خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۳۳ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۳۳ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی تازه عروس

در سلول همه جمع میشن و دست باران را می بوسند، باران جا میخوره و میگه عیدی چیزیه من خبر ندارم؟ دیلان و فرهاد باهمدیگه در باغ نشستن و در حال دیدن کلیپ خواننده های دیگه هستن که فرهاد بهش میگه چشمم روشن کلیپ خواننده های بقیه را نگاه میکنی؟ دیلان میگه آره خیلی دوست دارم سپس بهش کلیدی نشون میده و میگه تو هم اینجوری بساز ولی این دختره توش نباشه زیادی خوشگله بهم میریزم، فرهاد به خاطر اینکه اونو حرص بده میگه بزار ببینم، سپس ازش تعریف میکنه و میگه آره واقعا خوشگله بگم به اسکندرخان پیداش کنه واسم دیلان با عصبانیت بهش میگه به خدا چشماتو از کاسه درمیارم! فرهاد میخنده و میگه شوخی کردم سپس باهمدیگه حرف میزنن که اسکندر یکدفعه جلو میره و اونا میترسن سپس بهشون میگه اومدم بهتون خبر بدم که گروه فیلمبرداری اوکی شده میتونیم بریم برای کلیپ فیلمبرداریو شروع کنیم آنها خوشحال میشن و میرن به یک دشت تا فیلمبرداری کنن. فرهاد با یه دختر تو دشت در حال رقصیدن و بازی کردن است تا فیلمشونو بگیرن اما اسکندر خوشش نمیاد و میگه خیلی خوشک و بی روحه! اینجوری نمیشه! سپس کات میده و میگه باید بگردیم یکی دیگه را پیدا کنیم خیلی بی احساسن! گلستان با دیدن دیلان میگه من یکی دیگه را پیدا کردم که خیلی بهتره! اسکندر میگه کیو میگی؟ گلستان به دیلان نگاه میکنه و میگه دیلان دوران! آنها هردو به دیلان نگاه میکنن که دیلان میگه چی میگین شما؟ منظورتون چیه؟ گلستان میگه ستاره این کلیپ میخوایم بشی دیگه! سپس بهش میگن که بره تو کادر فیلمبرداری پیش فرهاد و اسکندر میگه خوب دیگه الان میتونین راحت باشین تا فیلم خوب دربیاد. عایشه و آسیه و معتبر در حیاط عمارت نشستن و در حال تخمه شکستن هستن. عایشه به معتبر میگه آبجی معتبر تو هروقت مارو میاری اینجا فقط بهمون تخمه میدی! خوب من گرسنمه! سپس میخواد بره داخل تا چیزی بخوره.

آسیه میگه کجا میری؟ بشین داریم غیبت میکنیم دیگه! عایشه میگه من که خبری ندارم شماها خبر دارین؟ آسیه میگه آره سوژه غیبت داریم! نمیخوای بچه بغلت بگیری؟ عایشه میگه بچه؟ من؟ اونا تایید میکنن که عایشه میگه من که دوست دارم ولی باید ببینیم آقا چی میگه! آسیه و معتبر درباره آفت و گوکان صحبت میکنن ولی عایشه فکر میکنه که اونا خودشو میگن سپس از حرفاشون متوجه میشه و میگه آهان شما آفت و گوکان میگین؟ آسیه میخنده و میگه نه فکر کردی خودتو میگیم؟ عایشه میگه مگه من چمه؟ آسیه و معتبر مسخره اش میکنن که عایشه میگه حالا که اینجوری شد ۹ ماه و ۱۰ روز دیگه بچه مو تو بغلم میبینین! ولی اگه این اتفاق افتاد باید از عقد دائم بکشین عقب! اونا قبول میکنن و عایشه میره. شیرین تو اتاقش گوشه ای کز کرده و ناراحته که بلا و ها درستی میکنن حال و هواشو عوض کنن در آخر میگن که پاشو اصلا حاضرشو بریم ملاقاتش ممنوع الملاقات که نیست! شیرین خوشحال میشه و باهمدیگه به طرف زندان میرن. عایشه قابله محله را به عمارت گفته بیاد و یه معجون درست میکنه که آفت و نازگل با دیدن اون قابله جا میخورن و میگن اینجا چخبره؟ این اینجا چیکار میکرد؟ آفت با ترس میگه نکنه مامان ریزه داشته راست میگفته ما شوخی گرفتیم؟ سپس به آشپزخانه میرن که نازگل میگه داری واسه بابای قلندر شربت انرژی درست میکنی؟ بعد از چند دقیقه آسیه و معتبر از راه میرسن و میگن اینجا چخبره؟ نازگل و آفت ماجرارو میگن که اونا هم شوکه میشن و میخوان معجونو ببینن که عایشه از دستشون فرار میکنه و میره آسیه به معتبر میگه ولش کن آبجی معتبر آقا که دیگه هرچیزی را از دست ما نمیخوره بزار بره!

شیرین تو سالن ملاقات به هازار میگه پس چرا نمیاد؟ نکنه اتفاقی افتاده؟ هازار میگه الکی که نیست اینجا زندانه قوانین داره صبر کن الان میاد. در باز میشه و باران با دیدن شیرین جا میخوره و همدیگرو در آغوش میگیرن. شیرین میپرسه اینجا بهت سخت که نمیگیرن؟ حالت خوبه؟ باران میگه آره گلم همه چیز خوبه فقط به خاطر اینکه تورو نمیبینم دلتنگت میشم و از ترس اینکه چهره ات فراموشم نشه مدام دارم عکستو نگاه میکنم! شیرین میخنده و میگه مگه من میزارم که فراموشم کنی! هرچیزی لازم داشتی بهمون بگو هازار تایید میکنه و میگه راست میگه فقط کافیه بهمون بگی زود فراهم میکنیم. ترکمن اعظم را به انبار مسلم میبره تا دوباره باهم روبرو بشن. ترکمن میگه نظرتون چیه چهارتایی بریم کافی شاپ اونجا باهم چایی قهوه ای چیزی بخوریم؟ اعظم میگه بحث بیرون نبود که! نه من قبول نمیکن چون ما زوج نیستیم! مسلم میگه چرا؟ خوب میشیم دیگه اما اعظم میگه نمیشه ما آسمونمون یکی نیست! مسلم که اشعار شاعر مورد علاقه اعظم را خونده و یکیشو حفظ کرده برایش میخونه که اعظم حسابی خوشحال میشه و میگه گفتی بریم چای بخوریم آره؟ و موافقتشو اعلام میکنه که ترکمن هم خوشحالی میشه و چهارتایی به کافه میرن. کامیلا پیش تراپیسته و دکتر بهش میگه روند درمانت خیلی خوب شده! کامیلا میگه پس دیگه لازم نیست دارو بخورم نه؟ کامیلا قلندر ازش خواهش میکنن تا دارو را قطع نکنه چون خوشبختی‌شون گرو همونه!| دکتر میگه نه یکدفعه اصلا نمیشه در کنار تراپیست داروهاشم باید بخوره قلندر و کامیل خیالشون راحت میشه. کامیلا از کامیل میخواد اونم امتحان کنه. قلندر میگه اون اصلا اسم تورو نمیگه چون به اندازه کافی تحت فشار گذاشتین! کامیلا میگه حالا میبینیم که تو ضمیر ناخودآگاهشم منم و اسممو به زبون میاره قلندر میگه میبینیم که حرف کی میشه……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا