خلاصه داستان سریال خداداد از شبکه ۲ + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان سریال نوروزی خداداد هستید . این سریال که در نوروز ۱۴۰۱ هرشب از شبکه دو سیما ساعت ۲۱:۱۵ پخش می شود، علی غفاری کارگردانیش و سعید سعدی تهیهکنندگیش را بر عهده دارد. این سریال کمدی در ۱۳ قسمت به مشکلات خانوادههای ایرانی از نظر مالی می پردازد. در این مجموعه رضا ناجی، پیام دهکردی، علی صبوری، سوسن پرور، مهرناز بیات، آرش تاج، آرش نوذری، افشین نخعی، زهره حمیدی، شیرین بینا، سارا باقری، مهرزاد جعفری، جواد زیتونی، فریبا سادات مرتضوی، سیامک اشعریون، سیاوش طهمورث، بازیگران کودک: امیرحسین غفاری و کوثر حیدری به ایفای نقش میپردازند.
خلاصه داستان سریال
قسمت ۲ سریال خداداد
بلاخره محمود پدر امیر راضی میشه تا به طرف خانه خداداد راهی بشه. تو مسیر تمام مدت مادر امیر با محمود صحبت میکنه تا حرفی نامربوطی اونجا نزنه که دعوا پیش نیاد و همه چیز به خوبی و خوشی بگذره. محمود بهش میگه من اونجا اصلا حرف نمیزنم اصلا به من ربطی نداره یه کلمه هم از من نمیشنوی اما به محض اینکه می رسند به خانه خداداد حسابی قهقهه می زنند و با همدیگه گل میگن و گل میشنوند. خداداد و محمود حسابی از همدیگه تعریف میکنن و به قول معروف هندونه زیر بغل همدیگه میزارن سپس بحث زمان عروسی و خرید جهیزیه و خانه پیش کشیده میشه. محمود به خداداد میگه از نظر ما همه چیز آماده هستش هر وقت جهیزیتون آماده بود بگین تا بریم برای خرید خانه و دیگر چیزها خداداد باهاش کل کل می کنه و می گه شما اول باید خانه را بخرین تا ببینیم چقدره و به اندازه اون جهیزیه بخریم اما محمود حرف خودشو میزنه و میگه شما اول جهیزیه را بگیرین ما ببینیم به چشم خودمون که چقدره و اندازه اون خونه بخریم.
نرگس به آنها میگه پول جهیزیه آماده هستش شما نگران جهیزیه نباشین آرزو خواهر امیر با کنایه بهشون میگه ما هم مشکلی نداریم نمیدونیم چندمتری میخواین ۱۰۰ متری میخواین، ۱۵۰، ۳۰۰؟ چقدر میخواین؟ فقط مشکل من اینه که میتونین پرش کنین؟ یا تهش برمیگردیم به ۴۰ متری؟ و شروع میکنه به خندیدن. نرگس هم می خنده و باهاش کل کل میکنه میگه شما نگران پر کردن خانه نباشین هر جور که شده پرش میکنیم شما هر چقدر که میخواین خونه بگیرین. تاریخ مراسم برای چهاردهم فروردین ماه تعیین میشه آنها از هانیه میپرسند که خانه چقد دوست داره اونم میگه به نظرم برای شروع ۱۵۰ متری کافی باشه همه چیز تعیین میشه و بچه منوچهر نقاشی را میبره به زن محمود نشون میده. او ازش می پرسه نقاشی کیو کشیده؟ او بهش میگه اونی که شمشیر دستشه بابا خداداده و اونی که تو ساحله عمو هلاکویی هستش میخواد بره بکشتش. محمود با دیدن نقاشی حسابی از کوره در میره و به آنها میگه شما میخوای منو بکشین؟ اینا چیه که به بچه یاد دادین؟ و به بهانه اینکه قلبش درد گرفته از آنجا میرن.
