خلاصه داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۴۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۴۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی تازه عروس

بلا با دقت به اون نوزاد نگاه میکنه و میگه تو که بچه نازگل نیستی! سپس میگه تو که اصلا پسری نه دختر! سپس با عجله به داخل میره و به آفت میگه این بچه را نگاه کن گذاشته بودن رو پشت بوم و رفتن. بلا میگه حالا باید چیکار کنیم؟ آفت میگه معلومه باید از مهمان خدا مراقبت کنیم سپس به داخل میرن و به همه ماجرارو میگن بچه بین دست های زن های قلندر دست به دست میشن و باهاش بازی میکنن. گوکان نامه ای تو سبد میبینه و میگه انگاری پیام گذاشته! هازار نامه را به دست کورکوت میده. کورکوت میخونه و میگه سپرده مراقبش باشیم! کامیلا میگه الان یه سوال پیش میاد که چرا وقتی قلندر خان خودش گم و گور شده یه نفر یه بچه میاره میزاره و میگه مراقبش باش! آسیه میگه نکنه بچه نامشروع آقاست؟ اونا جا میخورن که کورکوت میگه اول به بچه شیر گرم کنین بدین بعدا درباره این موضوع تحقیق میکنیم. باران در خانه ی خودش و شیرین هنوز دنبال موش هست اما هنوز نتونسته اونو گیر بندازه و مدام پاهای خودش میره تو تله موش. تو اتاق آفت و گوکان، آفت بچه بغلشه و در حال شیر دادنه که گوکان میگه ببین توروخدا یه نفر بچه میخواد بهش نمیده اونی که نمیخواد بهش میده ! بلا ازش میخواد تا دیگه کش نده که آفت میگه داره راستشو میگه دیگه گوکان که مشکلی نداره من مشکل دارم همان موقع آسیه و عایشه وارد اتاق شدن و با شنیدن حرف های اونا حسابی جا خوردن . آسیه و عایشه با تعجب میگن تو الان چی گفتی؟ دخترم تو الان چی گفتی؟ حرف هایی که شنیدم درست بود؟ گوکان میگه درست شنیدی مامان من و آفت بچه دار نمیشیم عایشه با گریه میگه دروغ میگی مگه نه؟ گوکان میگه نه درست گفتیم آفت با گریه میگه بزار من بگم بهت مامان عروست معیوبه، نازاست! و شروع میکنه با گریه کردن.

گوکان و هازار پیش کورکوت میرن و موضوع را بهش میگن کورکوت میگه واقعا؟ هیچ درمانی نداره؟ هازار میگه نه بابابزرگ درمان نداره، مشکلش مادرزادیه، کورکوت میپرسه پیش دکترهای دیگه هم رفتین؟ گوکان میگه نه، کامیل میگه خوب برین پیش چندتا دکتر دیگه علم هرروز داره پیشرفت میکنه اصلا برین استانبول اونجا خونه ما هم بمونین دنبال خونه نمیخواد باشین کورکوت ازش تشکر میکنه سپس میپرسه گوکان مادرت فهمیده؟ او تایید میکنه سپس میپرسه الان کجاست؟ او میگه حتما رفته حیاط پشتی سپس کورکوت به طرف اونجا میره. عایشه گریه میکنه و به آسیه میگه دیدی آسیه از چیزی که میترسیدم سرم اومد. همش تقصیر منه من باعث شدم اینجوری بشه آسیه میگه چرا؟ به تو چه ربطی داره آخه نکنه تو چیزی به خوردش دادی؟ عایشه میگه نه من خیلی به بلا گفتم نازا خیلی اذیتش کردم حالا سر خودم اومده آسیه سعی میکنه آرومش کنه که کورکوت به اونجا میاد و به آسیه میگه برو به بچه رسیدگی کن اونا بلد نیستن سپس به عایشه میگه انقدر زود ناامید نشو بچه ها دارن میرن استانبول پیش دکترهای دیگه حتما با خبرهای خوب میان عایشه میگه اگه بازم جواب نده چی؟ کورکوت میگه لفظ بد نیا عایشه میگه ولی یه راه دیگه داره کورکوت میگه چی؟ عایشه میگه هوو. کورکوت دعواش میکنه و میگه مبادا مبادا دیگه این حرفو بزنی! دیگه تو این عمارت کسی نمیتونه نه حرف از هوو بزنه و نه هوو بیاره فهمیدی؟ عایشه میگه حتی آقا؟ عایشه میگه حتی قلندر! عایشه خوشحال میشه. سه روز بعد؛ بلا بچه ای که پیدا شده را در آغوش گرفته و به هازار میگه خبری از خانواده اش نشد؟ او میگه نه داریم همه جارو میگردیم ولی هنوز خبری نیست! بلا میستیک را میفرسته تا برای بچه پوشک بگیره. نازگل و خان با بچه شون به اونجا میان که با دیدن بچه در بغل بلا میگن این از کجا اومده دیگه؟

شما کی بچه دار شدین؟ ببینین ۳ ساعت تو عمارت نبودما! ببین چه اتفاق هایی که نیوفتاده جیلان میگه هنوز یه چیز دیگه هم هست! نازگل میگه چی؟ نازگل و خان ازشون میخوان تا  همه چیزو واسشون تعریف کنن اما هازار خان را میبره تا همه چیزو واسش تعریف کنه. از طرفی هم علاوه بر بلا، دیلان و شیرین هم به اونجا اومدم سپس نازگل از طرز حرف زدن دیلان میگه تو بهم بگو چیشده که خبر ندارم؟! او به نازگل ماجرارو میگه نازگل متاثر میشه و میگه ای خدا پس واسه همون بود که مدام گریه میکرد! شیرین باران را در حیاط عمارت گیر میندازه ومیگه معلوم هست سه روز تو کجایی؟ سپس عینکو از رو چشماش برمیداره که میبینه پای چشماش کبوده اومیپرسه چیشده؟ که باران میگه چیزی نیست خورده به در! چند روزه درگیر اون موش لعنتیم! شیرین با ترس میگه هنوز ننداختیش بیرون؟ او میگه نه و ادامه میده دیگه کار حیثیتی شده باید از پسش بربیام! آسیه، معتبر را میبره پیش عایشه و او سعیشو میکنه تا عایشه کمی بخنده و باهاشون حرف بزنه که معتبرند دیدن چهره ی عایشه میگه نه این یه چیزیش شده وگرنه از غذا دست نمیکشید! سپس میپرسه چش شده؟ عایشه میگه من جون واسه حرف زدن ندارم تو بگو آسیه، آسیه ماجرای نازا بودن آفت را میگه و معتبر جا میخوره آنها از حرف های عایشه میفهمن که به فکر هوو هستش که عایشه میگه بابا کورکوت تهدیدم کرد که به هوو فکر نکنم اما مگه گوکانم تو حسرت بچه میمونه و گریه میکنه که معتبر میگه واسه این ناراحتی؟ آقا که نیست ما خودمون جورش میکنیم سریع. عایشه خوشحال میشه و ازشون میخواد برن غذا بخورن چون خیلی وقته چیزی نخورده. باران پیش هازار و خان میره و بهشون میگه موش هنوز نتونسته گیر بندازه سپس آنها هم ماجرای گوکان و آفت را میگن که باران ناراحت میشه و دعا میکنه که راه حلی پیدا کنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا