیتی است که ذاتا ابهت خاصی دارد. توفر گریس ابدا دارای چنین ویژگیهایی نبود. در واقع وقتی او را برای ایفای نقش انتخاب کردند حتی خودش هم گیج شده بود. گریس در مصاحبهای که با پادکست مایکل روزنبام داشته اشاره میکند که یکی از هواداران سرسخت این شخصیت بوده اما وقتی سونی از او میپرسد آیا میخواهد نقش را بازی کند یا نه بیشتر از هر چیزی شگفتزده میشود و خیال میکند سونی باید سراغ بازیگری برود که دست کم از نظر فیزیکی کاملا از او درشتتر و پرابهتتر باشد.
اما اگر از ماجرای مشکلات فیزیکی بگذریم باید اشاره کنیم که به طور کلی شخصیتپردازی ادی براک به حدی ضعیف بود که احتمالا اگر هر بازیگری با هر شکل و شمایل فیزیکی هم قصد ایفای این نقش را داشت نتیجه از آنچه رقم خورد چندان بهتر نمیشد.
۲۵. گای پیرس در نقش پیتر ویلند
مجموعه سینمایی «بیگانه» (Alien) تاریخچه پرنوسانی دارد؛ از ساخت یک اثر اصیل اولیه تا بعضی قسمتهای واقعا جذاب دستکمگرفتهشده و گاهی هم زبالههایی وحشتناک. اما شاید بحثبرانگیزترین قسمت مجموعه «پرومتئوس» (Prometheus) باشد که سال ۲۰۱۲ توسط ریدلی اسکات ساخته شد. فیلمی که داستانش را میتوانید پیشدرآمدی بر سری فیلمهای بیگانه در نظر بگیرید اما از نظر خط روایی مستقل به حساب میآید. فیلم ماجرای گروهی از افراد را دنبال میکند که در جستوجوی ریشهها و خاستگاه انسانها میگردند.
در این فیلم گای پیرس نقش پیتر ویلند را ایفا میکند؛ مدیرعامل قدیمی و ثروتمند شرکت ویلند. او امیدوار است بتواند مهندسانی را بیابد که انسان را آفریدهاند؛ موجوداتی خداگونه تا از آنها بیاموزد که چطور مرگ را شکست دهد. یکی از مشکلات اصلی پیرس در این فیلم چهرهپردازی بدی است که برایش انتخاب شده. گرچه او در سطح بازیگری تلاش زیادی از خود نشان میدهد اما ابدا تا پایان فیلم هم در نقش یک پیرمرد حضوری قانعکننده ندارد. مثل بسیاری دیگر از بازیگران این فهرست که خودشان هم متوجه شده بودند مناسب ایفای نقش نیستند، پیرس هم در مصاحبهای با وبسایت کولایدر اعتراف کرده بود که جایی از روند کار با خودش فکر کرده واقعا چرا ریدلی اسکات به جای او از ایان مککلن استفاده نکرده است؟
اگر به دنبال دلیل دقیق موضوع بگردیم ماجرا حتی عجیبتر میشود. پیرس در مصاحبهای مدعی میشود که قرار بوده فیلم یک سکانس رویا داشته باشد و در این سکانس او نقش مردی جوانتر را بازی کند. این تنها دلیلی بوده که اسکات سراغ پیرس رفته و یک بازیگر مسنتر را به جای او انتخاب نکرده است. اسکات بعدا این صحنه رویا را حذف میکند اما کماکان به استفاده از پیرس در نقش مذکور ادامه میدهد.
۲۶. اما استون در نقش کاپیتان آلیسون
اما استون از زوایای مختلفی مشهور است. در کارنامهاش جایزه اسکار دارد، یک خواننده مستعد است و در امور خیرخواهانه هم فعالیت میکند. اما قطعا دو ویژگی را ندارد، اما استون نه اهل آسیا است و نه اهل جزایر اقیانوس آرام. اما این نکته برای کامرون کرو وقتی میخواست از استون در فیلم «آلوها» (Aloha) استفاده کند اهمیت چندانی نداشت.
در این کمدی رمانتیک استون نقش کاپیتان آلیسون را برعهده دارد؛ یک خلبان نیروی هوایی که نژادش از یک طرف به هاوایی و از طرف دیگر به آسیا برمیگردد. اما همه میدانیم که استون یک زن بلوند به شدت سفید است. کارگردان بعدها ادعا کرد او این شخصیت را براساس یک زن اهل هاوایی که در زندگی واقعی ملاقات کرده ساخته اما بسیاری از مخاطبان فیلم معتقد بودند انتخابهای بسیار بهتری برای این نقش وجود داشت.
طبیعتا در مورد این فیلم هم حواشی زیادی ایجاد شد. مثلا شبکهای از فعالین آمریکایی-آسیایی پا به میدان گذاشتند و فیلم را محکوم کردند. در بیانیه آنها آمده بود: «۶۰ درصد جمعیت هاوایی آسیایی-آمریکایی یا از اهالی اقیانوس آراماند.» آنها در ادامه اشاره کرده بودند که فیلم به کفایت ستارههای سفیدپوست مشهور را کنار هم گردآورده و دست کم میتوانست برای زنی که واقعا چنین رگ و ریشهای دارد به دنبال بازیگر دیگری بگردد. این واکنشها به میزانی افزایش یافت که در نهایت کامرون کرو و اما استون هر دو وادار به عذرخواهی شدند. فیلم هم توسط منتقدان مورد سرزنش قرار گرفت و هم در باکس آفیس عملکرد بسیار بدی نشان داد.
۲۷. جرد لتو در نقش جوکر
فیلم سینمایی ابرقهرمانی «جوخه انتحار» (Suicide Squad) به کارگردانی دیوید آیر یکی از بهمریختهترین آثار دنیای توسعهیافته دیسی است. احتمالا یکی از دلایل این مشکلات فیلمبرداریهای مجدد بسیار فیلم، استفاده نادرست از موسیقی و تلاش برای معرفی تعداد بسیاری شخصیت در صرفا یک اثر سینمایی بود. فیلم شخصیتهای منفی زیادی هم داشت و در میان آنها شخصیت شرور جوکر فرصت کافی برای درخشش نداشت. با این حال نباید این نکته را هم نادیده گرفت که جرد لتو هم نتوانست آنطور که باید به نقش چیزی را اضافه کند.
جوکرهای مختلف در سالهای اخیر توانستند به نوعی یک لایه درونی شخصیتی را به جوکر اضافه کنند یا شخصیت را در سطحی عمیق از آن خود سازند. جک نیکلسون، هیث لجر و اخیرا واکین فینیکس. اما آنچه لتو ارائه داد مطلقا برخوردی سطحی با نقش بود؛ او میخندید، حالات چهرهاش را تغییر میداد و ظاهرا احساسات متفاوتی را ابراز میکرد اما مخاطب نمیتوانست این احساسات و بروزشان را چندان جدی بگیرد و در عمق اثر با این شخصیت همراه شود. در هر حال واضح است که وقتی بخواهیم از بهترین جوکرهای تاریخ سینما سخن به میان آوریم قطعا جایی برای جرد لتو نخواهیم داشت.
۲۸. جیک جیلنهال در نقش دکتر جانی ویلکاکس
جیک جیلنهال بیتردید از بازیگران توانمند سالهای اخیر سینمای آمریکا به حساب میآید. آیا به بازیگری نیاز دارید که بتواند نقش یک جامعهستیز لاغراندام را بازی کند؟ آیا بازیگری میخواهید که بتواند شخصیت یک کاریکاتوریست درگیر وسواسهای ذهنی را بیافریند که وارد یک پرونده جنایی شده؟ حتی شخصیتهای عجیبتر و از نظر روانی منحصر به فردتر مورد نیازتان است؟ جک جیلنهال برای همه این نقشها مناسب است و قطعا رویتان را زمین نمیاندازد.
اما اگر به او نقش یک جانورشناس بیش از حد پرانرژی را بسپارید، با یک سیبیل چهرهاش را تغییر دهید و چند شلوارک مضحک پایش کنید حتی جیلنهال هم ممکن است ناامیدتان کند. جیلنهال این نقش را در همکاری با بونگ جون هو ایفا کرد؛ نقش دکتر جانی ویلکاکس در فیلم «اوکجا» (Okja) ساخته سال ۲۰۱۷ که داستان یک دختر جوان کرهای را دنبال میکند. دختر قصد دارد بهترین دوستش را نجات دهد؛ یک ابرخوک به نام اوکجا که محصول دستکاری ژنتیکی است و یک شرکت آمریکایی قصد تصاحبش را دارد.
به صورت کلی فیلمهای این کارگردان کرهای فضای خوبی را فراهم میکند که لحظات جذاب و پرنفوذی را در اختیار بعضی شخصیتهای عجیب فیلمهایش بگذارد اما نه برای یک بازیگر که به اندازه جیلنهال شاخص باشد.
۲۹. بن افلک در نقش بتمن
در میان فهرست خستهکنندهترین و کسالتبارترین بازیگران فعال در هالیوود بن افلک جایگاه برجستهای را به خود اختصاص میدهد. او را بیشتر بابت حالات ابراز احساسات مصنوعیاش میشناسیم که خودش روی آن نام بازیگری میگذارد. اما بدبودن افلک هنگام اجرای نقش مشهور بتمن به اوج خود رسید.
نتیجه نهایی حضور او در این نقش عمیقا دردناک بود و با دیدن او به سادگی پی میبردیم غیرممکن است بتواند جای بازیگری چون کریستین بیل را بگیرد که موفقشده بود به شخصیت بتمن حال و هوایی مدرنتر بدهد. خوشبختانه افلک بالاخره از این نقش کنار گذاشته شد و حالا نوبت رابرت پتینسون رسیده تا تواناییهایش را برای ایفای نقش محبوب و مهم بتمن به نمایش بگذارد.
۳۰. جان وین در نقش چنگیز خان
شاید یکی از برجستهترین نمونههای حضور یک ستاره بزرگ در نقشی که از نظر نژادی برای او نامناسب بود حضور جان وین در نقش امپراتور مغولستان و فاتح افسانهای، چنگیز خان باشد. وین در فیلم سینمایی «فاتح» (The Conqueror) به ایفای این نقش پرداخت. گرچه وین آن زمان ستارهای بزرگ بود (حتی هنوز هم یک ستاره بزرگ در تاریخ سینما در نظر گرفته میشود) اما او تنها ستارهای نبود که پیشنهاد ایفای این نقش را دریافت کرد.
پیش از جان وین، نقش به مارلون براندو پیشنهاد شده بود و او با درایت این نقش را رد کرد. نه تنها فیلم توسط منتقدان و تماشاگران مورد بیتوجهی واقع شد بلکه مدتی بعد مشخص شد صحنه فیلمبرداری اثر روی زمینهای بایر آلوده به رادیواکتیو واقع شده بوده و تعداد قابل توجهی از عوامل تولید فیلم از جمله خود جان وین پس از فیلم دچار سرطان شدند و از عوارض آن درگذشتند. نتیجه کار به حدی فاجعهبار بود که تهیهکننده با صرف میلیونها دلار تمام نسخههای موجود از فیلم را پیدا و تمام آنها را انبار کرد تا کسی نتواند نتیجه این شاهکار را تماشا کند. این شیوه تا حدودی موثر واقع شد اما پس از مرگ تهیهکننده پارامونت حقوق توزیع فیلم را خرید.