خلاصه داستان قسمت بیست و پنجم سریال آقازاده | قسمت ۲۵ سریال آقازاده
در ادامه این مطلب چکیده ای از آنچه که در قسمت بیست و پنجم سریال آقازاده رخ داده است را برای شما گرد آورده ایم. سریال آقازاده در ژانر درام اجتماعی و سیاسی داستان یک آقازاده به نام نیما بحری امیر آقایی است که تخلفات اقتصادی مرتکب شده و یک مأمور به نام حامد تهرانی سینا مهراد که او هم یک آقازاده است، البته با خصوصیاتی کاملاً مخالف تلاش میکند تا دست نیما را رو کند.
نیما از زندان آزاد می شود. بهرامی به خانه تینا رفته است و کاغذ هایی را زیر و رو می کند و به تینا می گوید که با این کاغذ ها می تواند زندگی نیما رو به باد بدهد و برای خودش پشتوانه ای خفن درست کند و تینا می گوید فقط دیدن ذلت و خواری نیما منو آروم می کند.
نیما عصبی از نبود بهرامی عصبی می شود، به شهنام می پرد و با تینا تماس می گیرد تا به خانه او برود و شهنام حرف هایی می زند که گویا نیما از دستش ناراحت است.
مردی درحال بررسی مدارک پرونده همسر حامد است و از سوالاتی در خصوص روابط راضیه با تینا و نیما بحری سوال میپرسد. حامد با یاد آوری خاطرات راضیه گریه می کند و به مسجد می رود.
نیما و پدرش باهم درباره شرایط نیما صحبت می کنند و دکتر بحری می گوید که اوضاع او الان خطری است و باید حرف گوش کند تا همه چیز را از دست ندهند اما نیما کله شق تر از حرف ها است و می گوید حالا حالا ها عقب نمی کشد.
تینا در خانه دکتر بحری است که بهرامی از راه می رسد و سوار ماشینش می شود و او را بابت اینکه به دنبال بحری افتاده است بازخواست می کند و با هم حرف می زنند و می گوید شهنام همه چیز را بو می کشد از آن جا برود و بعد از پیاده شدن به خانه نیما می رود.
بهرامی درباره شراکت با آدمایی صحبت می کند که در ازای آن آزادی نیما به دست می آید اما دکتر بحری می گوید که تو این شرایط تنها راهیه که داریم و به نیما می گوید که همه چی حل می شود.
نیما به مراسم عزاداری راضیه می رود که حاج رضا و حامد با دیدنش جا می خورند و با حرف هایش باعث می شود که حامد عصبی شود اما حاج رضا جلوی پسرش را می گیرد و نیما به داخل می رود و در مسجد می نشیند و بعد از مدتی برمی گردد و سوار ماشین بهرامی می شود و می گوید هرچه سریعتر الکس را پیدا کند.
نیما و بهرامی باهم به خانه می روند که شهنام کت بسته الکس را به خانه نیما می برد و نیما به او می گوید اوضاع از دسترس خارج شده است و باید کاری انجام بدهد و او را از آن جا خارج کند و الکس می گوید همه چیز آماده است و هروقت بخواهد کار های رفتنش را انجام می دهد.
شریفه مادر حامد بی تاب از حال حامد با شوهرش رضا صحبت می کند و اشک می ریزد و از شوهرش می خواهد حواسش را بیشتر به پسرش جمع کند و ماجرای پیش آمده را زودتر رفت و روب کند، حاج رضا به اتاق پسر می رود تا با او صحبت کند و او را حرف هایش آرام کند.
تینا و بهرامی باهم در رستوران قرار گذاشته اند و او درباره تصمیمات نیما به تینا می گوید…
تینا به دیدن حامد می رود و به او می گوید قصد صحبت با او را دارد و به داخل خانه شان می رود و به حامد می گوید سر زندگی اش قمار کرده است اما تصمیم دارد هرطور که شده نیما و پدرش را به سر جایشان بنشاند اما حامد حرف او را باور نمی کند اما تینا در نهایت با حرف هایش او را راضی می کند و حامد می گوید از او محافظت می کند تا مشکلی برایش پیش نیاید.
حامد به سراغ بازپرس پرونده نیما می رود و از آمدن تینا و حرف هایش به او می گوید و آن ها احتمال می دهند که بازی جدید نیما باشد.
نیما و بهرامی و شهنام به محضر رفته اند تا کارهای انتقال اسناد را انجام دهند که شهنام به کارهای بهرامی شک می کند و او را زیر نظر می گیرد…
نیما به شهنام می گوید که حرف بزند و او می گوید زیادی به همه کس اعتماد می کند و از شکی که به بهرامی دارد می گوید و نیما جواب می دهد که بهرامی یک وسیله است که دستش در قانون و تبصره است و اگر خطا کند شبانه آدم به سراغش می فرستد.
تینا قصد برگزاری کنسرتش را دارد و به بهرامی می گوید هرطور که شده است نیما را به کنسرت او ببرد و جوابی به سوالات او نمی دهد… تینا برای نوازندگی بر روی صحنه می رود و می گوید عزادار خواهرش است و قطعه هایی که می نوازد برای خواهرش نوشته است و با شروع نواختنش عکس های سارا پخش می شود و نیما بدون چسم برهم زدن به او نگاه می کند و بعد از مدتی صحنه را ترک می کند و بهرامی به دنبالش می رود.