خلاصه استان قسمت ۲ سریال ترکی بن بست قلب Yürek Çikmazi
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی بن بست قلب را برایتان گذاشته ایم، تا قسمت آخر سریال همراهمان باشید. سریال بن بست قلب به کارگردانی بهادیر اینجه و سردار گوزلکلی در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر درام و خانوادگی میباشد. «بن بست قلب»، داستان خانواده ای است که از روستایی به استانبول کوچ می کنند. جنت که از زمان جوانی همیشه روی پای خودش ایستاده، با ییلماز ازدواج می کند و از روستای خود به استانبول می آید. خشونت ییلماز در طی سال ها باعث می شود جنت به سراغ وکیلی به نام زینب برود و پس از این اتفاق، زندگی خانواده آن ها برای همیشه تغییر می کند. در این سریال عایشه بینگل، ایرم هلواچی اوغلو، دیلارا آکسویک، بیهتر دینچل و جمال توکتاش به هنرمندی پرداختهاند.
خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی بن بست قلب
بیرسن پیش خلیل کنار قبرستان میره و ازش میخواد از همان دور برای مادرش دعا بخواند سپس بهش میگه من باید بهت خبر میدادم اما نتونستم خلیل ازش میپرسه مادرم چه جوری مرد؟ تو خونه بود یا بیرون؟ بیرسن میگه نمیدونم من پیشش نبودم ولی انگار تو خونه حالش بد میشه و بابا که پیشش بوده به آمبولانس زنگ میزنه از طرفی ییلماز از فریده میپرسه که بیرسن به خلیل خبر داده؟ فریده میگه نه کار سرای بوده مراسم خاکسپاری جنت به اتمام میرسد و او را به خاک میسپارند. زینب با نامهای که در دست دارد به عنوان مدرک پیش دادستان میره دادستان با دیدن نامه به زینب میگه این پرونده مثل پروندههای ارث و میراث نیست خیلی سختتره! زینب میگه جنت به من اعتماد کرده نمیخوام رفیق نیمه راه بشم سپس قرار میشود ییلماز برای ثبت اظهاراتش به کلانتری بره و زینب برای پیدا کردن مدارک بیشتر دست به کار بشه.
خلیل وقتی همه سر مزار مادرش هستند به خانه میره و آنجا را میگردد سپس دستمالی پیدا میکند که داخلش قسمتی از موهای مادرش هست که خلیل آن را برمیدارد و با خود میبرد. بعد از مراسم ییلماز از فریده میخواد سرای را با خودشان همراه کند سپس بین راه از فریده میخواد از راه فرعی بره آنها کنار دریا میایستند و ییلماز با سرای صحبت میکنه و میگه تو هم مثل داییت هستی و ازش میخواد موبایلشو بشکنه چون دردسرها با این موبایل به وجود اومده سرای مخالفت میکنه که ییلماز گوشیشو میگیره و زیر پایش خرد میکنه سرای گریه میکنه که فریده ازش میخواد آروم باشه و بهش میگه یه جدیدشو واسش میخره. آنها وقتی به خانه میرسند میبینند که همه بیرون ایستادند و در خانه شکسته ییلماز جا خورده و میگه کار کی میتونه باشه و میخواد که به پلیس زنگ بزنن اما شوهر خواهرش بهش میگه آروم باش ییلماز، کار غریبه نمیتونه باشه ییلماز با حرص زیر لب اسم خلیل را صدا میزند.
خلیل سر قبر مادرش رفته و به آن تکه مو نگاه میکند سپس به خاطر میآورد که در گذشته وقتی بچه بودن از مادرشون خواسته بودند تا موهاشو باز بذاره تا اینجوری پدرشون هم بیشتر خوشش بیاد اما وقتی ییلماز به خانه آمد مادرش را کتک زد و موهایش را قیچی کرد. خلیل با عصبانیت به خودش میگه تو را از من گرفت جوری که انگار فقط جنت او بودی! این تکه مو رو پیش خودم نگه میدارم و هرگز به او نمیدم. زینب و ایلول در دفتر کار در حال حرف زدنند که پدر و مادر زینب به آنجا میان و قرار میشه که شب برای شام به رستوران برن از طرفی جانر به دفتر کار کیوانچ میره و بهش میگه فکر میکردم به مراسم تشییع جنازه بری کیوانچ میگه کار داشتم نتونستم جانر ازش میپرسه میونه ات با فریده چطوره؟ کیوانچ میگه زیاد خوب نیست فقط میدونم اگه همینجوری پیش بره ادامه دادنی در کار نیست همان موقع پیام برداشت پول از حساب براش میاد میفهمه فریده پول برداشت کرده.
فریده پیش خانوادهاش میره و پولی را روی میز میگذارد و میگه این پول باشه برای تعمیر در و پنجرهها. بیرسن و سرای در حال رسیدگی به مادر شوهرش هست که فلجه سپس به سرای میگه غذای مادر را بده من میرم به پدربزرگت یه سر بزنم. عمه بیرسن با ییلماز در حال صحبت کردنند که بیرسن را به خانه بیاورند فریده تایید میکنه و میگه اینجوری منم خیالم راحته بیرسن حرفاشونو میشنوه و با ناراحتی و کلافگی از آنجا میره. سر میز شام در رستوران دادستان با زینب تماس میگیره و بهش میگه که قرار است ییلماز برای بازجویی و ثبت اظهاراتش به کلانتری بره او سریعا از خانوادهاش خداحافظی میکنه و به آنجا میره. از طرفی پلیسها به دم در خانه ییلماز رفتند تا او را با خودشان به کلانتری ببرند فریده و بیرسن هم دنبالشون میرن. در اداره رئیس پلیس به ییلماز میگه جنت همسرتون ازتون شکایت کرده زینب هم میگه منم وکیلش هستم ییلماز جا میخوره و میگه چه شکایتی؟ چه وکیلی؟ او همیشه خونه بود و این اواخر بیمارستان، چه جوری وقت کرده که وکیل بگیره؟! زینب نامه را بهش نشون میده و میگه اینم مدرک دست خط جنت خانومه ییلماز با خوندن نامه میبینه که نوشته وقتی این نامه را میخوانید من قطعاً مردم و باعث و بانی مرگمم شوهرم ییلماز هستش ای کاش میفهمیدین که چقدر مرگم دردناک و طولانی بوده، ییلماز شوکه میشه…