خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی گلجمال + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای قسمت ۱۱ سریال ترکی گلجمال را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال گل جمال (Gülcemal) یکی از موردانتظارترین سریالهای جدید ترکی است که با استقبال فوقالعادهای پس از انتشار روبهرو شد. داستان سریال گل جمال حول محور شخصی به همین نام میچرخد. مورات اونلامیش ، ملیس سزن، ادیپ تپلی، نایلای اردونماز ، آتیلا شندیل بیرجه آکالای مروه سوی و… بازیگران اصلی این سریال هستند.
قسمت ۱۱ سریال ترکی گلجمال
گلجمال در حال بلوط کبابی کردن است که دوا پیشش میره گلجمال با دیدنش میگه فکر کنم آخر زمان شده که خودت با پای خودت اومدی! دوا با دیدن بلوطا درباره خاطراتش با پدرش میگه که واسشون بلوط درست میکرد. سپس باهم بلوط میخورنو درباره ابراهیم حرف میزنن و گلجمال میگه اون مرد خیلی خوبیه دوا لبخند میزنه و میگه اون بهترین مرده! گلجمال میگه خوب درباره پدر واقعیت چی؟ دوا جا میخوره و میگه چی؟ تو از کجا میدونی؟ گلجمال میگه من خیلی چیزا میدونم درباره ات سپس میگه نمیخوای بگی نگو دوا میگه من فرصت نکردم بشناسمش وقتی خیلی کوچیک بودم مرده. دوا میگه من میتونم برم بابامو ببینم با آدم های خودت بعد برمیگردم گلجمال بهش میگه یه شرط دارم دوا میگه بدون چیزی کاری نمیکنی نه؟ گلجمال میگه خودت میدونی جوابتو، فرداشب یه مراسم نامزدی دختر وزیر خیلی مهمه و همه هم هستن میخوام تو هم باهام بیای باهم بریم دوا میگه من با تو هیچجا نمیام در یه صورت میام اونم اینکه ستاره های تو آسمونو بیاری رو موهام که نمیشه پس منم نمیام و میره. مرت که اونارو تو گلخانه دیده عصبی شده و پیش گل اندام رفته و با کلافگی بهش میگه چجوری داداشت به این دخترش اعتماد کرده و آوردتش اینجا؟
گل اندام درباره دوا باهاش حرف میرنه و میگه اون دختر هرکسی نیست داداشم باهاش میخواد ازدواج کنه مرت جا خورده و میگه چی؟ گل اندام بهش میگه این دختر همونیه که طلسم مادرمو میشکنه و عاشق داداشم میشه و خوشبختش میکنه کاری میکنه که لبخند بیاد رو لباش مرت ترس و حسادت میوفته تو جونش. فردای آن روز فیروزه مادر عمارت میره دوا را از خواب بیدار میکنه و میگه پاشو دیگه ماشین دم در منتظرته دوا میگه چی؟ چه ماشینی؟ مادر میگه با گلجمال حرف زدم راضی شد که بری باباتو ببینی دوا خوشحال میشه و میره سریع لباساشو عوض کنه. گلجمال با وفا به یه جواهری رفته و میگه یه هدیه میخوام برای دختر وزیر از ظفر پهلوان کم نیارم! صاحب اونجا میگه خیالتون راحت سپس چشمش به یه گردنبند ستاره میوفته که بهش میگه میتونین از این ستاره ها با زنجیر بهم وصل کنیم واسه روی مو مثل تاج؟ او تایید میکنه و میگه یه هفته زمان میبره او میگه همین امروز میخوام میتونی؟ او تایید میکنه و گلجمال و وفا میرن. گل اندام پنهانی به گوشه ای از حیاط خونه میره و پاپوش های بچه اش را تو یه صندوقچه میزاره و قبر کوچیکی میکنه٫او گریه میکنه و از خدا میخواد تا بهش یه بچه دیگه بده تا بتونه به خوبی مراقبش باشه.
دوا وقتی از اتاق پدرش بیرون میاد به آرمان و ایپک میگه من میخوام برای اولی نیار به حرف بابام گوش نکنم و از اون خونه فرار کنم آرمان میگه فردا خودم کمکت میکنم. دوا وقتی به خانه برمیگرده لباس شیکیو تو اتاقش میبینه و به گلجمال میگه من که گفتم نمیام گلجمال جواهری نشونش میده که تاج ستاره ست و روی موهاش میزاره و میگه ستاره هارو آوردم رو موهات پایین منتظرتم. دوا وقتی آماده میشه پایین میاد که همه از زیباییش شوکه میشن مرت حسابی حرص میخوره و عصبیه. آنها باهم به مراسم میرن ظفر با دیدنش عصبی میشه. وزیر و زنش با دیدن هدیه جا خوردن و از گلجمال میخوان خودشو معرفی کنه. گلجمال بعد از گفتن اسمش میگه من همون پسر صائب کفاش معروفی که همتون داستانشو شنیدین همگی تعجب کردن و پچ پچ میکنن که ظفر با عصبانیت از اونجا میره. مراسم شروع شده و گلجمال با دوا میرقصه. ظفر به خانه میره و با عصبانیت به آتوش و امرالله میگه باید آرمان بفرستیم بره کارهاشو بکنین آتوش به. فر میگه که من شنیدم آرمان داشت تلفنی حرف میزد و میخواست دوارو فراری بده. فردای آن روز دوا موقع رفتن به دیدن پدرش چندتا لباسم میزاره تو کیفش و میخواد بره که با دیدن مادر عمارت بغلش میکنه….