خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی دشمن عشق

در این مطلب از سایت جدولیاب شما خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی دشمن عشق را مطالعه میکنید. همراه ما باشید. سریال Aşka Düşman یکی از جدیدترین سریال های ترکی ۲۰۲۴ بود که به کارگردانی مسعوده ارارسلان (Mesude Erarslan) ساخته شد. نویسندگی این اثر نیز با ایلم کانپولات (Eylem Canpolat) و اوزان آکسونگور (Ozan Aksungur) بود. داستان سریال درباره زنی به نام بحریه است که تمام اعتقادش را به عشق از دست داده و سه دختر خود را از عاشق شدن منع می‌‌کند. او هیچ اعتمادی به مردان ندارد و به سه دخترش نیز همین مفاهیم را آموخته است. نام یکی از دختران بحریه اینجی است و وقتی او با مردی به نام اویگار روبه‌رو می‌شود، به او حس پیدا می‌کند و بدین ترتیب روبه‌روی عقاید مادر خود می‌ایستد.

قسمت ۱۱ سریال ترکی دشمن عشق
قسمت ۱۱ سریال ترکی دشمن عشق

قسمت ۱۱ سریال ترکی دشمن عشق

اینجی میره پیش فراست و باهاش حرف می‌زنه و میگه یه اتفاقی برای دوستم افتاده می‌خوام برم امشب پیشش و ازش می‌خواد تا حواسش باشه که اگه مادرشون بهش زنگ زد سوتی نده او قبول می‌کنه اینجی اویگار را با خودش می‌بره به خانه قدیمی‌شان اونجا شروع می‌کنه به درست کردن سوپ و به دکتر میگه دارم واست سوپ درست می‌کنم که زودتر خوب بشی. فردای آن روز اینجی وقتی از خواب بیدار میشه متوجه میشه که روی کاناپه تو بغل اویگار خوابش برده بوده و سریع خودشو جمع و جور می‌کنه و میره تا برای صبحانه چیزی آماده کنه اویگار هم میره کمکش و با هم مشغول میشن کنعان از دوستش خبردار شده که اویگار دیشب چاقو خورده او سریعا به ماهور زنگ می‌زنه و بهش این خبرو میده ماهور دستپاچه شده و سریعاً به طرف بیمارستان میره کنعان هم به اونجا میره و با همدیگه می‌رسند. آنها از دکتر حال اویگار را می‌پرسند که او بهشون ماجرا رو میگه که انگار دیشب چند تا پسر بهش حمله کردن و چاقو زدن خوشبختانه به ارگان‌های داخلی بدنش صدمه‌ای وارد نشده و حالش خوبه آنها ازش می‌پرسند که الان اوریگار کجاست تو کدوم اتاقه؟ دکتر میگه می‌خواست اینجا بمونه دیشب مرخص شد اون دختره هم باهاش بود همون که ازش شکایت کرده بود آنها جا می‌خورند و ماهور به هم می‌ریزه.

کنعان و ماهور مدام بهشون زنگ می‌زنند تا ببینن کجان اما گوشی‌هاشون در دسترس نیست کنعان که از ماهور خوشش میاد بهش میگه وقتی می‌بینم تو این وضعیتی به هم می‌ریزم و سعی می‌کنه آرومش کنه. ماهور میره دم در خانه مادر اویگار و بهش ماجرای چاقو خوردنشو میگه مادر اویگار دستپاچه میشه و ازش می‌خواد تا او را ببره پیش پسرش اما ماهور میگه نمی‌دونیم کجاست حالش خوبه وگرنه مرخص نمی‌شد ولی شما نباید ساکت بشینین باید شکایت کنین وگرنه معلوم نیست بعداً چه بلایی سرش میاد مادر اویگار میگه باید از کی شکایت کنم؟ ماهور بهش میگه معلومه مادرم. اینجی و اویگار در حال صبحانه خوردنند و اویگار ازش می‌پرسه که چیکارست او میگه با افتخار کشاورز اویگار می‌پرسه رویات همین بود یا نه افتادی توی این کار؟ اینجی میگه راستیتش دوست داشتم خلبان بشم ولی نشد چون خواهرم ازدواج کرد و رفت از طرفی ماهور هم رفت سمت وکالت منم نمی‌تونستم مادرمو تنها بذارم و بهش کمک کردم پشیمونم نیستم اصلاً اویگار میگه خیلی خوبه ولی دوست داشتم با این حجم از لجبازیت بینم که چه خلبانی می‌شدی. بحریه رفته به خونه فراست که می‌بینه اینجی اونجا نیست از فراست می‌پرسه که کجاست پس؟ مگه دیشب زنگ نزدی گفتی اینجا می‌خواد بمونه؟ فراست میگه که می‌خواست به دوستش کمک کنه نمی‌خواست نگران بشی بحریه با تعجب بهش میگه پسر که نبود فراست میگه نه خیالت راحت دختر بود او بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دشمن عشق

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا