خلاصه استان قسمت ۳ سریال ترکی بن بست قلب Yürek Çikmazi
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی بن بست قلب را برایتان گذاشته ایم، تا قسمت آخر سریال همراهمان باشید. سریال بن بست قلب به کارگردانی بهادیر اینجه و سردار گوزلکلی در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر درام و خانوادگی میباشد. «بن بست قلب»، داستان خانواده ای است که از روستایی به استانبول کوچ می کنند. جنت که از زمان جوانی همیشه روی پای خودش ایستاده، با ییلماز ازدواج می کند و از روستای خود به استانبول می آید. خشونت ییلماز در طی سال ها باعث می شود جنت به سراغ وکیلی به نام زینب برود و پس از این اتفاق، زندگی خانواده آن ها برای همیشه تغییر می کند. در این سریال عایشه بینگل، ایرم هلواچی اوغلو، دیلارا آکسویک، بیهتر دینچل و جمال توکتاش به هنرمندی پرداختهاند.
خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی بن بست قلب
صبح روز مرگ جنت، بیرسن به دم در خانه پدرش میره و بهش میگه برای او و مادرش صبحانه آورده اما ییلماز اجازه ورود نمیده و صبحانه را میگیره و به داخل میره سپس با ناراحتی به جنت که بدون حرکت روی تخت دراز کشیده نگاه میکند. زمان حال، ییلماز به رئیس پلیس و زینب میگه همسر من مریض بود و هوش و حواس درست حسابی هم نداشت اینو میتونین از در و همسایهها بپرسین همه اینا بازی و تهمته زینب متوجه میشه که ییلماز دستپاچه شده و بهش میگه چرا انقدر مضطرب شدین؟ ییلماز بیشتر عصبانی میشه و به زینب توهین میکنه رئیس کلانتری ییلماز را بازداشت میکند. زینب از اتاق بیرون میاد و پیش دخترها میره سپس خودشو به عنوان وکیل مادرشان معرفی میکند آنها با هم به کافه میرن و آنجا صحبت میکنند. زینب میگه اگه چیزی میدونین و مخفی میکنین مجرم محسوب میشین فریده میگه مادرم مریض بود و هوش و حواس درست حسابی نداشت زینب سراغ برادرشان خلیل را میگیرد که فریده میگه سالهاست باهاش ارتباطی نداریم. صبح روز بعد بیرسن و فریده هنوز در کلانتری منتظر هستند که بیرسن میگه حرفهای وکیل مثل خوره افتاده تو جونم صبح روزی که مادر مرد من رفتم که صبحانه بدم بهشون اما بابا اجازه نداد برم تو و خیلی هم پریشون بود موقع شستنش هم کبودی و کوفتگی روی قفسه سینهاش بود میترسم حرفهای وکیل حقیقت داشته باشه!
فریده بهش میگه از این حرفها نباید به کسی چیزی بگی حتی خلیل چون هم آبرومون میره هم بابا تو زندان میپوسد. مردی به دفتر کار زینب میاد و بهش از طرف جانر سوئیچ یک ماشین میده زینب عصبی میشه و به جانر زنگ میزنه که او بهش میگه شرکت به تمام وکلاش که وسیله نقلیه ندارند ماشین میده تا رفت و آمد برایشان راحتتر باشه. همگی در دادستانی منتظر ییلماز هستند که ییلماز با دیدن فریده ازش میپرسه شوهرت هنوز نیومده؟ فریده میگه هنوز ازمیره و گفتش که اصلاً نترسین چون مدرکی ندارن. ییلماز پیش دادستان میره و او بهش میگه شما حرفهای وکیل همسرتون را قبول دارین یا نه؟ ییلماز بیماری و هوش و حواس نداشتن زنشو میگه و زیر بار حرفهای وکیل نمیره. وکیل با شاهدش که یکی از پرستارهای بیمارستان هستش به داخل میرن و پرستار به دادستان میگه جنت خانم زیاد در بیمارستان ما بستری میشد و بارها شاهد بدرفتاری شوهرش با او بودیم.
دادستان به وکیل فرصت میده تا مدارک بیشتری جمع کند. خلیل برای تلافی کردن کار جانر ماشینی که برای زینب فرستاده را فکر میکنه ماشین خودشه و میره شیشه اش را میشکند و زیر برف پاک کن ۲۰۰ لیر میزاره و نوشتهای میگذارد که توش نوشته اینجوری منظورمو فکر کنم فهمیدی! خلیل به خانهاش رفته که فوندان همکارش پیشش رفته و کمی با هم صحبت میکنند خلیل موقع خواب یاد مادرش میافتد که روز تولد مادرش او و خواهرهایش برایش کیک تولد گرفته بودند و ازش خواسته بودند تا آرزویی کند و شمعو فوت کنه جنت بهشون گفته بود من هیچ آرزویی ندارم فقط شما خوشبخت بشین و شمعش را فوت میکند. ییلماز در ماشین فریده در حال حرکت به سمت خانه هستند او دیگر باید هر روز به کلانتری بره و امضا بده ییلماز ازش میپرسه پس شوهر تو کجاست؟ کی میاد؟ فریده میگه این اتفاق بد موقع بود درگیر پرونده سنگینی تو ازمیره هنوز اونجاست!….