تو مسیر برگشت آرزو پیاز داغ را زیاد می کنه و می گه معلوم نیست پشت سر ما چیا گفتن که تو گوش بچه رفته و تو ضمیر ناخودآگاهش شکل گرفته حالا اومده اون نقاشی ها رو واسه ما میکشه، مادر امیر سعی میکنه او را ساکت کنه و می گه حالا تو هم شدی آتیش بیار معرکه؟ ساکت شو دیگه. محمود مدام ناله میکنه و تیر کشیدن قلبش را بهانه میکنه اما تا حرف از غذا میشه حالش خوب میشه و میگه من بریونی میخوام اما همسرش میگه نه تو مریضی باید سوپ بخوری ما بریونی میخوریم. فردای آنروز امیر حاضر میشه و میگه من دارم میرم پیش دوستم پدرش سر به سرش میزاره و میگه اون دوست ب.خ نیست؟ مثلا خونه بابا خداداد و می خندد. همسرش از امیر دفاع میکنه و میگه انقدر سر به سر این بچه نزار. امیر به دنبال هانیه میره و با هم دیگه میرن لباس عروس هانیه را تحویل بگیرد. خداداد سر میز صبحانه نشسته که منوچهر یکدفعه در حالی که آماده شده پیشش میره و بهش میگه صبحانه بخورم که با همدیگه بریم شرکت.
خداداد ازش می پرسه تو کجا؟ منوچهر بهش میگه تو این دوره زمونه نمیشه این همه پول و تنهایی بیاری بهتره منم باشم اما مادر نرگس بهش میگه شما امروز مصاحبه کاری داری اون واجب تره برو به کارت برس خداداد به طرف شرکت میره تا چک وامش را بگیره و دست پر به خانه برگرده. رئیس شرکت با شریکش در باشگاه ورزشی در حال تمرین هستند. رئیس شرکت به شریکش میگه امروز باید برم کیش شریکش ازش میپرسه چرا امروز؟ قرارداد برای چند روز دیگه است که! قرار شد با هم بریم دیگه! او بهش میگه دخترم داره میاد کیش قرار شده سال تحویل پیش هم باشیم شریکش میگه پس به خاطر همین بود که شرکتو تعطیل کردی وگرنه اگه به تو بود تا روز آخر سال هم باید میومدن سرکار. هانیه و امیر تو ماشین نشستند و با بستن چشمشان خانه ی خودشان را تصور میکنند و درباره وسایلی که باید بخرن حرف میزنند سپس محمود به امیر زنگ میزنه که باعث میشه او تعجب کنه هانیه شک میکنه و بهش میگه باز هم ماشین را پیچوندی آوردی؟ امیر بهش میگه هر کسی روی یه چیزی حساسه دیگه بابای منم رو ماشینش حساسه و به سرعت به طرف خانه میرن…
قسمت ۱ سریال خداداد
خداداد یه مرد پا به سن گذاشته است که وضعیت مالی خوبی ندارد و نظافتچی یه شرکت ساختمانیه که لنگه امضاء رئیس شرکت پای نامه وام ۵۰ میلیونی است که جهیزیه دخترش هانیه را تکمیل کنه. داماد اول خداداد است که صاحب خانهاش جوابش کرده و با همسرش نرگس و بچه شون به خانه خدا داد اومدن تا فعلاً اونجا زندگی کنند که منوچهر یه کار خوب پیدا کنه و پولی دستشون بیاد بتونن سر خونه زندگی خودشون برن. همسر خداداد با هانیه و نرگس به همه همسایه ها و آشناهایشان خبر دادند تا به خانهشان بیان چون موعد قرعه کشی خانگی شده. انها دعا میکنند تا در این موقعیت سخت اسمشون در بیاد تا بتوانند با ۲۰ میلیونی که دستشون میاد به زخمی از زندگیشون بزنن. هانیه و نرگس با هم دیگه کل کل دارند و مدام به هم دیگه تیکه میاندازند و حرص هم دیگه را در می آورند. خداداد به منشی شرکت می سپارد تا نامه را یکبار دیگه ببره و به رئیس شرکت بگه که امضا کنه، این دفعه رئیس نامه خداداد را امضا میکنه خداداد حسابی خوشحال میشه و میره تا به همسرش زنگ بزنه و این خبر خوب را بهش بده.
قرعه کشی در خانه خداداد انجام میشه و اسمش تو قرعه کشی درمیاد. او حسابی خوشحال میشه که همان موقع خداداد بهش زنگ میزنه و با خوشحالی میگه بالاخره کشتی خداداد به حرکت درآمد وامم جور شد. او حسابی خوشحال میشه که خداداد بهش میگه با این ۵۰ میلیون جهیزیه ای برای هانیه جور می کنم که همه انگشت به دهن بمونن سپس همسرش خبر برنده شدنش در قرعهکشی را به خداداد می ده. خداداد بهش میگه دیگه به اون پول نیازی نداریم بده به مستحقی که اونجا نیازمند تر از ما هستش، نرگس اشاره میکنه به خودش و میگه دیگه کی نیازمند تر از من؟ بعد از قطع تماس هم دیگر را با خوشحالی بغل میکنند. منوچهر پیش فردی به نام خسرو میره که صاحب یک قهوهخانه هستش و هرکی نیرویی برای کار می خواد به اون میسپاره، منوچهر از خسرو میپرسه که کاری هست برای او یا نه؟ خسرو از او حسابی عصبانیه به خاطر اینکه سه جایی که قبلا واسش کار پیدا کرده بود به بهانه های مختلف از آنجا بیرون اومده بود.
در آخر او را به یک شرکت تعمیرات آبگرمکن میفرسته. وقتی به اونجا میره مسئول استخدام هر سوالی درباره آبگرمکن ازش میپرسه تا ببینه چقدر معلومات داره، منوچهر چیز خاصی جواب نمیده و مدام تکرار میکنه که منو خسرو فرستاده مسئول استخدام، فرد دیگری که همراه منوچهر بوده را استخدام میکنه اما به منوچهر میگه اونجا رو ترک کنه تا نگهبان را خبر نکرده. مادر هانیه بنا به گفته خداداد پولی که در قرعه کشی برنده شده بود را به خواهرش میده و نرگس از اینکه این پول را به او نداده حسابی حرص میخوره و تمام روز تو خودشه و حالش گرفته است. مادر هانیه تو آشپزخانه از نرگس میپرسه که چرا تو خودشه؟ هانیه برای اینکه حرص نرگس را در بیاره میخنده و میگه واقعا تو نمیدونی مامان؟ حالا من هیچی وام بابا جور شده واسم جهیزیه می گیره و میرم سر خونه زندگیم یه نگاهی به نرگس بنداز چقدر بدبخت و آوارهست! بیچاره پول نداره بره سره خونه زندگیش. نرگس حرص میخوره و اداشو در میاره و میگه هر کی ندونه انگار تمام جهیزیه اش کامله فقط نمک و زردچوبهاش مونده!
خداداد وقتی به حسابداری میره میبینه درش بسته است حالش گرفته میشه و از کارمند اونجا میپرسه که چرا کسی تو حسابداری نیست! کارمند بهش میگه دیر اومدی رفتند تا شنبه. یکشنبه عیده ولی شنبه هم میان اون موقع کارتو راه میندازن غصه نخور. خداداد حرص میخوره و به خودش میگه من باید دست پر میرفتم خونه الان برم بهشون چی بگم؟ خدایا خودت رو سفیدم کن. وقتی به خانه میره همسرش بهش میگه برای فردا شب باید بریم یه سری خرید کنی و ازش میخواد تا ماهی هم بگیره. خداداد فردای آن شب به ماهی فروشی میره اما هرچی فروشنده ماهی بهش پیشنهاد میده به خاطر قیمتش میگه گرونه قیمت مناسب تر بگو در آخر منصرف میشه و از اونجا میره. خواهر شوهر هانیه باهاش لجه حسابی و ترم ۲ روانشناسی هستش و پدرش را آنتریک میکنه تا به خانه خداداد نره و مراسم بهم بخوره که هانیه حرص بخوره….