خلاصه استان قسمت ۸ سریال ترکی بن بست قلب Yürek Çikmazi

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی بن بست قلب را برایتان گذاشته ایم، تا قسمت آخر سریال همراهمان باشید. سریال بن بست قلب به کارگردانی بهادیر اینجه و سردار گوزلکلی در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر درام و خانوادگی می‌باشد. «بن بست قلب»، داستان خانواده ای است که از روستایی به استانبول کوچ می کنند. جنت که از زمان جوانی همیشه روی پای خودش ایستاده، با ییلماز ازدواج می کند و از روستای خود به استانبول می آید. خشونت ییلماز در طی سال ها باعث می شود جنت به سراغ وکیلی به نام زینب برود و پس از این اتفاق، زندگی خانواده آن ها برای همیشه تغییر می کند. در این سریال عایشه بینگل، ایرم هلواچی اوغلو، دیلارا آکسویک، بیهتر دینچل و جمال توکتاش به هنرمندی پرداخته‌اند.

قسمت ۸ سریال ترکی بن بست قلب
قسمت ۸ سریال ترکی بن بست قلب

قسمت ۸ سریال ترکی بن بست قلب

بعد از دعوای خلیل و فریده سر مادر و پدرشان و زینب وکیل مادرشان خلیل از آنجا بیرون میره که بیرسن به دنبالش می‌رود. خلیل تا خانه بیرسن را همراهی می‌کند سپس جلوی در خانه بهش میگه بیا تو با همدیگه غذا بخوریم توی یخچال دلمه دارم خلیل خوشحال میشه و به داخل میره بچه‌ها با دیدن خلیل خوشحال می‌شوند و او را در آغوش می‌گیرند. همگی سر میز شام می‌شینن و دلمه می‌خورن ییلماز به فریده زنگ میزنه و میگه چی شد؟ فریده میگه هیچی وکیل پیش خلیل هم رفته و خلیل گفت بهت بگم مثل یک بمب میمونه که ضامنش کشیده شده و معلوم نیست کی و کجا منفجر میشه ییلماز سراغ شوهرش کیوانچ را می‌گیرد و میگه چی شد؟ فریده میگه سرش خیلی شلوغه الانم رفته حموم ییلماز با کلافگی تلفن را قطع می‌کند. او کارت ویزیت زینب را که از روی میز خانه بیرسن برداشته بود را از توی کشو در می‌آورد و به خودش میگه میخوام بهت یک شانس بدم سپس با زینب در ساحل قرار می‌گذارد. ییلماز در حال رفتن به ساحل هست که از پنجره خلیل را می‌بیند که با بیرسن و بچه‌هایش در حال خوش و بش و شام خوردنند ییلماز عصبانی می‌شود.

زینب به ساحل اومده و بهش میگه من می‌دونم تو جنت را کشتی بالاخره اینو ثابت می‌کنم و تو هم به مجازاتت می‌رسی ییلماز میگه از وقتی جنت مرده کلاً خواب ندارم و عصبی و پریشون شدم زینب میگه تازه بی‌خوابیات شروع میشه چون پات به دادگاه کشیده میشه و من حکم نبش قبر را می‌گیرم ثابت می‌کنم که تو قاتلش بودی! ییلماز بهش میگه باشه اگه می‌خوای همه چیزو بفهمی خودم بهت میگم فردا صبح زود به خانه‌ام بیا. ییلماز به خانه برمی‌گرده و به تورگوت و پریهان میگه شما که می‌خواستین به خانه خودتون برگردین برین همین الان راه بیفتین برین. تورگوت از این رفتارهای ییلماز کلافه و عصبی شده پریهان ازش می‌خواد فقط آروم باشه و پاشن برن. خلیل با بیرسن صحبت می‌کنند که سرای از کبودی روی سینه مادربزرگش میگه خلیل شوکه میشه و با کلافگی از آن خانه میره. خلیل تمام شب را تا صبح به حرفی که سرای زده بود فکر می‌کنه او صبح زود به زینب زنگ می‌زنه و میگه میخوام یک سری چیزها بهت بگم شاید به دردت بخوره زینب که جلوی در خانه ییلماز هست میگه نیازی نیست چون پدرت خودش قبول کرده همه چیزو برام تعریف کنه و دارم میرم پیشش خلیل احساس خطر می‌کنه و سریعا به طرف خانه پدرش راهی می‌شه. زینب به داخل خانه ییلماز میره و ییلماز اطرافو نگاه می‌کنه تا کسی نباشد…

بیشتر بخوانید؛

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی نشاط زندگی Hayatim Nesesi

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا